شمارهٔ ۷۱ - مرثیه عطای یعقوب
عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم
شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس
دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر
دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس
سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود
اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس
و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود
که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس
گر بگرید بر تو فلک روا باشد
که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم
شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس
هوش مصنوعی: من از مرگ تو نگران بودم، اما وقتی تو را دیدم، دیگر هیچ ترسی از مرگ نداشتم.
دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر
دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس
هوش مصنوعی: متاسفم که تمامی زیباییها و ارزشها را نمیتوان به زبان آورد و این موضوع برای هر گوهر و مروارید نیز مطرح است. هر سنگ قیمتی و با ارزشی ویژگیهای خاص خود را دارد که نمیتوان به راحتی آنها را بیان کرد.
سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود
اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس
هوش مصنوعی: آسمان به تو نعمت داده و اگر تو به جهان بخشش کنی، هیچ اشکالی ندارد. شکرگزاری از این نعمت واجب است.
و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود
که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو حسادت ورزد، این جای شگفتی ندارد چرا که در کمال و عظمت تو هیچچیزی برای مقایسه وجود ندارد.
گر بگرید بر تو فلک روا باشد
که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس
هوش مصنوعی: اگر آسمان برای تو گریه کند، اشکالی ندارد؛ زیرا در این دنیا کسی را مانند تو نمیتواند پیدا کرد که مردمی را بشناسد.