گنجور

شمارهٔ ۶۵ - خنده جام و گریه شمشیر

اگر بخندد در دست من قدح نه عجب
که بس گریست فراوان به دست من شمشیر
همه به آهو ماند ز تو جز انگشتان
که لعل گشتست از عکس من چو پنجهٔ شیر
چو دست حنا بسته ست دست ار زنگین
از آن نداری در دست خویش ساغر زیر
اگر چه هستم تشنه بی می من از کف تو
نمی ستانم کز روی تو نگردم سیر
از آنکه دست تو بر جای جرعه گیرد جام
به حرص در کشم آن جرعه ای که ماند زیر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر بخندد در دست من قدح نه عجب
که بس گریست فراوان به دست من شمشیر
هوش مصنوعی: اگر در دستان من جامی بخندد، عجیب نیست؛ زیرا که من بارها شمشیر را در دستانم دیده‌ام که به طرز غم‌انگیزی به گریه افتاده است.
همه به آهو ماند ز تو جز انگشتان
که لعل گشتست از عکس من چو پنجهٔ شیر
هوش مصنوعی: همه مانند آهو به تو نگاه می‌کنند، اما تنها انگشتان تو هستند که به خاطر تصویر من، مانند لعل (جواهر) شده‌اند، درست مثل پنجه‌ی شیر.
چو دست حنا بسته ست دست ار زنگین
از آن نداری در دست خویش ساغر زیر
هوش مصنوعی: اگر دست تو حنابسته است، اگرچه رنگی بر آن هست، تو در دستان خود ساغری نداری.
اگر چه هستم تشنه بی می من از کف تو
نمی ستانم کز روی تو نگردم سیر
هوش مصنوعی: اگرچه من بسیار تشنه هستم و به شراب نیاز دارم، اما هرگز از دست تو چیزی نخواهم گرفت، چرا که نگاه کردن به روی تو برایم کافی است و هرگز از آن سیر نخواهم شد.
از آنکه دست تو بر جای جرعه گیرد جام
به حرص در کشم آن جرعه ای که ماند زیر
هوش مصنوعی: از آنجا که دست تو تنها یک جرعه از جام را می‌تواند بگیرد، من به خاطر خواهش و اشتیاقم، همان جرعه‌ای را که در زیر مانده است، می‌کشم.