گنجور

شمارهٔ ۵ - به خواجه ناصر

خواجه ناصر خدای داند و بس
کآروزی تو تا کجاست مرا
من چو رفتم تو هیچ کردی یاد
صحبت من بگوی راست مرا
کار چونست مر تو را کامروز
کار با برگ و بانواست مرا
نزد بونصر پارسی گویم
روز بازار تیز خاست مرا
همه کام و هوا به دولت او
از فلک رایج و رواست مرا
آنچنان داردم که پنداری
به دعا از خدای خواست مرا
سرفرازی که گرد موکب او
همه در چشم توتیاست مرا
نامداری که خاک درگه او
همه در دست کیمیاست مرا
لیکن اندر میان شغلی ام
که در او شدت و رخاست مرا
عملی می کنم که از بد و نیک
گاه خوفست و گه رجاست مرا
گاه اندر میان صدری ام
کز همه دوستان ثناست مرا
ز آفتاب سعادت تابانش
روز اقبال پرضیاست مرا
زین همه نیکویی مرا حظ است
با همه شادی التقاست مرا
باز گه بر کران دشتی ام
که درو بیم صد بلاست مرا
کمترین رهبری مرا غول است
بهترین همرهی صباست مرا
نرمتر بالشی مرا سنگ است
گرمتر بستری گیاست مرا
عز با دردسر که دارد من؟
جاه با رنج دل کراست مرا
در فروغ دل چنین مخدوم
آن همه رنج ها رواست مرا
ای رفیقان فراق روی شما
در دل و جان و غم و عناست مرا
دل و جانم همه شاد دارید
وین شگفتی بدین رضاست مرا
کس نگوید که زنده چون مانم
چون دل و جان ز تن جداست مرا
پس چو بیجان دو دل همی باشم
بی شما زیستن خطاست مرا
چه کنم قصه کآرزوی شما
داند ایزد که جان بکاست مرا
ورنه این دوستی ز جان و دلست
به شما این شغب چراست مرا
نکنم عشرتی به طبع و همه
هوس عشرت شماست مرا
خواجه با توام کزین گفتار
از سر سمعه و ریاست مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه ناصر خدای داند و بس
کآروزی تو تا کجاست مرا
هوش مصنوعی: خداوند خوب می‌داند که آرزوی تو به کجا می‌رسد و من تنها به او اعتماد دارم.
من چو رفتم تو هیچ کردی یاد
صحبت من بگوی راست مرا
هوش مصنوعی: وقتی من رفتکم، تو هیچ یاد من نکردی، راست بگو که دربارهٔ من چه نظری داری.
کار چونست مر تو را کامروز
کار با برگ و بانواست مرا
هوش مصنوعی: امروز کار تو چگونه است؟ برای من، کار به مانند برگ و بانوست.
نزد بونصر پارسی گویم
روز بازار تیز خاست مرا
هوش مصنوعی: در روز بازار، به سرعت و با فعالیت زیاد به سمت بونصر پارسی می‌روم.
همه کام و هوا به دولت او
از فلک رایج و رواست مرا
هوش مصنوعی: تمام خواسته‌ها و آرزوهایم به برکت وجود او از آسمان به راحتی و به خوبی فراهم شده است.
آنچنان داردم که پنداری
به دعا از خدای خواست مرا
هوش مصنوعی: من آن‌قدر دوستت دارم که گویی در دعایم از خدا خواسته‌ام که تو را به من بدهد.
سرفرازی که گرد موکب او
همه در چشم توتیاست مرا
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت کسی که همه در برابرش همچون توتی کوچک به نظر می‌رسند، برای من ارزشمند است.
نامداری که خاک درگه او
همه در دست کیمیاست مرا
هوش مصنوعی: شخصیت برجسته‌ای که اختیار و عظمت او به قدری بالا است که حتی خاک زمینش برای من با ارزش و گرانبهاست.
لیکن اندر میان شغلی ام
که در او شدت و رخاست مرا
هوش مصنوعی: من در شرایطی قرار دارم که با سختی و تلاطم فراوانی مواجه هستم.
عملی می کنم که از بد و نیک
گاه خوفست و گه رجاست مرا
هوش مصنوعی: من کاری انجام می‌دهم که گاهی از خوب و بد آن ترس دارم و گاهی به آن دلگرم هستم.
گاه اندر میان صدری ام
کز همه دوستان ثناست مرا
هوش مصنوعی: گاهی در دل خود احساس می‌کنم که از میان تمام دوستانم، تنها پشتیبانی و حمایت خاصی از من وجود دارد.
ز آفتاب سعادت تابانش
روز اقبال پرضیاست مرا
هوش مصنوعی: از نور خورشید خوشبختی و درخشش آن، روزهای موفقیت و شادابی برایم روشن و خوشایند است.
زین همه نیکویی مرا حظ است
با همه شادی التقاست مرا
هوش مصنوعی: از این همه خوبی‌ها بهره‌مندم و همراه با تمامی شادی‌ها به من رسید.
باز گه بر کران دشتی ام
که درو بیم صد بلاست مرا
هوش مصنوعی: بار دیگر به دشت وسیعی می‌روم که در آن احساس خطر و بلا را دارم.
کمترین رهبری مرا غول است
بهترین همرهی صباست مرا
هوش مصنوعی: اگرچه رهبران و راهنماها ممکن است قدرت زیادی داشته باشند، اما بهترین همراه و همسفر برای من همان وزش ملایم نسیم صباست که به آرامی و لطافت مرا هدایت می‌کند.
نرمتر بالشی مرا سنگ است
گرمتر بستری گیاست مرا
هوش مصنوعی: جای نرم و راحت من، در واقع سنگی سخت است و مکان گرم و دلپذیر من، در واقع گیاهی بی‌جان است.
عز با دردسر که دارد من؟
جاه با رنج دل کراست مرا
هوش مصنوعی: من چه نیازی به عزت دارم وقتی که به زحمت و دردسر به دست می‌آید؟ و چه کسی به من مقام و جاه می‌دهد وقتی که دل من در این راه دچار رنج است؟
در فروغ دل چنین مخدوم
آن همه رنج ها رواست مرا
هوش مصنوعی: در روشنی دل، وجود چنین محبوبی برایم همه دردها و سختی‌ها قابل تحمل است.
ای رفیقان فراق روی شما
در دل و جان و غم و عناست مرا
هوش مصنوعی: ای دوستان، بی‌تو بودن و دوری از چهره‌ات، در دل و جانم درد و غم زیادی به وجود آورده است.
دل و جانم همه شاد دارید
وین شگفتی بدین رضاست مرا
هوش مصنوعی: دل و جانم از خوشحالی پر است و این شگفتی به خاطر رضایت من است.
کس نگوید که زنده چون مانم
چون دل و جان ز تن جداست مرا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نگوید که چطور زنده‌ام، زیرا دل و جانم از بدنت جدا شده است.
پس چو بیجان دو دل همی باشم
بی شما زیستن خطاست مرا
هوش مصنوعی: وقتی که بی‌حضور شما زندگی کنم، احساس می‌کنم مانند یک موجود بی‌روح و بی‌احساس هستم و این برای من اشتباهی بزرگ است.
چه کنم قصه کآرزوی شما
داند ایزد که جان بکاست مرا
هوش مصنوعی: چه کنم، دردی دارم که خداوند از آرزوی شما باخبر است و باطنی که در دل دارم را به جانم سخت می‌سازد.
ورنه این دوستی ز جان و دلست
به شما این شغب چراست مرا
هوش مصنوعی: این دوستی برای من از عمق جان و دل است، پس چرا این شور و هیجان در شما وجود دارد؟
نکنم عشرتی به طبع و همه
هوس عشرت شماست مرا
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه در پی تفریح و خوش‌گذرانی نیستم و همه آرزوها و خواسته‌های لذت‌جویانه‌ام به خاطر شماست.
خواجه با توام کزین گفتار
از سر سمعه و ریاست مرا
هوش مصنوعی: من از شنیدن این سخنان تو و موقعیت و مقام تو در کنارم هستم.