گنجور

شمارهٔ ۱۳۴ - خطاب به روزن زندان

ای دلارای روزن زندان
دیدگان را نعیم جاویدی
بی محاق و کسوف بادی زآنک
شب مرا ماه و روز خورشیدی
همه سعدم تویی از آنکه مرا
فلک مشتری و ناهیدی
ور همی دیو بینم از تو رواست
که گذرگاه تخت جمشیدی
به امید تو زنده ام گر نه
مر مرا کشته بود نومیدی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلارای روزن زندان
دیدگان را نعیم جاویدی
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبای من، که در این زندان چشمانم، خوشبختی ابدی را به تصویر می‌کشی.
بی محاق و کسوف بادی زآنک
شب مرا ماه و روز خورشیدی
هوش مصنوعی: در شب تار و بی‌نوری، باد می‌وزد و من در این تاریکی همچون ماه و خورشید روشنایی دارم.
همه سعدم تویی از آنکه مرا
فلک مشتری و ناهیدی
هوش مصنوعی: تمام خوشبختی من به تو بستگی دارد، زیرا تو برای من مانند سیاره مشتری و ناهید هستی.
ور همی دیو بینم از تو رواست
که گذرگاه تخت جمشیدی
هوش مصنوعی: اگر دیو و بدی را از تو ببینم، این طبیعی است، زیرا تو خودت مانند گذرگاهی به عظمت تخت جمشید هستی.
به امید تو زنده ام گر نه
مر مرا کشته بود نومیدی
هوش مصنوعی: برای من تنها امید تو معنادار است و اگر این امید نبود، ناامیدی مرا از پای درمی‌آورد.