گنجور

شمارهٔ ۱۳۰ - فرامش گشت رسم شادمانی

بر آن افراخته کوهم که گویی
مرا فرمود گردون دیده بانی
شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس
اگر جایی چنین دیدی بیانی
همانا باز نشناسی چو بینی
مرا روزی ز زاری و نوانی
کمانی گشته قد من ز سروی
زریری گشته چهر ارغوانی
زده را هم قضا و اوفتاده
زیان مالی و جاهی و نانی
ز بیم لشگر پیری به زندان
منقص گشته بر من زندگانی
اگر پیری بماندی جاودانه
چه انده بودی از هجر جوانی
کم آید حاصل رنجم تو گویی
ثوالث ضرب کردم در ثوانی
چرا بیکار خوانم خویشتن را
که دارم بر بلاها قهرمانی
گرم فانی نگشتی گوهر اشک
یکی گنجی شدستی شایگانی
مرا اینجا ز بس انده که خوردم
فرامش گشت رسم شادمانی
غم آمد سود من بر مایه عمر
که کردست این چنین بازارگانی
گرم شد این جهانی عمرضایع
نشد ضایع ثواب آن جهانی
تو ای از هر بدی چون جان منزه
بکن نیکی به هر کس تا توانی
نهاد نیک و بد دانی که دانم
نهاد بیش و کم دانم که دانی
ندارد سود درمان زمینی
کرا دریافت درد آسمانی
مرا زین حادثه بس هول نبود
که در دل بود ازین عالم گمانی
همی دیدم که کیوان روی دادست
به طالع بیش ازین باشد نشانی
درآمد بازگشت و اندر آمد
چه خواهی کرد این بار از زبانی
چرا نالم چرا باشم هراسان
ز محنت چون ز دزدان کاروانی
سزد گر فخر جویم آشکارا
بر آن کو مفخرت جوید نهانی
منم کاندر عجم و اندر عرب کس
نبیند چون من از چیره زبانی
گر افتد مشکلی در نظم و در نثر
ز من خواهد زمانه ترجمانی
بدین هر دو زبان در هر دو میدان
به گردونم رسیده کامرانی
سجود آرد به پیش خاطر من
روان رودکی و ابن هانی
معاذالله مرا چه افتاد زنهار
نباید کاین به طیبت بربخوانی
چنانم کرد محنت کانچه گویم
نمی دانم من از تیره روانی
چنان دارم امید از لطف یزدان
که زایل گردد از من ناتوانی
بیابم همت خویش ار به یکبار
نخواند بخت بر من لن ترانی
برون آیم ز بند و حبس روزی
چو در بحری و چون زرکانی
چو پیش آیم مرا خوشتر نوازی
چو بنشینم مرا بهتر نشانی
تو فرشی گستری تازه ز حرمت
چو بنوشتم بساط سوزیانی
چنین باشد چو دانستی که از من
نباشد جز به آمد شد گرانی
نبودم جز چنین الحمدالله
به حق حرمت سبع المثانی
منش دارم که گر گردد مجسم
تو در بالای او خیره بمانی
من از شادی روی فرخ تو
کنم چو لاله روی زعفرانی
تو اندر دولتی افزون زبوده
به گیتی بیش ازین مانده بمانی
شود قدرت چو گردون از بلندی
برد امرت چو جیحون از روانی
مروت کرده باشی گر بزودی
جواب این به نزد من رسانی
برین خوانم ز یزدان استعانت
فان الله اکرم مستعانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آن افراخته کوهم که گویی
مرا فرمود گردون دیده بانی
هوش مصنوعی: من بر بلندی‌هایی ایستاده‌ام که گویا آسمان مرا به مراقبت و نظارت گمارده است.
شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس
اگر جایی چنین دیدی بیانی
هوش مصنوعی: اگر جایی را دیدی که از ناراحتی و مشکلات دور باشد، این نشانه‌ آن است که در زندگی، به درستی و با سنجش مناسب، از زیر سایه غم و ناراحتی رها شده‌ای.
همانا باز نشناسی چو بینی
مرا روزی ز زاری و نوانی
هوش مصنوعی: اگر مرا ببینی، به سختی می‌توانی مرا بشناسی زیرا که من به خاطر درد و رنج زیاد در حال زاری هستم.
کمانی گشته قد من ز سروی
زریری گشته چهر ارغوانی
هوش مصنوعی: قد من مانند کمان شده و چهره‌ام به رنگ ارغوانی شبیه گل زریر گشته است.
زده را هم قضا و اوفتاده
زیان مالی و جاهی و نانی
هوش مصنوعی: دست‌خوش سرنوشت شده و دچار ضرر مالی، مقام و روزی شده است.
ز بیم لشگر پیری به زندان
منقص گشته بر من زندگانی
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از لشکر پیری، زندگی من به زندانی تبدیل شده است.
اگر پیری بماندی جاودانه
چه انده بودی از هجر جوانی
هوش مصنوعی: اگر که پیری همیشه باقی می‌ماند، چه دلیلی برای ناراحتی از جدایی جوانی وجود داشت؟
کم آید حاصل رنجم تو گویی
ثوالث ضرب کردم در ثوانی
هوش مصنوعی: حاصل زحمت و رنج من به قدری کم و ناچیز است که انگار در زمانی کوتاه، سه برابر آن را حساب کرده‌ام.
چرا بیکار خوانم خویشتن را
که دارم بر بلاها قهرمانی
هوش مصنوعی: چرا خودم را بی‌هدف و بی‌کار توصیف کنم، در حالی که در برابر مشکلات و سختی‌ها قهرمان هستم؟
گرم فانی نگشتی گوهر اشک
یکی گنجی شدستی شایگانی
هوش مصنوعی: اگر در دنیا از دست نروی و از نشانه‌های فانی فارغ شوی، مانند جواهر اشک، تبدیل به یک گنجینه باارزش خواهی شد.
مرا اینجا ز بس انده که خوردم
فرامش گشت رسم شادمانی
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که به دوش دارم، دیگر نتوانسته‌ام به یاد آورم چگونه شادمانی را تجربه کنم.
غم آمد سود من بر مایه عمر
که کردست این چنین بازارگانی
هوش مصنوعی: غم به سراغ من آمده و باعث شده که عمرم را به خطر بیندازم، چرا که این چنین در بازار زندگی مشغول تجارت است.
گرم شد این جهانی عمرضایع
نشد ضایع ثواب آن جهانی
هوش مصنوعی: اگر این دنیا را به خوبی بگذرانیم و عمر خود را به هدر ندهیم، پاداش و ثواب در دنیای دیگر از دست نخواهد رفت.
تو ای از هر بدی چون جان منزه
بکن نیکی به هر کس تا توانی
هوش مصنوعی: ای کسی که از هر پلیدی پاکی، سعی کن تا جایی که می‌توانی به هر کسی خوبی کنی.
نهاد نیک و بد دانی که دانم
نهاد بیش و کم دانم که دانی
هوش مصنوعی: می‌فهمی که چه خوب و بدی وجود دارد و من نیز این را می‌دانم. همچنین می‌دانم که میزان این خوبی و بدی را تو نیز می‌دانی.
ندارد سود درمان زمینی
کرا دریافت درد آسمانی
هوش مصنوعی: کسی که دردهای آسمانی و معنوی را تجربه می‌کند، نمی‌تواند از درمان‌های دنیوی و ظاهری بهره‌مند شود و دردی که از جانب آسمان به او رسیده، با راه‌حل‌های زمینی درمان نمی‌شود.
مرا زین حادثه بس هول نبود
که در دل بود ازین عالم گمانی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من از این اتفاقات وحشت زیادی ندارم، چون در قلبم از این دنیا به نوعی ظن و گمان دارم.
همی دیدم که کیوان روی دادست
به طالع بیش ازین باشد نشانی
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که فرد مشاهده می‌کند که ستاره‌ کیوان به نوعی در سرنوشت او تأثیر گذاشته و نشانه‌هایی از آن وجود دارد که بیشتر از این نمی‌تواند ادامه یابد. یعنی، او احساس می‌کند که وضعیت کنونی نتایج مثبتی به همراه دارد و شاید تغییرات جدید در آینده نیز پیش روی او قرار بگیرد.
درآمد بازگشت و اندر آمد
چه خواهی کرد این بار از زبانی
هوش مصنوعی: با بازگشت به گذشته و ورود به این وضعیت، چه اقدام جدیدی می‌توانی انجام دهی؟
چرا نالم چرا باشم هراسان
ز محنت چون ز دزدان کاروانی
هوش مصنوعی: چرا درد و رنج خود را فریاد بزنم و از سختی‌ها بترسم وقتی که مثل دزدی که به کاروانی حمله می‌کند، ناامنی و خطر در اطرافم وجود دارد؟
سزد گر فخر جویم آشکارا
بر آن کو مفخرت جوید نهانی
هوش مصنوعی: اگر من به‌صورت علنی در مقام فخر و افتخار برآیم، شایسته است؛ چرا که کسی که به دنبال عظمت و افتخار است، باید به‌صورت پنهانی دنبال آن باشد.
منم کاندر عجم و اندر عرب کس
نبیند چون من از چیره زبانی
هوش مصنوعی: منم که در سرزمین‌های عجم و عرب، هیچ‌کس را مانند خودم که در سخنوری مهارت دارم، نمی‌تواند ببیند.
گر افتد مشکلی در نظم و در نثر
ز من خواهد زمانه ترجمانی
هوش مصنوعی: اگر مشکلی در شعر یا نثر به وجود آید، زمانه از من انتظار دارد که آن را توجیه و توضیح دهم.
بدین هر دو زبان در هر دو میدان
به گردونم رسیده کامرانی
هوش مصنوعی: در هر دو عرصه و با هر دو زبان، به موفقیت و کامیابی دست یافته‌ام.
سجود آرد به پیش خاطر من
روان رودکی و ابن هانی
هوش مصنوعی: روح رودکی و ابن هانی در برابر خیال من به سجده درمی‌آید.
معاذالله مرا چه افتاد زنهار
نباید کاین به طیبت بربخوانی
هوش مصنوعی: ای خدا نگزار که این مشکلات به تو آسیب برساند، چرا که نباید در این شرایط به تو بی‌احترامی شود.
چنانم کرد محنت کانچه گویم
نمی دانم من از تیره روانی
هوش مصنوعی: محنت و سختی‌ای که بر من وارد شده به گونه‌ای است که نمی‌دانم چگونه توصیفش کنم، من از عمق وجود خودم احساس می‌کنم که دچار تاریکی و مشکل شده‌ام.
چنان دارم امید از لطف یزدان
که زایل گردد از من ناتوانی
هوش مصنوعی: امید دارم از رحمت خداوند که ناتوانی و ضعف من برطرف شود.
بیابم همت خویش ار به یکبار
نخواند بخت بر من لن ترانی
هوش مصنوعی: اگر یک بار هم اراده و همت خود را به کار ببرم، شاید بخت به من روی آورد و هم‌اکنون مرا نبیند.
برون آیم ز بند و حبس روزی
چو در بحری و چون زرکانی
هوش مصنوعی: روزی از قید و بند و حبس خارج می‌شوم، مانند موجودی که در دریا آزادانه شنا می‌کند و مانند ماهی‌گیری که به راحتی در آب حرکت می‌کند.
چو پیش آیم مرا خوشتر نوازی
چو بنشینم مرا بهتر نشانی
هوش مصنوعی: هرگاه نزدیک می‌شوم، با مهربانی به من خوش‌آمد می‌گویی، و وقتی می‌نشینم، نشانه بهتری از محبت و توجه تو دریافت می‌کنم.
تو فرشی گستری تازه ز حرمت
چو بنوشتم بساط سوزیانی
هوش مصنوعی: تو مانند فرشی نو و زیبا هستی که از حرمت و احترام تو برمی‌خیزد، و بی‌نهایت شاداب و پرهیجان هستی.
چنین باشد چو دانستی که از من
نباشد جز به آمد شد گرانی
هوش مصنوعی: اینطور است که وقتی فهمیدی من جز با آمد و شدهای سخت و سنگین، چیزی برای ارائه ندارم.
نبودم جز چنین الحمدالله
به حق حرمت سبع المثانی
هوش مصنوعی: من جز این نیستم و شکر خدا را به خاطر حرمت سوره‌های هفتگانه (الفاتحه) به جا می‌آورم.
منش دارم که گر گردد مجسم
تو در بالای او خیره بمانی
هوش مصنوعی: من شخصیتی دارم که اگر تو را در اوج ببینم، از تماشای تو شگفت‌زده و مبهوت می‌شوم.
من از شادی روی فرخ تو
کنم چو لاله روی زعفرانی
هوش مصنوعی: من از خوشحالی به خاطر وجود زیبای تو مانند لاله‌ای که رنگ زعفران دارد، شاداب و سرزنده می‌شوم.
تو اندر دولتی افزون زبوده
به گیتی بیش ازین مانده بمانی
هوش مصنوعی: تو در وضعیتی هستی که در دنیا بیشتر از این باقی نخواهی ماند.
شود قدرت چو گردون از بلندی
برد امرت چو جیحون از روانی
هوش مصنوعی: وقتی قدرت تو به اوج برسد، مانند دشت‌های وسیع و بی‌کران نیز به تدریج بر کارهای تو تسلط خواهد یافت.
مروت کرده باشی گر بزودی
جواب این به نزد من رسانی
هوش مصنوعی: اگر مردانگی به خرج بدهی، باید هر چه زودتر پاسخ این را به من برسانی.
برین خوانم ز یزدان استعانت
فان الله اکرم مستعانی
هوش مصنوعی: از خداوند یاری می‌طلبم، زیرا خداوند بهترین یاور است.