گنجور

شمارهٔ ۱۰۳ - مرثیت امیر یعقوب

از وفات امیر یعقوبم
تازه تر شد وقاحت عالم
آنچنان شخص را که یار نداشت
جان ستاند چه گویم اینت ستم
گوهری بود در هنر که ازو
فخر می کرد گوهر آدم
گفت و از گفته برنتافت عنان
کرده و از کرده برنداشت قدم
پشت عمرش به خم شد و هرگز
گردن نخوتش نگشت به خم
بر سخن بود نیک چیره سوار
در هنر بود بس بلند علم
در سرآوردش آخر ای عجبی
پویه اشهب و تگ ادهم
که کند پیش باز در که گشاد
گره و بند مشکل و مبهم
پس ازو روز فضل و دانش و علم
نبود هیچ روشن و خرم
نگشاید دهان به طبع دوات
به نبندد میان به طوع قلم
خشک شد خشک مرغزار ادب
تیره شد تیره جویبار حکم
تعزیت کرد کی تواند صبر
مرثیت گفت کی تواند غم
که نشسته ست وایستاده به جد
نثر در سوک و نظم در ماتم
جان ما را همی بپالد تف
جسم ما را همی بکوبد نم
ملک اهل فضل بی جان شد
چه شگفتی که بی دلند حشم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از وفات امیر یعقوبم
تازه تر شد وقاحت عالم
هوش مصنوعی: با مرگ امیر یعقوب، بی‌شرمی و وقاحت در دنیا بیشتر شده است.
آنچنان شخص را که یار نداشت
جان ستاند چه گویم اینت ستم
هوش مصنوعی: شخصی را که دوست و همدمی ندارد، چطور می‌توانم بگویم چه ظلمی بر او رفته است که جانش را می‌گیرد.
گوهری بود در هنر که ازو
فخر می کرد گوهر آدم
هوش مصنوعی: در هنر، جواهری وجود داشت که انسان به خاطر آن به خود میبالید.
گفت و از گفته برنتافت عنان
کرده و از کرده برنداشت قدم
هوش مصنوعی: او با سخن خود، سستی و بی‌حوصلگی را کنار گذاشت و از کارهایی که کرده بود، پا به جلو نگذاشت.
پشت عمرش به خم شد و هرگز
گردن نخوتش نگشت به خم
هوش مصنوعی: عمر او در حال گذر و پیری است، اما هرگز به خود بزرگ بینی و خودپسندی تن نداد.
بر سخن بود نیک چیره سوار
در هنر بود بس بلند علم
هوش مصنوعی: سخن گفتن به خوبی مهارتی است که مانند یک سوارکار ماهر نیاز به تمرین و تسلط دارد و فردی که در این هنر سرآمد است، دانش و آگاهی زیادی دارد.
در سرآوردش آخر ای عجبی
پویه اشهب و تگ ادهم
هوش مصنوعی: در نهایت، شگفتا که او برانگیخت اسب سفید و سیاه را.
که کند پیش باز در که گشاد
گره و بند مشکل و مبهم
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند با باز کردن در، مشکلات و مسائل پیچیده را حل کند.
پس ازو روز فضل و دانش و علم
نبود هیچ روشن و خرم
هوش مصنوعی: بعد از او هیچ روزی پر از فضیلت و دانش و علم نیست و هیچ روشنایی و شادابی به چشم نمی‌خورد.
نگشاید دهان به طبع دوات
به نبندد میان به طوع قلم
هوش مصنوعی: اگر قلم از روی تمایل و خوشنویسی نتواند بی‌دلیل سخنی بگوید، دهان نیز نمی‌تواند چیزی بگوید و در واقع سکوت خواهد کرد.
خشک شد خشک مرغزار ادب
تیره شد تیره جویبار حکم
هوش مصنوعی: در اینجا به تصورات منفی و ناپسند در زمینه ادب و فرهنگ اشاره می‌شود. با از بین رفتن نیکی‌ها و زیبایی‌های اخلاقی، فضای اجتماعی نیز تاریک و نابسامان می‌شود. در واقع، مشکلات و نابسامانی‌ها در جامعه، به دلیل کم‌توجهی به آداب و اصول اخلاقی به وجود می‌آید.
تعزیت کرد کی تواند صبر
مرثیت گفت کی تواند غم
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به جانسوزی تو تسلیت بگوید و هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر غم تو صبر کند.
که نشسته ست وایستاده به جد
نثر در سوک و نظم در ماتم
هوش مصنوعی: کسی که نشسته و به انتظار است، در حالی که کسی دیگر ایستاده و دچار حزن و اندوه است، در زمینه‌ی نثر و نظم به grief پرداخته است.
جان ما را همی بپالد تف
جسم ما را همی بکوبد نم
هوش مصنوعی: روح ما همچون چمه ای به سر می برد، در حالی که جسم ما تحت فشار سختی ها و موانع است.
ملک اهل فضل بی جان شد
چه شگفتی که بی دلند حشم
هوش مصنوعی: ستمکاران هر چه فضیلت و نیکوکاری دارند، بی‌روح و بی‌هدف شده‌اند. چه تعجبی دارد که دست‌نشاندگان آنها هم بی‌دل و بی‌احساس هستند.