گنجور

شمارهٔ ۱۸

غم بگذرد از من چو به من برگذری تو
آن لحظه شوم شاد که در من نگری تو
از نازکیِ پایِ تو ای یارِ دلِ من
رنجه شود ار سوسن و نسرین سپری تو
وین دیدهٔ روشن چو من از بهر تو خواهم
خواهم که بدین دیدهٔ روشن گذری تو
ای ناز جهان پیرهنی دوختی از ناز
بیم است که این پردهٔ رازم بدری تو
از غایتِ خوبی که دگر چون تو نبینم
گویم که همانا ز جهانِ دگری تو
بخْریده غمت من به دل و جان و تو دانی
شاید که دل و جانِ من از غم بخری تو
ز اندازه همی بگذرد این رنج و تو از من
چون بشنوی آن قصه بدان برگذری تو
از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن
دارم خبر از تو که ز من بی‌خبری تو
سرمایهٔ این عمر سر است و جگر و دل
رنجِ دل و خونِ جگر و دردِ سری تو
چون زهر دهی پاسخ و چون شهد خورم من
وین از تو نزیبد که به دولت شکری تو
هر چند که کردی پسرا عیشِ مرا تلخ
در جمله همی گویم شیرین‌پسری تو
بیدادگری کم کن و اندیش که امروز
در حضرت شاه ملک دادگری تو
بیدادگران جان نبرند از تو و ترسم
کز شاه چو بیداد کنی جان نبری تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم بگذرد از من چو به من برگذری تو
آن لحظه شوم شاد که در من نگری تو
هوش مصنوعی: غم از من دور خواهد شد هنگامی که تو به من نگاهی بیندازی. در آن لحظه من شاد خواهم بود.
از نازکیِ پایِ تو ای یارِ دلِ من
رنجه شود ار سوسن و نسرین سپری تو
هوش مصنوعی: پای لطیف و نازک تو، ای محبوب دل من، باعث می‌شود که گل‌های زیبا و خوشبو مانند سوسن و نسرین تحت تأثیر قرار گیرند و رنج ببرند.
وین دیدهٔ روشن چو من از بهر تو خواهم
خواهم که بدین دیدهٔ روشن گذری تو
هوش مصنوعی: این چشم روشن من به خاطر تو آماده است و انتظار دارم که تو از این چشم روشن عبور کنی.
ای ناز جهان پیرهنی دوختی از ناز
بیم است که این پردهٔ رازم بدری تو
هوش مصنوعی: ای زیبای دنیا، تو از ناز و زیبایی خود پیراهنی بافتی، اما من نگرانم که این پردهٔ راز من، تو را از خود دور کند.
از غایتِ خوبی که دگر چون تو نبینم
گویم که همانا ز جهانِ دگری تو
هوش مصنوعی: از آن حد از خوبی که تو داری، نمی‌توانم هیچ‌کس دیگری مانند تو را ببینم، پس می‌گویم که تو از جهانی دیگر هستی.
بخْریده غمت من به دل و جان و تو دانی
شاید که دل و جانِ من از غم بخری تو
هوش مصنوعی: غم تو کاملاً وجودم را پر کرده و تو می‌دانی که دل و جان من چقدر تحت تأثیر این غم قرار گرفته است.
ز اندازه همی بگذرد این رنج و تو از من
چون بشنوی آن قصه بدان برگذری تو
هوش مصنوعی: این رنج و سختی از حد و اندازه‌اش فراتر می‌رود و وقتی تو داستان آن را بشنوی، به نوعی از آن عبور خواهی کرد.
از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن
دارم خبر از تو که ز من بی‌خبری تو
هوش مصنوعی: من از حال خودم در روز و شب خبر ندارم، اما می‌دانم که تو از حال من بی‌خبری.
سرمایهٔ این عمر سر است و جگر و دل
رنجِ دل و خونِ جگر و دردِ سری تو
هوش مصنوعی: سرمایهٔ زندگی انسان، شامل سر و دل و احساسات اوست که همهٔ این‌ها در مقابل رنج‌ها و سختی‌های عشق و دردهای ناشی از آن قرار می‌گیرد.
چون زهر دهی پاسخ و چون شهد خورم من
وین از تو نزیبد که به دولت شکری تو
هوش مصنوعی: وقتی پاسخ تو مانند زهر است و من مانند عسل آن را می‌خورم، این وضعیت برای تو شایسته نیست، چرا که در وجود تو نعمت و شکری نهفته است.
هر چند که کردی پسرا عیشِ مرا تلخ
در جمله همی گویم شیرین‌پسری تو
هوش مصنوعی: هرچند که تو باعث شدی که زندگی‌ام تلخ شود، اما باز هم از صمیم قلب می‌گویم که پسر بودن تو برایم خوشایند و شیرین است.
بیدادگری کم کن و اندیش که امروز
در حضرت شاه ملک دادگری تو
هوش مصنوعی: اینان ظلم و ستم را کمتر کن و به این فکر کن که امروز در پیشگاه شاه، عدالت و انصاف تو مورد توجه است.
بیدادگران جان نبرند از تو و ترسم
کز شاه چو بیداد کنی جان نبری تو
هوش مصنوعی: بیدادگران از تو جان نمی‌گیرند، اما من نگرانم که اگر تو نیز مانند شاه ظلم کنی، جانت را از دست بدهی.

حاشیه ها

1402/09/19 16:12
مولوی زمان

مصراع اول بیت ششم با وزن شعر جور درنمیاد