شمارهٔ ۱۰
ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر
چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر
تا تو کمری بستی باریک میان را
گویی که عیان بستی ویحک به خبر بر
مانا که رخم زرین کردی ز فراقت
کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر
چندان غم و اندوه فراز آمده در دل
کاندوده شده انده و غم یک بدگر بر
دل شد سپر جان ز نهیب مژه تو
تا چون مژه زخمی زند آخر به جگر بر
جان و تن بیچاره درمانده نمانند
گر زخم جگردوز تو آمد به جگر بر
تا هجر نشسته ست به نزدیک تو ساکن
این وصل سراسیمه بماند دست به در بر
بر تو گذرم روی بتابی همی از من
گویی که ندیدی تو مرا جز به گذر بر
من بر تو همی هر چه کنم دست نیابم
ای رشک قمر دست که باید به قمر بر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر
هوش مصنوعی: ای رشتهای از مشک که به ماه میخندی و لبان تو مثل شکر شیرین است، من هم به شکر در تو خندیدهام.
چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو به زیبایی سروهای افراشته نیست و چهرهات به رنگ لعل و زیبایی گل نیست، چه چیزی میتواند به این زیبایی برسی؟
تا تو کمری بستی باریک میان را
گویی که عیان بستی ویحک به خبر بر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو کمری باریک بستی، گویی که چیزی را به وضوح پوشاندهای. وای بر تو از این خبر!
مانا که رخم زرین کردی ز فراقت
کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر
هوش مصنوعی: ای کاش که زیبایی و زیباییات به خاطر دوری از من کم نشده باشد، که تو زیبایی خود را مانند طلا حفظ کردهای و در دلتنگی من، خود را مانند نوار بلند بر کمرت آویختهای.
چندان غم و اندوه فراز آمده در دل
کاندوده شده انده و غم یک بدگر بر
هوش مصنوعی: دل پر از غم و اندوه است و احساسات من به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهاند. گویی غم دیگری نیز بر غمهای گذشته افزوده شده است.
دل شد سپر جان ز نهیب مژه تو
تا چون مژه زخمی زند آخر به جگر بر
هوش مصنوعی: دل همچون سپری در برابر جان قرار گرفت از شدت تأثیر نگاه تو، تا جایی که مانند چشمی که زخمی ایجاد میکند، در نهایت به جان آسیب برساند.
جان و تن بیچاره درمانده نمانند
گر زخم جگردوز تو آمد به جگر بر
هوش مصنوعی: اگر زخم و درد تو به دل کسی برسد، جان و تن او دیگر بیچاره و درمانده نخواهند ماند.
تا هجر نشسته ست به نزدیک تو ساکن
این وصل سراسیمه بماند دست به در بر
هوش مصنوعی: تا زمانی که فراق در نزدیکی تو قرار دارد، این پیوند پر از اضطراب و سردرگمی باقی بماند و دستت به در نوازش کند.
بر تو گذرم روی بتابی همی از من
گویی که ندیدی تو مرا جز به گذر بر
هوش مصنوعی: من به تو نگاه میکنم و از تو دور میشوم، اما تو از من میگویی که هرگز مرا نادیده نگرفتهای جز در لحظات کوتاه.
من بر تو همی هر چه کنم دست نیابم
ای رشک قمر دست که باید به قمر بر
هوش مصنوعی: هر کاری که برای تو انجام دهم، به نتیجه نمیرسم، ای زیبا که به ماه میبالید. دستی که باید به ماه برسد، در اختیار من نیست.