گنجور

شمارهٔ ۹۹ - هم در مدح او

آمد فرج ما ز ستم های ستمکار
چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
زین پس نرود پیش به ما برستم کس
بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
آنکس که ستم کرد بر این شهر ستم دید
ایزد نپسندد ستم از هیچ ستمکار
زیباست بدین شغل عمید بن عمید آنک
کافیست به هر شغل و به هر فضل سزاوار
از بوالفرج آمد فرج ما ز ستم ها
بی بوالفرج الافرج ایزد دادار
بی بوالفرج الافرج اهل لهاوور
از نرخ گران علف و آفت آوار
پیدا نشد آسایش و آرایش این خلق
تا نصرت ما نامد از نصر پدیدار
او فخر عمیدان جهاندیده کافی
وافی به همه دانش و کافی به همه کار
آباد ولایت ز وی و شاد رعیت
بدخواه و بداندیش نگون بخت و نگونسار
در هند چنویی نه و در حضرت غزنین
در دانش و در کوشش و گفتار و به کردار
آن لؤلؤ خوشاب سخن ها و کفش بحر
در بحر عجب نه که بود لؤلؤ شهوار
دانش به دل اندر چو به بحر اندر گوهر
جودش به کف اندر چو به ابر اندر امطار
کلکش به بنان اندر چون موج به دریا
قارون شد و آسان بر او هر چه که دشوار
ای نام تو چون نام سخی حاتم طایی
گسترده به هر شهر در امثال و در اشعار
روزی ده خلقی نه خدایی تو ولیکن
روزی همه جز به کف خویش مپندار
این خلق رمارم چو رمه پیش تو اندر
تو بر سر ایشان بر سالار ملک وار
بسیار نشینند برین بالش و این صدر
زیشان تو فروزنده تری ای مه بسیار
آنی که فلک چون تو به صد قرن نیارد
دانا و سخندان و سخن سنج و هشیوار
هم داور خلقی به گه داوری خلق
هم داور دینی به گه خدمت دیندار
جبریل مگر هر چه کریمی و سخا بود
آورد به نزدیک تو از ایزد جبار
شاید که بنازند به تو اهل لهاوور
از فضل تو و فخر تو و قیمت و مقدار
ای مهتر شمشیرزنان با جگر شیر
در صدر عمیدی تو و در معرکه سالار
ای یک تنه اندر زین یک لشکر کاری
وی روز وغا پشت یکی لشکر جرار
ای دیده سنان تو بسی سینه و دیده
در عقد کمند تو سر شیر به مسمار
ای آصف فرزانه بارای مسدد
وی خاتم آزاده با کف درم بار
تو خانه اقبالی و روشن به تو اسلام
شغل تو مشهر به تو چون ملت مختار
ابرست کفت چونکه فرو بارد بر ما
ابری که سرشکش نبود جز همه دینار
دیوانت سپهریست پر از اختر لیکن
تو بدر و در و ثابت استاره و سیار
چون کعبه که خالیش نبینی ز مجاور
درگاه تو خالی نتوان دید ز زوار
از کف تو خالی نبود جود زمانی
وز مدح تو هم هیچ تهی دفتر و اشعار
فرخنده بهار خوش و ایام شریفست
روز طرب و روز نشاط می و میخوار
تا دهر گهی پیر و گهی تازه جوانست
پیری و جوانیش به آذر در و آذار
آراسته بادا به تو این شهر و ولایت
وز دشمن تو خلق مبینادا دیار
دین و دهش و داد درین شهر بگستر
مگذر ز جهان هیچ و جهان را خوش بگذار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد فرج ما ز ستم های ستمکار
چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
هوش مصنوعی: فرجی که ما انتظارش را می‌کشیدیم، از ستم‌های ظالمین به وجود آمد، مانند لحظه‌ای که رستم، قهرمان اساطیری، به کمک آزادگان آمد.
زین پس نرود پیش به ما برستم کس
بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
هوش مصنوعی: از این به بعد هیچ کس نمی‌تواند به ما نزدیک شود و بر ما ظلمی روا ندارد.
آنکس که ستم کرد بر این شهر ستم دید
ایزد نپسندد ستم از هیچ ستمکار
هوش مصنوعی: هر که در این شهر ظلمی کرده باشد، خود نیز مورد ظلم قرار می‌گیرد و خداوند ستم را از هیچ ستمگری نمی‌پسندد.
زیباست بدین شغل عمید بن عمید آنک
کافیست به هر شغل و به هر فضل سزاوار
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی به ویژگی‌های شخصیتی عمید بن عمید اشاره دارد. او در هر حرفه و علمی که وارد شده، شایستگی و لیاقت لازم را دارد و به همین دلیل در آن شغل به چشم می‌آید.
از بوالفرج آمد فرج ما ز ستم ها
بی بوالفرج الافرج ایزد دادار
هوش مصنوعی: از بوالفرج به ما نجات و رهایی می‌آید، ما از ظلم و ستم‌ها رها می‌شویم. ای خدای دادگر، تو فرشتگان را فرستاده‌ای که به ما کمک کنند.
بی بوالفرج الافرج اهل لهاوور
از نرخ گران علف و آفت آوار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این جملهSpeak of difficulties و چالش‌های زندگی اشاره شده است. این عبارت به وضوح به وضعیتی می‌پردازد که در آن افراد به دنبال راه‌هایی برای فرار از مشکلات و فشارهای ناشی از زندگی هستند، در حالی که با مسائلی مثل گرانی و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. این بیان نشان‌دهنده‌ی ناامیدی و تلاش برای رویارویی با شرایط سخت است.
پیدا نشد آسایش و آرایش این خلق
تا نصرت ما نامد از نصر پدیدار
هوش مصنوعی: آرامش و زیبایی این مردم پیدا نشد تا زمانی که یاری ما از پیروزی نمایان شد.
او فخر عمیدان جهاندیده کافی
وافی به همه دانش و کافی به همه کار
هوش مصنوعی: او بهترین و مشهورترین فردی است که در میان افرادی که در دنیا دیده‌ام وجود دارد و به هر چیزی که بدان نیاز است آگاه و توانمند است.
آباد ولایت ز وی و شاد رعیت
بدخواه و بداندیش نگون بخت و نگونسار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر یک حاکم خوب و نیکوکار در یک منطقه حکمفرما باشد، آن دیار آباد و مردم آن شاد خواهند بود. اما برعکس، اگر حاکمی بدخواah و بداندیش بر سرکار باشد، مردم و وضعیت کلی آن سرزمین به سمت زوال و بدبختی می‌رود.
در هند چنویی نه و در حضرت غزنین
در دانش و در کوشش و گفتار و به کردار
هوش مصنوعی: در هند، چنوی وجود ندارد و در غزنین، برای دانش، تلاش، گفتار و رفتار بسیار اهمیت قائل هستند.
آن لؤلؤ خوشاب سخن ها و کفش بحر
در بحر عجب نه که بود لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: آن مرواریدهای شیرین و زیبا همچون کلام‌های دلنشین، در دریاهای شگفت انگیز وجود دارند. کسی در شگفت است که چگونه آن مرواریدهای ناب یافت می‌شوند.
دانش به دل اندر چو به بحر اندر گوهر
جودش به کف اندر چو به ابر اندر امطار
هوش مصنوعی: دانش در دل مانند جواهری در دریاست و بخشش او همچون قطرات باران در ابر.
کلکش به بنان اندر چون موج به دریا
قارون شد و آسان بر او هر چه که دشوار
هوش مصنوعی: با دست خود و با مهارت، کارهایی که به نظر دشوار می‌آیند را به راحتی انجام می‌دهد. مانند موجی که به دریا می‌رسد و با آرامش و سهولت در آن شنا می‌کند.
ای نام تو چون نام سخی حاتم طایی
گسترده به هر شهر در امثال و در اشعار
هوش مصنوعی: نام تو مانند نام سخی‌ترین فرد، حاتم طایی، در هر شهری به عنوان مثالی در داستان‌ها و اشعار شناخته شده است.
روزی ده خلقی نه خدایی تو ولیکن
روزی همه جز به کف خویش مپندار
هوش مصنوعی: آفریننده روزی بخش به همه مخلوق‌هاست، اما هیچ کس نباید فکر کند که روزی فقط به دست خودش تأمین می‌شود.
این خلق رمارم چو رمه پیش تو اندر
تو بر سر ایشان بر سالار ملک وار
هوش مصنوعی: این مردم مانند دام‌ها هستند که در حضور تو به سر می‌برند، و تو در میان آن‌ها مانند یک فرمانروا و پادشاه به حساب می‌آیی.
بسیار نشینند برین بالش و این صدر
زیشان تو فروزنده تری ای مه بسیار
هوش مصنوعی: بسیاری بر این بالش می‌نشینند و این صدر (مقام) از آن آن‌ها است، اما تو ای ماه، از آن‌ها درخشان‌تر و برتر هستی.
آنی که فلک چون تو به صد قرن نیارد
دانا و سخندان و سخن سنج و هشیوار
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان و فضا نتوانند کسی چون تو را به وجود آورند، دانا، سخن شناس و باهوش.
هم داور خلقی به گه داوری خلق
هم داور دینی به گه خدمت دیندار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که همواره در هر زمانی، قضاوت و داوری باید بر اساس انصاف و مصلحت مردم صورت گیرد و همچنین در زمان خدمت به دین، باید نیت خیر و جدیت در خدمتگزاری وجود داشته باشد. بنابراین، در هر دو مورد، عدالت و صحیح‌کاری از اهمیت بالایی برخوردار است.
جبریل مگر هر چه کریمی و سخا بود
آورد به نزدیک تو از ایزد جبار
هوش مصنوعی: جبریل، آیا هر آنچه که فضیلت و بخشندگی است و از جانب خداوند بزرگ وجود دارد، به نزد تو نیاورده است؟
شاید که بنازند به تو اهل لهاوور
از فضل تو و فخر تو و قیمت و مقدار
هوش مصنوعی: ممکن است که اهل لهاوور به خاطر فضل و شرافت و ارزش تو به تو افتخار کنند و به تو مباهات کنند.
ای مهتر شمشیرزنان با جگر شیر
در صدر عمیدی تو و در معرکه سالار
هوش مصنوعی: ای سردار شمشیرزنان، با دل شیر، تو در جایگاه ریاست و در میدان جنگ، فرمانده‌ای برجسته هستی.
ای یک تنه اندر زین یک لشکر کاری
وی روز وغا پشت یکی لشکر جرار
هوش مصنوعی: ای کسی که به تنهایی همچون یک لشکر هستی، تو در روز جنگ به پشت یک لشکر بزرگ تکیه کرده‌ای.
ای دیده سنان تو بسی سینه و دیده
در عقد کمند تو سر شیر به مسمار
هوش مصنوعی: ای چشم تو مانند سنان، در دل و چشم‌های بسیاری به دام تو گرفتارند، همچون سر شیر که به میخ خورده باشد.
ای آصف فرزانه بارای مسدد
وی خاتم آزاده با کف درم بار
هوش مصنوعی: ای آصف دانا، تاجی بر سر داری و انگشتری به دست که سمبل آزادی است و به آن افتخار می‌کنی.
تو خانه اقبالی و روشن به تو اسلام
شغل تو مشهر به تو چون ملت مختار
هوش مصنوعی: تو منزلت در اینجا به گونه‌ای است که همگان به تو توجه دارند و مانند اسلام که نورانی و روشن است، جایگاه تو نیز درخشان و شناخته شده است. مانند ملت مختار که به آزادی و انتخاب معروف است، تو نیز در عرصه خود اهمیت و اعتبار ویژه‌ای داری.
ابرست کفت چونکه فرو بارد بر ما
ابری که سرشکش نبود جز همه دینار
هوش مصنوعی: ابر مانند کفی است که وقتی بر ما می‌بارد، هیچ چیز به جز دینار ارزشمند از آن نمی‌ریزد.
دیوانت سپهریست پر از اختر لیکن
تو بدر و در و ثابت استاره و سیار
هوش مصنوعی: کتاب تو مانند آسمانی پر از ستاره است، اما تو همانند ماه کامل و ستاره‌ای ثابت هستی که در کنار دیگر ستاره‌ها می‌درخشی.
چون کعبه که خالیش نبینی ز مجاور
درگاه تو خالی نتوان دید ز زوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند کعبه، که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را خالی از زائران ببیند، در کنار درگاه تو نیز نمی‌توان شاهد خالی بودن از کسانی بود که به تو نزدیک می‌شوند. به عبارت دیگر، هر جا که تو حضور داشته باشی، همواره کسانی وجود دارند که به سوی تو گرایش دارند و از حضورت بهره‌مند می‌شوند.
از کف تو خالی نبود جود زمانی
وز مدح تو هم هیچ تهی دفتر و اشعار
هوش مصنوعی: در دوران زندگی‌ات، همیشه بخششی و generosity وجود داشته و نوشته‌ها و شعرها هیچ‌گاه از تعریف و ستایش تو خالی نبوده‌اند.
فرخنده بهار خوش و ایام شریفست
روز طرب و روز نشاط می و میخوار
هوش مصنوعی: بهار خوشحال کننده و روزهای باارزشی است که زمان شادی و خوشگذرانی و نوشیدن شراب می‌باشد.
تا دهر گهی پیر و گهی تازه جوانست
پیری و جوانیش به آذر در و آذار
هوش مصنوعی: زندگی در هر زمان حالتی متفاوت دارد، گاه انسان پیر می‌شود و گاه جوان، و این تغییرات مانند آتش و شعله‌ور شدن در وجود انسان است.
آراسته بادا به تو این شهر و ولایت
وز دشمن تو خلق مبینادا دیار
هوش مصنوعی: این شهر و سرزمین به خاطر تو زیبا و آراسته باد و مردم آن از دشمن تو دور باشند و دیار تو را نخواهند دید.
دین و دهش و داد درین شهر بگستر
مگذر ز جهان هیچ و جهان را خوش بگذار
هوش مصنوعی: در این شهر، دین و بخشش و عدل را گسترش بده و از ناپایداری‌های دنیا عبور کن و دنیا را به خوبی پشت سر بگذار.