گنجور

شمارهٔ ۹۸ - در مدح ابوالفرج نصربن رستم و توصیف نبرد آزمایی او

آن ترجمان غیب و نماینده هنر
آن کز گمان خلق مر او را بود خبر
آن زرد چهره که کند روی دوست سرخ
شخصی نه جانور برود همچو جانور
غواص پیشه ای که به دریا فرو شود
از قعر بحر تیره به آرد بسی درر
آن شمع برفروخته بر تخته چو سیم
گر دود شمع زیر بود روشنی ز بر
گوینده ای که هست سخنهاش و جانش نیست
پرنده ای که هست پریدنش و نیست پر
مرغان اگر به پای روند به پر پرند
او کار پای و پر بکند هر زمان به سر
او را دو شاخ نکنی پیوسته هر یکی
یک شاخ با قضا و دگر شاخ با قدر
یکی شاخ بر ولی و دگر شاخ بر عدو
زین بر ولی سعادت و آن بر عدو ضرر
زان یافت کلک مرتبت صد هزار تیغ
کو کرد بر بنان عمید اجل گذر
آزاده بوالفرج فرج ما ز هر غمی
نصر بن روستم به وغا رستم دگر
کز بوالفرج رسید جهان را زهر بدی
فتح و فراغت و فرح و نصرت و ظفر
رستم به کارزار یکی دیو خیره کشت
این اند سال کرد به مازندران گذر
پیکار نصر رستم با صد هزار دیو
هر روز تا شبست و ز هر شام تا سحر
آن دیو بد سپید و سیاهند این همه
هست این زمین هند ز مازندران بتر
نصرست نام خواجه فرامرز خوانمش
زیرا که رستم است فرامرز را پدر
آن سایه خدا و عمید خدایگان
کش از خدایگان ظفرست از خدای فر
او خود به مملکت ز عمیدان مملکت
پیداترست از آنکه از انجم بود قمر
آن مهتر خطیر نکو خاطر و ضمیر
هرگز نبوده خواسته را پیش او خطر
از گل سرشت کالبد ما همه خدای
او را ز جاه وجود سرشت و نکو سیر
خورده جهان بسی و نخورده چو او کسی
اندر فنون دانش و هر فضل بهره ور
در خدمت ملوک سپرده تن عزیز
استاده پیش شغل جهاندار چو سپر
ای مهتری که خلق تو خلق پیمبرست
برهان تست فضل و سخایت بود هنر
گر بودی از خدای جهان را پیمبری
بعد از نبی محمد بر خلق بحر و بر
این خلق را پیمبر دیگر تو میبدی
کت هست علم آن و سخن گشت مختصر
هر کوترا سوار به بیند معاینه
روح الامین شناسد و نشناسد از بشر
گویند کاین فریشته آنست کامدی
گه گه به میر مکه ز یزدان کامگر
ایدون بتابد از تو کمال و جمال تو
چونان که نور شمس بتابد ز باختر
ای باغ جود از تو سراسر فروخته
بر تو زمانه باد بقا را گشاده در
دریا اگرچه در یتیم اندرو بود
با کف تو حقیرترست از یکی شمر
آتش ز تف آتش خشمت نهان شدست
حصنی گرفته ز آهن و پولاد و از حجر
ای چشم جود را بصر و عقل را روان
گر عقل را روان بدی و جود را بصر
چونان که کان گوهر در کوه مضمرست
کوهیست در تو حلم و درو فضل تو گهر
نامی ز تو شدند سراسر تبار تو
گرچه به اصل و فضل بزرگند و نامور
آزادگی بگشت به گرد جهان بسی
آخر در اصل دولت تو گشت مستقر
زان پیش کز عدم به وجود آمدی خدای
موجود کرده بود هنر در تو سر به سر
بر زایران تویی به سخا کیس های سیم
بر شاعران تویی به عطا بدرهای زر
بر نظم و نثر و فضل تویی شاعر و سوار
خوش طبع و خوش نوایی و خوش لفظ چون شکر
شاعر نواز و شعرشناسی و شعر خواه
آری چنین بوند بزرگان مشتهر
من مرده زنده گشتم و اکنون شدم جوان
یک ذره گر ز جود تو بر من کند اثر
این روز و روزگار تو بر من خجسته باد
از هم گسسته باد دل دشمن و جگر
سر سبز و دل قوی و تن آباد و شادزی
وانکس که او نه شاد حزین باد و کور و کر
چندانکه هست بر فلک استاره را شمار
تو شاد زی و مدت عمرت همی شمر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن ترجمان غیب و نماینده هنر
آن کز گمان خلق مر او را بود خبر
هوش مصنوعی: آن شخص که به وضوح معانی پنهان را بیان می‌کند و نماینده‌ی هنر است، به گونه‌ای که مردم از روی فرضیات و گمان خود از او اطلاع پیدا می‌کنند.
آن زرد چهره که کند روی دوست سرخ
شخصی نه جانور برود همچو جانور
هوش مصنوعی: آن کس که چهره‌اش زرد است و به خاطر دوستش رنگش قرمز می‌شود، به‌راستی انسان نیست، بلکه به نوعی شبیه به حیوان عمل می‌کند.
غواص پیشه ای که به دریا فرو شود
از قعر بحر تیره به آرد بسی درر
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی عمیق و جدی است و به عمق مسائل می‌رود، می‌تواند از دل تاریکی‌ها و مشکلات، چیزهای گران‌بها و باارزش به دست آورد.
آن شمع برفروخته بر تخته چو سیم
گر دود شمع زیر بود روشنی ز بر
هوش مصنوعی: شمعی که بر روی تخته‌ای قرار دارد و می‌درخشد، اگر دود آن شمع پایین باشد، نورش از برف خود می‌افروزد. این بیان به نوعی به روشنایی و زیبایی چیزی اشاره دارد که در یک محیط خاص قرار گرفته است.
گوینده ای که هست سخنهاش و جانش نیست
پرنده ای که هست پریدنش و نیست پر
هوش مصنوعی: سخنگویی که حرف‌هایش وجود دارد اما وجود خودش در میان نیست، مانند پرنده‌ای است که پروازش وجود دارد اما خود پرنده در دسترس نیست.
مرغان اگر به پای روند به پر پرند
او کار پای و پر بکند هر زمان به سر
هوش مصنوعی: اگر پرندگان به زمین بیفتند، این نشان می‌دهد که آنها به پرواز ادامه می‌دهند. در هر زمان، باید به کار خود ادامه دهند تا به هدفشان برسند.
او را دو شاخ نکنی پیوسته هر یکی
یک شاخ با قضا و دگر شاخ با قدر
هوش مصنوعی: اگر تو او را برای دو مسیر مختلف هدایت نکنی، هر یک از این مسیرها بر اساس سرنوشت و اندازه‌گیری‌های خودشان ادامه خواهند یافت.
یکی شاخ بر ولی و دگر شاخ بر عدو
زین بر ولی سعادت و آن بر عدو ضرر
هوش مصنوعی: یکی از شاخه‌ها به ولی و دیگری به دشمن تعلق دارد؛ یک شاخه برای ولی منجر به سعادت می‌شود و آن یکی برای دشمن باعث ضرر می‌گردد.
زان یافت کلک مرتبت صد هزار تیغ
کو کرد بر بنان عمید اجل گذر
هوش مصنوعی: از آنچه که گفته شد، فهمیده می‌شود که قلمی که به مقام و مرتبت بلند رسیده، به اندازه‌ای تیز و برنده است که می‌تواند به راحتی از گردن و مرگ عبور کند.
آزاده بوالفرج فرج ما ز هر غمی
نصر بن روستم به وغا رستم دگر
هوش مصنوعی: آزاده بوالفرج، در هر مصیبتی که باشد، به نصر بن رستم اعتماد می‌کند که مانند رستم دیگر در میدان نبرد حاضر است.
کز بوالفرج رسید جهان را زهر بدی
فتح و فراغت و فرح و نصرت و ظفر
هوش مصنوعی: از زمانی که بوالفرج به دنیا آمد، جهان پر از زهر بدی‌ها شد و از آن پس خوشی، آرامش، پیروزی و موفقیت به همراه داشت.
رستم به کارزار یکی دیو خیره کشت
این اند سال کرد به مازندران گذر
هوش مصنوعی: رستم در میدان نبرد، دیوی ستمگر را شکست داد و سپس به مازندران سفر کرد.
پیکار نصر رستم با صد هزار دیو
هر روز تا شبست و ز هر شام تا سحر
هوش مصنوعی: نبرد نصر رستم با صد هزار دیو ادامه دارد و این جنگ هر روز تا شب و از هر شام تا سپیده دم برپاست.
آن دیو بد سپید و سیاهند این همه
هست این زمین هند ز مازندران بتر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف موجودات یا نیروهای منفی و شر اشاره دارد که در زمین وجود دارند و بیان می‌کند که این بدی‌ها و چالش‌ها از سرزمین مازندران هم بدتر هستند. به طور کلی، شاعر به تضاد بین نیروهای خوب و بد و چگونگی وجود این نیروها در زندگی اشاره می‌کند.
نصرست نام خواجه فرامرز خوانمش
زیرا که رستم است فرامرز را پدر
هوش مصنوعی: نصرست را به خاطر نسبتش با فرامرز می‌خوانم، چون فرامرز پسر رستم است.
آن سایه خدا و عمید خدایگان
کش از خدایگان ظفرست از خدای فر
هوش مصنوعی: آن کس که سایه خداوند و برترین میان خدایان است، از خدایان پیروزی و موفقیت ناشی می‌شود و تحت影 خدای بزرگ قرار دارد.
او خود به مملکت ز عمیدان مملکت
پیداترست از آنکه از انجم بود قمر
هوش مصنوعی: او خود در کشورش برتر و روشن‌تر از دیگران است، مانند اینکه در بین ستاره‌ها، ماه به خوبی نمایان است.
آن مهتر خطیر نکو خاطر و ضمیر
هرگز نبوده خواسته را پیش او خطر
هوش مصنوعی: این شخص والا و باکرامت هرگز اجازه نداده که خواسته‌های خود را با خطرات پیش رو مواجه کند.
از گل سرشت کالبد ما همه خدای
او را ز جاه وجود سرشت و نکو سیر
هوش مصنوعی: ما از گل و لطافت آفریده شده‌ایم و وجود ما به شعور الهی متصل است. این نشان می‌دهد که ذات ما از جمال و خوبی سرشار است و به سوی نیکی و زیبایی می‌گراید.
خورده جهان بسی و نخورده چو او کسی
اندر فنون دانش و هر فضل بهره ور
هوش مصنوعی: این دنیا افراد زیادی را دیده که تجربه و علم را کسب کرده‌اند، اما هیچ‌کس به اندازه او در دانش و فضیلت‌ها بهره‌مند نیست.
در خدمت ملوک سپرده تن عزیز
استاده پیش شغل جهاندار چو سپر
هوش مصنوعی: در خدمت پادشاهان، جان ارزشمند خود را سپر می‌کنیم تا از تخت و مقام آنان محافظت کنیم.
ای مهتری که خلق تو خلق پیمبرست
برهان تست فضل و سخایت بود هنر
هوش مصنوعی: ای بزرگ مردی که آفرینش تو مانند آفرینش پیامبر است، دلیل برتری تو، فضیلت و سخاوتت می‌باشد.
گر بودی از خدای جهان را پیمبری
بعد از نبی محمد بر خلق بحر و بر
هوش مصنوعی: اگر کسی در جهان به پیامبری پس از پیامبر محمد انتخاب می‌شد، به خلایق فرمان می‌داد.
این خلق را پیمبر دیگر تو میبدی
کت هست علم آن و سخن گشت مختصر
هوش مصنوعی: این مردم نیاز به راهنمایی و رهبری جدید دارند که در آن علم و سخن به صورت مختصر و مفید ارائه شود.
هر کوترا سوار به بیند معاینه
روح الامین شناسد و نشناسد از بشر
هوش مصنوعی: هر سوارکاری که بر پشت اسب خود نشسته است، می‌تواند روح‌الامین (فرشته وحی) را ببیند یا نشناسد، و این به انسان‌ها ارتباطی ندارد.
گویند کاین فریشته آنست کامدی
گه گه به میر مکه ز یزدان کامگر
هوش مصنوعی: می‌گویند که این فرشته همان کسی است که گاهی برای خوشنودی و رضایت خداوند به مکه می‌آید.
ایدون بتابد از تو کمال و جمال تو
چونان که نور شمس بتابد ز باختر
هوش مصنوعی: زمانی می‌رسد که زیبایی و کمال تو به گونه‌ای می‌تابد که همانند نور خورشید از سمت غرب درخشان می‌شود.
ای باغ جود از تو سراسر فروخته
بر تو زمانه باد بقا را گشاده در
هوش مصنوعی: ای باغ generosity، تمام زیبایی‌ها و نعمت‌هایت را به دیگری تقدیم کرده‌ای. امیدوارم زمان تمام برکات و خوبی‌هایت را برای همیشه با خود داشته باشد.
دریا اگرچه در یتیم اندرو بود
با کف تو حقیرترست از یکی شمر
هوش مصنوعی: دریا هرچند که به نظر بزرگ و وسیع می‌آید، اما وقتی تو در آن حضور داری، به اندازه‌ای کوچک می‌شود که می‌توان آن را با یک شمر، که یکی از عددهاست، مقایسه کرد. یعنی ارزش و عظمت آن در برابر وجود تو ناچیز و کم رنگ می‌شود.
آتش ز تف آتش خشمت نهان شدست
حصنی گرفته ز آهن و پولاد و از حجر
هوش مصنوعی: خشم تو مانند آتش در درونت پنهان شده و دلیلی بر این است که مانند دژی ساخته شده از آهن و سنگ، محکم و مقاوم است.
ای چشم جود را بصر و عقل را روان
گر عقل را روان بدی و جود را بصر
هوش مصنوعی: ای چشم، تو به مانند جود (بخشش) و عقل شگفت‌انگیز هستی. اگر عقل می‌توانست به تو بینشی بدهد و جود به تو بصیرتی عطا کند، چه دنیای شگفت‌انگیزی می‌ساختیم.
چونان که کان گوهر در کوه مضمرست
کوهیست در تو حلم و درو فضل تو گهر
هوش مصنوعی: در درون تو همچون کانی که در کوه پنهان است، فضایل و صبر تو وجود دارد که به مانند گوهرهای ارزشمند در آن نهفته‌اند.
نامی ز تو شدند سراسر تبار تو
گرچه به اصل و فضل بزرگند و نامور
هوش مصنوعی: نامی از تو در سراسر نسل و خانواده‌ات منتشر شده است، هرچند که آنها به لحاظ اصل و فضیلت بزرگ و مشهور هستند.
آزادگی بگشت به گرد جهان بسی
آخر در اصل دولت تو گشت مستقر
هوش مصنوعی: آزادی به دور دنیا سفر کرد و پس از زمان‌های زیاد، در نهایت در اصل وجود تو به ثبات رسید.
زان پیش کز عدم به وجود آمدی خدای
موجود کرده بود هنر در تو سر به سر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه تو به وجود بیایی، خداوند با هنرش در تو تمامی زیبایی‌ها و ویژگی‌ها را به‌وجود آورده بود.
بر زایران تویی به سخا کیس های سیم
بر شاعران تویی به عطا بدرهای زر
هوش مصنوعی: تو برای زایران خود مانند کیسه‌های پر از سیم و نقره‌ای هستی و برای شاعران مانند ماه‌های زرین و درخشان.
بر نظم و نثر و فضل تویی شاعر و سوار
خوش طبع و خوش نوایی و خوش لفظ چون شکر
هوش مصنوعی: شما در شعر و نثر و دانایی بی‌نظیر هستید، شاعر و سوارکاری با ذوق و خوش‌صدا که کلامتان شیرین همچون شکر است.
شاعر نواز و شعرشناسی و شعر خواه
آری چنین بوند بزرگان مشتهر
هوش مصنوعی: شاعران بزرگی که به شعر علاقه دارند و در این عرصه مهارت دارند، همواره شناخته شده و مشهور هستند.
من مرده زنده گشتم و اکنون شدم جوان
یک ذره گر ز جود تو بر من کند اثر
هوش مصنوعی: من از مرگ به حیات برگشتم و حالا جوان شدم. اگر کمی از بخشندگی تو بر من تأثیر بگذارد، حیات جدیدی را تجربه می‌کنم.
این روز و روزگار تو بر من خجسته باد
از هم گسسته باد دل دشمن و جگر
هوش مصنوعی: این روز و زمانه برای تو خوش و مبارک باشد و دل و جان دشمنان تو از هم جدا شود.
سر سبز و دل قوی و تن آباد و شادزی
وانکس که او نه شاد حزین باد و کور و کر
هوش مصنوعی: زندگی شاداب و با نشاط، همراه با دل قوی و جسم سالم نشان‌دهنده‌ی خوشبختی است. کسی که این حال و روز را ندارد، نه تنها غمگین است، بلکه از دو چشمی که باید زیبایی‌های زندگی را ببینند و صدایی که باید آن را بشنوند، محروم است.
چندانکه هست بر فلک استاره را شمار
تو شاد زی و مدت عمرت همی شمر
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره‌ها در آسمان وجود دارند، تو زندگی کن و شاد باش و عمرت را مثل تعداد آن‌ها بشمار.