شمارهٔ ۹۵ - ستایش سلطان علاء الدوله مسعود
این آتش مبارز و این باد کامگار
وین آب تیز قوت و این خاک مایه دار
ضدند و ممکنست که با طبع یکدگر
از عدل شاه ساخته گردند هر چهار
خسرو علاء دولت مسعود تاجور
خورشید پادشاهان سلطان روزگار
آن شاه دادگستر کاندر مظالمش
از هیبتش نیابد بیداد زینهار
آن شاه جودپرور کز فضل بذل او
اندر گداز حملان بگریزد از عیار
دیوار بست امنش اندر سرای ملک
پاینده تر ز سد سکندر هزار بار
بر زد به مغز کفر و برون شد ز چشم شرک
زد در زمانه زخمش و بأس قضا سوار
از فرع عزم نافذ او خاست آسمان
وز اصل حزم ثابت او رست کوهسار
از حلم و علم او دو نشانه است روز و شب
وز لطف و عنف او دو نمونه است نور و نار
خشمش همی بر آب روان افکند گرد
عفوش همی برآتش سوزان کند نگار
ای دیده صدر شاه ز ملک تو احتشام
وی کرده جاه ملک به صدر تو افتخار
بحر سپهر دوری و کوه ستاره سیر
خورشید کینه توزی و گردون حقگزار
با دولت تو بر نزند هیچ پادشاه
وز طاعت تو سرنکشد هیچ شهریار
در عدل دولت تو بخندید عدل خوش
در حبس انتقام تو بگریست ظلم زار
با طبع و دست و قدر تو بی میل زور و زر
جیحون سراب و ابر بخار و فلک غبار
با شربت و غذای ذکاء و دهاء تو
بی عقل ناتوان شود و بی هنر نزار
دریا به نعمت از آب سخای تو یک حباب
دوزخ به وصف از آتش سهم تو یک شرار
نه کوه بیستون را با زخم تو توان
نه گنج شایگان را با بذل تو یسار
در بوستان ز حرص عطاهای بزم تست
بر شاخ ها که باز کند پنجه ها چنار
وز آرزوی بزم دل افروز حزم تست
نرگس که چشم روشن روید به مرغزار
شمشیر و نیزه تو که از آب و خاک رست
با دست و آتشست ز تیزی به کارزار
از گونه زمرد و از رنگ کهربا
بی کارگه جبلتشان یافته شعار
از عادت طبیعت هنگام نام و ننگ
این چشم مور یافته و آن زبان مار
ای رستم نبرد بران سوی رزم رخش
وی حیدر زمانه بر آهنج ذوالفقار
خونها فشان به تیغ که تشنه ست نیک دشت
سرها فکن به گرز که بس گرسنه ست غار
زیرا که روزی همه جنس آفریدگان
اندر عطیت تو نهاد آفریدگار
تا حشر بر نهاد تو مقصور کرد باز
هر نوع مصلحت که نهانست و آشکار
افکند و ساخت اختر گردون به طوع و طبع
بر حکم تو مسیر و به فرمان تو مدار
با نهی هیبتت نزند هیچ سر و شاخ
بی ابر نهمتت ندهد هیچ شاخ بار
جسمی که کام دل نگذارد به کام تو
در سوخته جگر خلدش دست مرگ خار
چشمی که در جهان نگرد بر خلاف تو
در دیده جاش میخ زند کوری استوار
آن کز تو شد غمی نشود تا به حشر شاد
وان کز تو شد عزیز نگردد به عمر خوار
پیموده و سپرده ثواب و عقاب تو
پهنای هر بلاد و درازی هر دیار
بفراخت نیکخواه تو را راحت وصول
بگداخت بدسگال تو را رنج انتظار
این را ز نعمت تو طعامیست خوش مزه
وان را ز سطوت تو شرابیست بدگوار
زان تیغ آفتاب کشیده دراز وپهن
جز جان دشمن تو نگردد همی فگار
زان رشته دو رنگ سپید و سیاه صبح
جز اسب دولت تو نیابد همی چدار
بر عز و ملک تو رقم جاودانی است
ز آثار حمله های تو در دشت شابهار
آن روز کاندر آتش پیکار گاه شد
سیماب رنگ تیغ چو سیماب بی قرار
چون میغ میغ تاخت سپه در پس سپه
چون دود دود خاست غبار از پس غبار
آلود حد خنجر و اندود مد گرد
پشت زمین به روین روی هوا به قار
گریان چو ابر نیزه کین توز عمر سوز
خندان چو برق حربه دلدوز جانگداز
از حمله ها نفس ها در حلق ها خبه
وز گردها نظرها در دیده ها بشار
تا دیر دیر گشت همی تیغ دور دور
تا زود زود خاست همی بانگ دار دار
دست یکی سپرد همی پای انتقام
پای یکی گرفت همی دست اضطرار
این از نشاط فوز همی تاخت سوی بحر
وان از نهیب مرگ همی گشت گرد غار
رفته ره عزیمت این بخت معتمد
بسته در هزیمت آن عمر مستعار
آب امید شست همی رنگ احتراز
دست قضا نگاشت همی نقش اعتبار
کوشان امل به فتح تن آسوده شد ز رنج
جوشان اجل به رزم سراسیمه شد به کار
دیدند جنگ دیده دلیران تو را به جنگ
در آهنین لباس چو روئین سفندیار
بر بارکش هژبری تند و بلا شکر
با سرزن اژدهایی پیروز و جان شکار
شد سبز خنگ باره تو بحر فتح موج
گشت آب رنگ خنجر تو ابر مرگبار
ناگه به صحن میدان در تاختی چو باد
تا مغزهای شیران بشکافتی چو نار
در جمله بی گزند به توفیق ایزدی
گشتی بر آنچه کام دلت بود کامگار
دست ظفر گرفته عنان از میان شور
آورده بارگیر تو را تا به تخت یار
کف الخضیب گردون از گنج مشتری
کرده همه سعادت بر تاج تو نثار
این ملک عالم ایزد کردست بر تو وقف
بر خاطر از مصالحش اندیشه کم گمار
ایزد چو وقف کرد کند آنچه واجبست
تو روزگار خرم در خرمی گذار
نصرت به نام تیغ تو گیرد همی جهان
تازد همی سپاه و گشاید همی حصار
تا این زمانه متلون به سعی چرخ
آیین دیگر آرد هر سال چند بار
گه در خزان چنان که درافگند برکشد
از گردن بتان چمن خلعت بهار
در صفحه صفحه زر نهد اطراف بوستان
تا تخته تخته سیم کند روی جویبار
گه در بهار باز کشد بر زمین بساط
از لعل پود بوقلمون های سبز تار
گیسوی گلرخانش نگارد به مشک بید
گوش سمنبرانش فروزد به گوشوار
سوسن به کبر عرضه کند روی با جمال
نرگس به ناز باز کند چشم پر خمار
گه چون خزان تو زر و درم ریز بی قیاس
گه چون بهار در و گهرپاش بی شمار
در جوی های بخت همه آب کام ران
در باغ های ملک همه تخم عدل کار
دولت فروز و نصرت یاب و طرب فزا
گیتی گشای و ملک ستان و زمانه دار
تو شادمان نشسته و اقبال پیش تو
روز و شب ایستاده میان بسته بنده وار
قدر تو را نشانده به صد ناز بر کتف
جاه تو را گرفته به صد مهر در کنار
شمارهٔ ۹۴ - مدیح عمید ابوالفرج نصر ابن رستم: ای اصل سخا و رادی و دادشمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر فارسی: جهان را چرخ زرین چشمه زرین می زند زیور
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این آتش مبارز و این باد کامگار
وین آب تیز قوت و این خاک مایه دار
هوش مصنوعی: این شعری که آوردهاید به عناصر طبیعی اشاره دارد. آتش به عنوان نیروی مبارزه و چالش، باد به عنوان نیروی پیروزمند و مثبت، آب به عنوان منبع قدرت و نیروی بخشنده و خاک به عنوان منبع ثروت و پایداری توصیف شدهاند. این ترکیب از عناصر نشاندهندهی تنوع و قدرتهای مختلف در طبیعت است که هر کدام نقش و کارکرد خاصی دارند.
ضدند و ممکنست که با طبع یکدگر
از عدل شاه ساخته گردند هر چهار
هوش مصنوعی: افرادی که خصوصیات متضاد دارند، ممکن است به سبب عدالت شاه، به خوبی با یکدیگر سازگار شوند و چهار نفر را به وجود آورند.
خسرو علاء دولت مسعود تاجور
خورشید پادشاهان سلطان روزگار
هوش مصنوعی: خسرو علاء، فرمانروای بزرگ و تاجدار مسعود، همچون خورشید در میان پادشاهان و سلطان روزگار میدرخشد.
آن شاه دادگستر کاندر مظالمش
از هیبتش نیابد بیداد زینهار
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که در برابر ظلم و ستم خود، به خاطر قدرت و شکوهش هیچ کس جرات ندارد بیداد کند، نیکو و حراستکننده است.
آن شاه جودپرور کز فضل بذل او
اندر گداز حملان بگریزد از عیار
هوش مصنوعی: آن پادشاه بخشنده که بزرگی و فزونی کرامتش باعث میشود حتی فقرای در حال گریه نیز از نیروی او دوری کنند.
دیوار بست امنش اندر سرای ملک
پاینده تر ز سد سکندر هزار بار
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که دیواری که در اطراف خانه و ملک امن قرار دارد، از دیوار سد سکندر، که یکی از بزرگترین سدها به شمار میرود، حتی ایمنتر و مستحکمتر است. این دیوار از هزار بار هم برتر و مقاومتر است و فضا و امنیت بیشتری را فراهم میکند.
بر زد به مغز کفر و برون شد ز چشم شرک
زد در زمانه زخمش و بأس قضا سوار
هوش مصنوعی: کفر را از سر دور کرد و شرک را از چشمانش خارج ساخت. در این دنیا جراحتی بر او وارد شد و عزم قضا و تقدیر او را به سوی خود کشاند.
از فرع عزم نافذ او خاست آسمان
وز اصل حزم ثابت او رست کوهسار
هوش مصنوعی: آسمان از اراده قوی او به وجود آمده و کوهها از ثبات و اندیشه محکم او به وجود آمدهاند.
از حلم و علم او دو نشانه است روز و شب
وز لطف و عنف او دو نمونه است نور و نار
هوش مصنوعی: از صبر و دانش او میتوان به وضوح در روز و شب پی برد و از لطف و خشونت او میتوان نور و آتش را مثال زد.
خشمش همی بر آب روان افکند گرد
عفوش همی برآتش سوزان کند نگار
هوش مصنوعی: خشم او باعث میشود که آب روان به جوش بیاید و بیتابی او همچون آتش سوزان میسوزد.
ای دیده صدر شاه ز ملک تو احتشام
وی کرده جاه ملک به صدر تو افتخار
هوش مصنوعی: ای چشم! زیبایی و عظمت مملکت تو باعث شده که شاه به تو افتخار کند و مقام و جاه او به خاطر توست.
بحر سپهر دوری و کوه ستاره سیر
خورشید کینه توزی و گردون حقگزار
هوش مصنوعی: آسمان مانند دری بزرگ است و ستارهها چون کوههایی در آن قرار دارند. خورشید به خاطر دشمنی و کینهای که دارد در این فضا در حرکت است، و چرخ زمین به عدالت و حقطلبی ادامه میدهد.
با دولت تو بر نزند هیچ پادشاه
وز طاعت تو سرنکشد هیچ شهریار
هوش مصنوعی: با داشتن تو هیچ پادشاهی برنمیخیزد و هیچ شهریاری از فرمانبری تو سر نمیکشد.
در عدل دولت تو بخندید عدل خوش
در حبس انتقام تو بگریست ظلم زار
هوش مصنوعی: در زمان حکومت و عدل تو همه چیز به خوبی پیش میرفت و آن روزگار شاداب بود. اما وقتی که انتقام تو در کار بود، ظلم و ستم به شدت حس میشد و گریه سر میداد.
با طبع و دست و قدر تو بی میل زور و زر
جیحون سراب و ابر بخار و فلک غبار
هوش مصنوعی: با توجه به ویژگیها و خصوصیات تو، نیازی به قدرت و ثروت نیست. جیحون مثل سراب است و ابرها و آسمان، مانند غبار به نظر میرسند.
با شربت و غذای ذکاء و دهاء تو
بی عقل ناتوان شود و بی هنر نزار
هوش مصنوعی: شربت و غذای هوش و ذکاوت تو میتواند باعث شود که فردی بیعقل و ناتوان، و بیهنر و ضعیف به نظر برسد.
دریا به نعمت از آب سخای تو یک حباب
دوزخ به وصف از آتش سهم تو یک شرار
هوش مصنوعی: دریا به خاطر بخشندگی تو در برابر آبش فقط یک حباب است، و آتش جهنم در وصف حرارتش تنها یک شعله از سهم توست.
نه کوه بیستون را با زخم تو توان
نه گنج شایگان را با بذل تو یسار
هوش مصنوعی: نه زخم تو میتواند کوه بیستون را آسیب بزند و نه بخشش تو میتواند به ثروتهای گنج شایگان لطمهای بزند.
در بوستان ز حرص عطاهای بزم تست
بر شاخ ها که باز کند پنجه ها چنار
هوش مصنوعی: در باغی که پر از خواستهها و نعمتهای توست، درختان چنار با قدرت و زیبایی خود شاخهها را به سوی آسمان میکشند.
وز آرزوی بزم دل افروز حزم تست
نرگس که چشم روشن روید به مرغزار
هوش مصنوعی: به دلیل آرزوی دلانگیز جشن و سرور، نرگس، که نماد زیبایی و روشنی است، با چشم روشن و دلکش خود در دشت و مرغزار به شکوفایی خواهد رسید.
شمشیر و نیزه تو که از آب و خاک رست
با دست و آتشست ز تیزی به کارزار
هوش مصنوعی: شمشیر و نیزهای که تو ساختهای از مواد طبیعی مانند آب و خاک به همراه دست و آتش به قدری تیز است که برای جنگ آماده به کار است.
از گونه زمرد و از رنگ کهربا
بی کارگه جبلتشان یافته شعار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و ویژگیهای خاص افراد دارد. شاعر به یاقوت و کهربا به عنوان نمادهایی از زیبایی و جذابیت اشاره میکند و میگوید که این ویژگیها در ذات آنها نهفته است. به عبارت دیگر، زیبایی و شخصیت خاص هر فرد به طور طبیعی و ذاتی در آنها وجود دارد.
از عادت طبیعت هنگام نام و ننگ
این چشم مور یافته و آن زبان مار
هوش مصنوعی: طبیعت انسان در مواقعی که با افتخار یا شرمندگی مواجه میشود، به شیوهای خاص واکنش نشان میدهد، مانند این که برخی افراد با چشمی کنجکاو و با زبانی نیشدار به اوضاع اطراف خود نگاه میکنند.
ای رستم نبرد بران سوی رزم رخش
وی حیدر زمانه بر آهنج ذوالفقار
هوش مصنوعی: ای رستم، تو قهرمان جنگها، به سوی میدان نبرد برو و سوار بر رخش، مانند علی (علیهالسلام) در زمان خود، در برابر دشمنان ایستادگی کن.
خونها فشان به تیغ که تشنه ست نیک دشت
سرها فکن به گرز که بس گرسنه ست غار
هوش مصنوعی: به دل و جان خودتان بجنگید و از هیچ تلاشی دریغ نکنید، زیرا در این میدان نبرد دشمنان بیرحمانه در حال حملهاند. با قدرت و استقامت بر خود تسلط پیدا کنید و به مقابله با مشکلات بپردازید که زمان سختی است و نیاز به ایستادگی دارد.
زیرا که روزی همه جنس آفریدگان
اندر عطیت تو نهاد آفریدگار
هوش مصنوعی: چون روزی تمام مخلوقات را در بخشش تو قرار داده خالق، همه موجودات تحت نعمت و فیض تو هستند.
تا حشر بر نهاد تو مقصور کرد باز
هر نوع مصلحت که نهانست و آشکار
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، هر نوع مصلحتی که پنهان و آشکار است، به تو محدود خواهد بود.
افکند و ساخت اختر گردون به طوع و طبع
بر حکم تو مسیر و به فرمان تو مدار
هوش مصنوعی: ستارههای آسمان به خواست و ارادهی تو به راه خود میروند و بر اساس فرمان تو حرکت میکنند.
با نهی هیبتت نزند هیچ سر و شاخ
بی ابر نهمتت ندهد هیچ شاخ بار
هوش مصنوعی: هیچ موجودی نمیتواند به عظمت و جلال تو آسیب برساند و هیچکس نمیتواند به تو ظلمی کند؛ زیرا به مانند برکتی که از آسمان میبارد، تو همواره در موقعیتی باعظمت و دارای برکت خواهی بود.
جسمی که کام دل نگذارد به کام تو
در سوخته جگر خلدش دست مرگ خار
هوش مصنوعی: اگر جسمی نتواند آرزوی تو را برآورده کند، در دل سوزان و رنجیدهات، مانند خارهایی است که در باغ بهشت به دست مرگ است.
چشمی که در جهان نگرد بر خلاف تو
در دیده جاش میخ زند کوری استوار
هوش مصنوعی: چشمی که نگاهش به غیر از تو باشد، مانند چشمی است که به جای دیدن، فقط ز دست میخ میزند و در حقیقت ناپاک و کور است.
آن کز تو شد غمی نشود تا به حشر شاد
وان کز تو شد عزیز نگردد به عمر خوار
هوش مصنوعی: اگر غمی از جانب تو به وجود آمده باشد، تا روز قیامت نیز خوشحال نخواهد شد و اگر کسی به واسطه تو عزیز شده، در زندگیاش هرگز بیارزش نخواهد گردید.
پیموده و سپرده ثواب و عقاب تو
پهنای هر بلاد و درازی هر دیار
هوش مصنوعی: ثواب و عقاب تو در تمامی مناطق و سرزمینها به خوبی شناخته شده و در دسترس همه قرار دارد.
بفراخت نیکخواه تو را راحت وصول
بگداخت بدسگال تو را رنج انتظار
هوش مصنوعی: کسی که به نیکی به تو فکر میکند، آرامش و راحتی را به تو میبخشد، در حالی که انتظار و ناخوشی به خاطر سختیهای زندگی تو را آزار میدهد.
این را ز نعمت تو طعامیست خوش مزه
وان را ز سطوت تو شرابیست بدگوار
هوش مصنوعی: این با توجه به نعمتهای تو یک غذایی خوشمزه است، و آن یک نوشیدنی ناپسند از قدرت تو به شمار میرود.
زان تیغ آفتاب کشیده دراز وپهن
جز جان دشمن تو نگردد همی فگار
هوش مصنوعی: تیغ آفتاب که دراز و وسیع است، جز جان دشمن تو را هدف قرار نخواهد داد و آسیب نخواهد رساند.
زان رشته دو رنگ سپید و سیاه صبح
جز اسب دولت تو نیابد همی چدار
هوش مصنوعی: از این دو رنگ، یعنی سپید و سیاه که نمادهای روز و شب هستند، فقط اسب دولت تو قادر است از کنار این چادری که در سپیده دم است، عبور کند.
بر عز و ملک تو رقم جاودانی است
ز آثار حمله های تو در دشت شابهار
هوش مصنوعی: عزت و جایگاه تو به گونهای است که نشانههای پیروزیهای تو در دشت شابهار برای همیشه باقی خواهد ماند.
آن روز کاندر آتش پیکار گاه شد
سیماب رنگ تیغ چو سیماب بی قرار
هوش مصنوعی: در آن روز که جنگ به شدت در جریان بود، تیغ مانند جیوه بیثبات و ناپایدار میدرخشید.
چون میغ میغ تاخت سپه در پس سپه
چون دود دود خاست غبار از پس غبار
هوش مصنوعی: به محض اینکه ابر و باران به راه افتادند، گروهی در پشت گروه دیگر به حرکت درآمدند. در این میان، غبار به صورت متوالی و مانند دود بلند شد.
آلود حد خنجر و اندود مد گرد
پشت زمین به روین روی هوا به قار
هوش مصنوعی: خنجر به شدت آلوده شده و زمین به طور عمیق به رنگ مد در آمده است. پشت زمین به صورت عجیبی به سمت آسمان کشیده شده است.
گریان چو ابر نیزه کین توز عمر سوز
خندان چو برق حربه دلدوز جانگداز
هوش مصنوعی: باران اشک مانند ابر میبارد، عمر را میسوزاند. اما مانند یک برق خندان، سلاحی که دل را میسوزاند و جان را به درد میآورد.
از حمله ها نفس ها در حلق ها خبه
وز گردها نظرها در دیده ها بشار
هوش مصنوعی: از شدت حملات، نفسها در گلوها حبس میشوند و به دلیل گرد و غبار، دیدگان قادر به دیدن چیزها نیستند.
تا دیر دیر گشت همی تیغ دور دور
تا زود زود خاست همی بانگ دار دار
هوش مصنوعی: به تدریج و به آرامی که تیغ به دور میچرخید، بانگ و صدای دار زود و سریع برمیخاست.
دست یکی سپرد همی پای انتقام
پای یکی گرفت همی دست اضطرار
هوش مصنوعی: کسی که به سوی انتقام میرود، در واقع دست خود را به دام اضطرار میسپارد و خود را در این مسیر گرفتار میکند.
این از نشاط فوز همی تاخت سوی بحر
وان از نهیب مرگ همی گشت گرد غار
هوش مصنوعی: این شعر به یک حالت شور و شوق اشاره دارد که در آن شخصی با نشاط و انرژی به سوی دریا میشتابد، در حالی که دیگری در حال فرار از تهدید مرگ است و دور غاری میچرخد. در واقع، این تضاد میان زندگی و مرگ، نشاط و ناامیدی را به تصویر میکشد.
رفته ره عزیمت این بخت معتمد
بسته در هزیمت آن عمر مستعار
هوش مصنوعی: رفتم به سفر و دیگر باز نخواهم گشت، این بختی که به من اعتماد کرده، در حال ترک کردن من است و عمرم نیز که به لحاظ اجارهای و موقتی است، به سر آمده است.
آب امید شست همی رنگ احتراز
دست قضا نگاشت همی نقش اعتبار
هوش مصنوعی: امید مانند آبی است که میتواند رنگهایی را که تقدیر برای ما رقم زده، بشوید و از بین ببرد. این امید باعث میشود که ما بتوانیم اعتبار و ارزش خود را دوباره بسازیم.
کوشان امل به فتح تن آسوده شد ز رنج
جوشان اجل به رزم سراسیمه شد به کار
هوش مصنوعی: کوشش و تلاش برای رسیدن به آرزوها و اهداف باعث میشود که انسان از زحمتها و مشکلات آزاد شود. اما در عین حال، سرنوشت و مرگ ناگهانی میتواند انسان را به عمل وامیدارد، و او را در حالت نگرانی و آشفتگی قرار دهد.
دیدند جنگ دیده دلیران تو را به جنگ
در آهنین لباس چو روئین سفندیار
هوش مصنوعی: آنها جنگ و دلیرانی را که در لباس آهنین به نبرد آمدهاند، مشاهده کردند و تو را چون پهلوان روئینتن سفندیار در میدان نبرد دیدند.
بر بارکش هژبری تند و بلا شکر
با سرزن اژدهایی پیروز و جان شکار
هوش مصنوعی: بر دوش کسی که توانایی بالایی دارد و با مشکلات به شدت مقابله میکند، نعمتها و موفقیتها به مانند شیرینیای هستند که در برابر چالشهای قوی و خطرناک وجود دارند.
شد سبز خنگ باره تو بحر فتح موج
گشت آب رنگ خنجر تو ابر مرگبار
هوش مصنوعی: دریای فتح به رنگ سبز در آمده و مانند موجی شده که رنگ آب به رنگ خنجر تو درآمده است و ابر مرگباری بر فراز آن سایه افکنده است.
ناگه به صحن میدان در تاختی چو باد
تا مغزهای شیران بشکافتی چو نار
هوش مصنوعی: ناگهان مانند باد به وسط میدان آمدی و به شدت حمله کردی، تا جایی که مغزهای شیران را شکافتی، همانند آتش.
در جمله بی گزند به توفیق ایزدی
گشتی بر آنچه کام دلت بود کامگار
هوش مصنوعی: با اراده و کمک الهی، بدون هیچ آسیبی به موفقیتهایی دست یافتید که آرزوی قلبیتان بود.
دست ظفر گرفته عنان از میان شور
آورده بارگیر تو را تا به تخت یار
هوش مصنوعی: دست پیروزی کنترل و هدایت را از میان آشفتگیها گرفته و بارهای سنگین تو را به سوی جایگاهی که دوستت دارد، میبرد.
کف الخضیب گردون از گنج مشتری
کرده همه سعادت بر تاج تو نثار
هوش مصنوعی: کف خضیب، گردونه آسمان، از ثروت مشتری، همه خوشبختی را بر سر تو نثار کرده است.
این ملک عالم ایزد کردست بر تو وقف
بر خاطر از مصالحش اندیشه کم گمار
هوش مصنوعی: این دنیا به فرمان خداوند برای تو اختصاص داده شده است. در مورد مصالح و منافع آن، کمتر فکر کن و نگرانی به خود راه مده.
ایزد چو وقف کرد کند آنچه واجبست
تو روزگار خرم در خرمی گذار
هوش مصنوعی: خداوند وقتی چیزی را مقدر کند، آنچه لازم است انجام میشود. پس تو باید در روزگار خوشی، زندگی را با شادی سپری کنی.
نصرت به نام تیغ تو گیرد همی جهان
تازد همی سپاه و گشاید همی حصار
هوش مصنوعی: پیروزی به نام شمشیر تو به دست میآید، و جهان در انرژی و شجاعت به نبرد میپردازد و دروازهها را به روی دشمن میگشاید.
تا این زمانه متلون به سعی چرخ
آیین دیگر آرد هر سال چند بار
هوش مصنوعی: در این زمانه که همواره در حال تغییر است، تلاش و کوشش میتواند باعث ایجاد تحولات و تغییرات جدیدی شود که هر سال چندین بار اتفاق میافتد.
گه در خزان چنان که درافگند برکشد
از گردن بتان چمن خلعت بهار
هوش مصنوعی: گاهی در فصل پاییز، مانند اینکه درختان برکهای خود را بهسرعت میافکنند، زیبایی بهار نیز با تمام جلوهاش از دل طبیعت میزید و به نمایش درمیآید.
در صفحه صفحه زر نهد اطراف بوستان
تا تخته تخته سیم کند روی جویبار
هوش مصنوعی: در اطراف باغ لطافت و زیبایی میافزاید و با نقرهای کردن سطح جویبار، جلوهای خاص به آن میبخشد.
گه در بهار باز کشد بر زمین بساط
از لعل پود بوقلمون های سبز تار
هوش مصنوعی: گاهی در بهار، درختان با شکوفههای زیبا و رنگارنگ بر روی زمین نمادهایی از زندگی و طراوت را به نمایش میگذارند، مانند بساطی از لعل و زیبایی که بوقلمونهای سبز رنگ در آن قرار دارند.
گیسوی گلرخانش نگارد به مشک بید
گوش سمنبرانش فروزد به گوشوار
هوش مصنوعی: موهای زیبا و خوشبو او مانند مشک است و گوشوارههایش به مانند گلهای خوشبوی باغ سمن میدرخشند.
سوسن به کبر عرضه کند روی با جمال
نرگس به ناز باز کند چشم پر خمار
هوش مصنوعی: سوسن با غرور و تظاهر زیبایی خود را به نمایش میگذارد و نرگس، با زیبایی و ناز خود، چشمانش را به طرز خاصی که حاکی از خواب و سرمستی است، باز میکند.
گه چون خزان تو زر و درم ریز بی قیاس
گه چون بهار در و گهرپاش بی شمار
هوش مصنوعی: گاهی مانند خزان، ثروتت بینهایت و فراوان است و گاهی همچون بهار، زیبایی و جواهراتت به طور بیشماری پخش میشود.
در جوی های بخت همه آب کام ران
در باغ های ملک همه تخم عدل کار
هوش مصنوعی: در مسیرهای بخت، همه چیز به خوبی پیش میرود و در باغهای سرزمین، seeds of justice کاشته میشوند.
دولت فروز و نصرت یاب و طرب فزا
گیتی گشای و ملک ستان و زمانه دار
هوش مصنوعی: شما به سوی سعادت، پیروزی و شادی حرکت کن و جهان را برای خودت باز کن و به فرمانروایی و اداره زمان بپرداز.
تو شادمان نشسته و اقبال پیش تو
روز و شب ایستاده میان بسته بنده وار
هوش مصنوعی: تو خوشحال و سرزندهای و بخت و اقبال هر روز و شب در کنارت ایستاده، مثل یک خدمتگزار که آماده خدمت است.
قدر تو را نشانده به صد ناز بر کتف
جاه تو را گرفته به صد مهر در کنار
هوش مصنوعی: به خاطر تو، به شیوهای خاص و با ناز و ادا، بر دوش مقام و بزرگیات نشستهای. و محبت و مهری که نسبت به تو وجود دارد، تو را در کنار خود به آرامی گرفته است.