گنجور

شمارهٔ ۷۱ - در مدح ثقة الملک طاهر و شرح گرفتاری خود

تا بقا مایه نما باشد
ثقت الملک را بقا باشد
طاهر آن آفتاب کز نورش
آفتاب فلک سها باشد
جستن راه خدمت سامیش
جز به وجه ثنا خطا باشد
سختم آسان بود ثنا گفتن
جود او مایه ثنا باشد
ای کریمی کامیدواران را
همه لفظ تو مرحبا باشد
ز دکان نیاز گیتی را
خاک صحن تو کیمیا باشد
چشم اقبال شهریاری را
گرد رخش تو توتیا باشد
بر عدو عنف تو سموم بود
بر ولی لطف تو صبا باشد
حزم و عزم تو چون بگیرد جزم
آن زمین باشد این هوا باشد
سایلان را ز دست تو نه عجب
گر نتیجه همه عطا باشد
تا همی دست راد تو گه بزم
پدر و مادر سخا باشد
رای تو ار شود چو وهمت تیز
بر فلک خط استوا باشد
منحنی می شود فلک پس از آن
کز در او گردش رحا باشد
تا همی جاه گیتی افروزت
همچو مهر اصل هر ضیا باشد
دولتت دولت علایی را
مایه و پایه علا باشد
به خدایی که بر جلالت او
هر چه بینی همه گوا باشد
صفت و نعمت او به نزد خرد
همه آلاء و کبریا باشد
گر چنین پادشا که هست امروز
در جهان هیچ پادشا باشد
خدمت بارگاه مجلس او
عمره و مروه و صفا باشد
ور چو تو مرد هیچ دولت را
نیز در دانش و دها باشد
پس چرا چون منی که بی مثلم
به چنین حبس مبتلا باشد
گر همی باغ فضل را از من
رونق و زینت و بها باشد
چون گل لاله جای من ز چه روی
همه در خار و در گیا باشد
این گنه طبع را نهم که همی
مایه فطنت و ذکا باشد
به خدای ار مرا در این زندان
جز یکی پاره بوریا باشد
نان کشکین اگر بیابم هیچ
راست گویی زلیبیا باشد
چون سرشک و چو روی هرگز
نه عقیق و نه کهربا باشد
آشنا ورزمی ز اشک دو چشم
اگرم چشم آشنا باشد
راست گویی هوای زندانم
دیو و افعی و اژدها باشد
همه گر صورتی نگارد ازو
روی آن صورت از قفا باشد
وانگهم سنگدل نگهبانی
که چنو در کلیسیا باشد
از گرانی بلند چون گردم
تکیه بر چوب و بر عصا باشد
رفتن من دو پی بود وانگاه
پشتم از بار آن دو تا باشد
مر مرا گویی از گرانی بند
پای در سنگ آسیا باشد
پیش چشم آرحال من چو مرا
جمله این برگ و این نوا باشد
حبس را زاده ام و مرا گویی
رنج و غم مادر و نیا باشد
چرخ کژ می زند مراد و همی
هر چه باشد همه دغا باشد
نیک دانی که از قرابت من
چند گریان و پارسا باشد
چون منی را روا مدار امروز
که ز فرزندگان جدا باشد
مانده ایشان به درد و من در رنج
این همه هر دو از قضا باشد
لیکن از دین پاک تو نسزد
که بدین مر تو را رضا باشد
گر عنایت کنی و من بر هم
از بزرگی تو را سزا باشد
نه همی فرصتیت باید جست
گر خلا باشد ار ملا باشد
نکته ای گر برانی از حالم
همه امید من روا باشد
ور کنم شغل هیچ کس پس از این
گردنم در خور قفا باشد
با فلک من سیتزه ها کردم
زان تنم خسته عنا باشد
هر که او با فلک ستیزه کند
جز چنین از فلک چرا باشد
همه مهر و وفاست سیرت من
روزگارم کی آشنا باشد
ای بزرگی که شاخ ملک از تو
همه در نشو و در نما باشد
بنده مادحی چنین در بند
نیک بندیش تا روا باشد
آفتابی بلی سزد که تو را
بس فراوان چو من هبا باشد
گنج ها دارم از هنر که بگفت
کس کزان گونه گنج ها باشد
زین بلا گر مرا به جان بخری
این همه گنج ها تو را باشد
ور بدین حاجتم نعم نکنی
نعم من ز بخت لا باشد
نه همه مردمان چنین گویند
که بغایی طریق ما باشد
گر چنین است پس بود در خور
بند شاعر چو او بغا باشد
شاعر آخر چه گوید و چه کند
که از او فتنه و بلا باشد
گر به عیوق برفرازد سر
شاعر آخر نه هم گدا باشد
مگرش چو محمد ناصر
گوهر از پاک مصطفی باشد
لاجرم جاه و حق حرمت او
چون شهیدان کربلا باشد
گر همی حق بود چو تو باید
شاعران را که پیشوا باشد
تو ثنا و دعای من مشنو
کاین و آن از سر هوا باشد
چون تویی راز چون منی پاداش
نه ثنا باشد و دعا باشد
مدحت من شنو که مدحت من
رشته در بی بها باشد
پس از آواز او چو بشنیدی
همه آوازها صدا باشد
من که در خور ثنای شاه کنم
چون من اندر جهان کجا باشد
ور ز من شد گشاده گنج سخن
بند بر پای من چرا باشد
آب اقبال تو روا باشد
که هر امید از او وفا باشد
بنده بودت به طبع و خواهد بود
در جهان هر که بود یا باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بقا مایه نما باشد
ثقت الملک را بقا باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که پایه و اساس سلطنت محکم و استوار باشد، آن سلطنت نیز دوام خواهد داشت.
طاهر آن آفتاب کز نورش
آفتاب فلک سها باشد
هوش مصنوعی: طاهر همچون یک خورشید پاک و روشن است که نورش از نور سایر ستاره‌ها و آسمان بیشتر و با ارزش‌تر است.
جستن راه خدمت سامیش
جز به وجه ثنا خطا باشد
هوش مصنوعی: یافتن راهی برای خدمت به او تنها در صورت ستایش و تحسین درست است و در غیر این صورت نادرست خواهد بود.
سختم آسان بود ثنا گفتن
جود او مایه ثنا باشد
هوش مصنوعی: ثنا گفتن از جوانمردی و سخاوت او کار دشواری نیست، چرا که ویژگی‌های او خود بهانه‌ای برای ستایش و سپاسگزاری است.
ای کریمی کامیدواران را
همه لفظ تو مرحبا باشد
هوش مصنوعی: ای بخشنده، همواره خوشبختی و کامیابی را به انتظارنشستگان عطا کن. نام نیک و بی‌نظیر تو بر زبان‌ها جاری است و بر همگان پسندیده است.
ز دکان نیاز گیتی را
خاک صحن تو کیمیا باشد
هوش مصنوعی: از فروشگاه نیازهای دنیوی، خاک صحن تو همانند کیمیا می‌باشد.
چشم اقبال شهریاری را
گرد رخش تو توتیا باشد
هوش مصنوعی: چشم‌های خوشبختی و موفقیت یک پادشاه، به زیبایی چهره‌ی تو مانند دارویی شفابخش خواهد بود.
بر عدو عنف تو سموم بود
بر ولی لطف تو صبا باشد
هوش مصنوعی: غضب و شدت عمل تو بر دشمن، به مانند بادهای سوزان و داغ است، اما مهربانی و لطف تو بر دوستان، همانند نسیم ملایمی می‌باشد.
حزم و عزم تو چون بگیرد جزم
آن زمین باشد این هوا باشد
هوش مصنوعی: اگر اراده و استقامت تو قوی باشد و بر تصمیم خود پابرجا بمانی، در آن صورت هر چیزی به نفع تو تغییر خواهد یافت و شرایط مناسب فراهم می‌شود.
سایلان را ز دست تو نه عجب
گر نتیجه همه عطا باشد
هوش مصنوعی: عجبی ندارد که به خاطر تو، همه چیزهایی که به دیگران می‌دهی، نتیجه‌ای از خود تو باشد.
تا همی دست راد تو گه بزم
پدر و مادر سخا باشد
هوش مصنوعی: زمانی که تو در فضایی لذت‌بخش و خوشایند قرار داری، دست تو پر از سخاوت و بخشش می‌شود، مثل پدر و مادری که در جشن و شادی هستند.
رای تو ار شود چو وهمت تیز
بر فلک خط استوا باشد
هوش مصنوعی: اگر فکر تو به حدی قوی و تیز شود، در آن صورت می‌توانی به بلندای آسمان‌ها دست یابی و چنان قدرتی پیدا کنی که به خط استوای زمین نزدیک شوی.
منحنی می شود فلک پس از آن
کز در او گردش رحا باشد
هوش مصنوعی: پس از آن که در آسمان گردش آزاد می‌شود، دایره‌های آسمانی به شکل انحنا درمی‌آید.
تا همی جاه گیتی افروزت
همچو مهر اصل هر ضیا باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مقام تو در دنیا مانند خورشید، منبع هر روشنی باشد.
دولتت دولت علایی را
مایه و پایه علا باشد
هوش مصنوعی: سرنوشت و خوشبختی تو باید به گونه‌ای باشد که به مقام و فضیلت‌های عالی و بلندمرتبه منجر شود.
به خدایی که بر جلالت او
هر چه بینی همه گوا باشد
هوش مصنوعی: به خدایی که هر چیزی را که می‌بینی، نشانه‌ای از عظمت و بزرگی اوست.
صفت و نعمت او به نزد خرد
همه آلاء و کبریا باشد
هوش مصنوعی: ویژگی‌ها و نعمت‌های او در نظر خردمندان، همگی بزرگ و عظیم محسوب می‌شوند.
گر چنین پادشا که هست امروز
در جهان هیچ پادشا باشد
هوش مصنوعی: اگر امروز چنین پادشاهی در جهان وجود داشته باشد، دیگر هیچ پادشاهی وجود ندارد.
خدمت بارگاه مجلس او
عمره و مروه و صفا باشد
هوش مصنوعی: در حضور او، عبادت و خدمت به او مانند انجام مناسک عمره و مروه و صفا است.
ور چو تو مرد هیچ دولت را
نیز در دانش و دها باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو به علم و دانش توانا نباشد، هیچ حکومتی یا مرفه‌ زندگی‌ای برای او معنا ندارد.
پس چرا چون منی که بی مثلم
به چنین حبس مبتلا باشد
هوش مصنوعی: پس چرا کسی مثل من، که بی‌همتاست، باید در چنین زندانی گرفتار باشد؟
گر همی باغ فضل را از من
رونق و زینت و بها باشد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و ارزش باغ علم و فضیلت به من بستگی داشته باشد،
چون گل لاله جای من ز چه روی
همه در خار و در گیا باشد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اگر من در جایی به غیر از آنچه که شایسته‌ام باشم، گل لاله‌ای که من هستم در میان خاری و گیاهان دیگر است. واضح است که وجود من در چنین مکانی نمی‌تواند با زیبایی و ارزش واقعی‌ام همخوانی داشته باشد.
این گنه طبع را نهم که همی
مایه فطنت و ذکا باشد
هوش مصنوعی: این نبوغ و ذکاوت را در خود پرورش می‌دهم تا به رشد و شکوفایی افکارم کمک کند.
به خدای ار مرا در این زندان
جز یکی پاره بوریا باشد
هوش مصنوعی: اگر تنها چیزی که در این زندان از آن من باقی مانده، یک تکه بوریا باشد، باز هم به خدا ایمان دارم.
نان کشکین اگر بیابم هیچ
راست گویی زلیبیا باشد
هوش مصنوعی: اگر نانی از کشک پیدا کنم، دیگر هیچ راستگویی به اندازه زلیبیا وجود نخواهد داشت.
چون سرشک و چو روی هرگز
نه عقیق و نه کهربا باشد
هوش مصنوعی: چشمان او مانند اشک و چهره‌اش هیچ‌گاه به زیبایی عقیق و کهربا نخواهد بود.
آشنا ورزمی ز اشک دو چشم
اگرم چشم آشنا باشد
هوش مصنوعی: اگر شخصی با چشمان آشنا و دل‌سوز مرا ببیند که از اشک‌هایش آگاه است، می‌تواند به عمق احساسات من پی ببرد.
راست گویی هوای زندانم
دیو و افعی و اژدها باشد
هوش مصنوعی: اگر راست بگویم، زندگی‌ام به گونه‌ای خواهد بود که در آن موجودات عجیب و خطرناکی مانند دیو، افعی و اژدها وجود داشته باشند.
همه گر صورتی نگارد ازو
روی آن صورت از قفا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی اگر به ظاهری زیبا و دلنشین نگاه کند، باید بداند که آن زیبایی، فقط در ظاهر است و اگر به عمق ماجرا نگاه کند، از پشت آن صورت زیبایی نمی‌بیند.
وانگهم سنگدل نگهبانی
که چنو در کلیسیا باشد
هوش مصنوعی: او همانند نگهبان سنگدل است که در کلیسا حضور دارد.
از گرانی بلند چون گردم
تکیه بر چوب و بر عصا باشد
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر سختی‌های زیاد و مشکلات زندگی دچار خستگی و ناتوانی شوم، تنها می‌توانم بر چوب و عصا تکیه کنم.
رفتن من دو پی بود وانگاه
پشتم از بار آن دو تا باشد
هوش مصنوعی: من از جایی می‌روم و در این سفر مسئولیت دو موضوع بر دوش من است، و در این حال احساس سنگینی این بار را بر روی خودم حس می‌کنم.
مر مرا گویی از گرانی بند
پای در سنگ آسیا باشد
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که من در ظلمت و سختی زندگی اسیر شده‌ام، گویی پایم به سنگ آسیاب بسته شده است و نمی‌توانم حرکت کنم.
پیش چشم آرحال من چو مرا
جمله این برگ و این نوا باشد
هوش مصنوعی: در برابر چشمان من، تمام این برگ‌ها و این صداها به گونه‌ای هستند که حال من را نشان می‌دهند.
حبس را زاده ام و مرا گویی
رنج و غم مادر و نیا باشد
هوش مصنوعی: من در زندان به دنیا آمده‌ام و تو می‌گویی که غم و درد مانند مادر و نیا (اجداد) به من تعلق دارد.
چرخ کژ می زند مراد و همی
هر چه باشد همه دغا باشد
هوش مصنوعی: چرخ سرنوشت به طرز نامناسبی می‌چرخد و هر چیزی که اتفاق می‌افتد، همگی فریب و نیرنگ است.
نیک دانی که از قرابت من
چند گریان و پارسا باشد
هوش مصنوعی: خوب می‌دانید که وقتی به من نزدیک می‌شوید، چه تعداد افرادی هستند که از درد و رنج یا از پاکی و نیکوکاری به من وابسته‌اند.
چون منی را روا مدار امروز
که ز فرزندگان جدا باشد
هوش مصنوعی: امروز اجازه نده که کسی مانند من، به تنهایی رها شود، زیرا این باعث جدایی از فرزندان می‌شود.
مانده ایشان به درد و من در رنج
این همه هر دو از قضا باشد
هوش مصنوعی: این افراد در درد و سختی باقی مانده‌اند و من هم در عذاب و رنج این همه مسائل هستم. شاید این وضعیت برای هر دوی ما به نوعی سرنوشت‌ساز باشد.
لیکن از دین پاک تو نسزد
که بدین مر تو را رضا باشد
هوش مصنوعی: اما با پاکی دین تو، شایسته نیست که به این حال راضی باشی.
گر عنایت کنی و من بر هم
از بزرگی تو را سزا باشد
هوش مصنوعی: اگر توجه و محبت تو شامل حال من شود، من هم از بزرگی و عظمت تو شایسته این محبت خواهم بود.
نه همی فرصتیت باید جست
گر خلا باشد ار ملا باشد
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای جستجو پیش آید، نباید آن را نادیده گرفت؛ حتی اگر فضا خالی به نظر برسد، چنانچه در اطراف تو افراد دانا و با بصیرت وجود داشته باشند.
نکته ای گر برانی از حالم
همه امید من روا باشد
هوش مصنوعی: اگر نکته‌ای را از حال من دور کنی، تمام امید من به این نکته وابسته است.
ور کنم شغل هیچ کس پس از این
گردنم در خور قفا باشد
هوش مصنوعی: اگر به کار کسی به جز خودم مشغول شوم، گردنم در زیر افکار و فشارهای دیگران خواهد بود.
با فلک من سیتزه ها کردم
زان تنم خسته عنا باشد
هوش مصنوعی: من با آسمان جنگیدم و از این کار خسته و ناتوان شدم.
هر که او با فلک ستیزه کند
جز چنین از فلک چرا باشد
هوش مصنوعی: هرکس که با آسمان و سرنوشت خود در conflict باشد، جز این نتیجه چه می‌تواند داشته باشد؟
همه مهر و وفاست سیرت من
روزگارم کی آشنا باشد
هوش مصنوعی: همه احساسات و محبت‌های من در رفتارم نمایان است، ولی آیا روزگار به من آشنا خواهد شد؟
ای بزرگی که شاخ ملک از تو
همه در نشو و در نما باشد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، همه نشانه‌های سلطنت و قدرت از وجود تو رو به رشد و شکوفایی است.
بنده مادحی چنین در بند
نیک بندیش تا روا باشد
هوش مصنوعی: من عبدی هستم که در ستایش او مثل این در بند نیک‌سیرتی‌اش هستم، تا زمانی که او شایسته باشد.
آفتابی بلی سزد که تو را
بس فراوان چو من هبا باشد
هوش مصنوعی: خورشید برای تو مناسب است، چرا که تو همچون من بی‌ارزش و بی‌مقدار هستی.
گنج ها دارم از هنر که بگفت
کس کزان گونه گنج ها باشد
هوش مصنوعی: من هنرهایی دارم که ارزشمندتر از هر گنجی هستند و هیچ کس نمی‌تواند بگوید که چنین گنج‌هایی وجود دارند.
زین بلا گر مرا به جان بخری
این همه گنج ها تو را باشد
هوش مصنوعی: اگر از این مصیبت من را نجات دهی، تمام این ثروت‌ها برای تو خواهد بود.
ور بدین حاجتم نعم نکنی
نعم من ز بخت لا باشد
هوش مصنوعی: اگر به این خواسته‌ام پاسخ مثبت ندهی، نعمت من از روی بخت و نصیب خواهد بود.
نه همه مردمان چنین گویند
که بغایی طریق ما باشد
هوش مصنوعی: همه مردم اینطور نیستند که بگویند که راه ما به معنای برتری و فخر است.
گر چنین است پس بود در خور
بند شاعر چو او بغا باشد
هوش مصنوعی: اگر این چنین باشد، پس شاعر سزاوار این است که در قید و بند باشد، مانند کسی که علیه او شورش کرده است.
شاعر آخر چه گوید و چه کند
که از او فتنه و بلا باشد
هوش مصنوعی: شاعر در نهایت چه حرفی برای گفتن دارد و چه عملی می‌تواند انجام دهد که از او مصیبت و مشکلات برنخیزد؟
گر به عیوق برفرازد سر
شاعر آخر نه هم گدا باشد
هوش مصنوعی: اگر شعری بر فراز عیوق (جایی بلند و مرتفع) سروده شود، در نهایت شاعر نیز به مانند یک گدا شناخته خواهد شد.
مگرش چو محمد ناصر
گوهر از پاک مصطفی باشد
هوش مصنوعی: آیا او مانند محمد ناصر، جواهری از خالصی و پاکی مصطفی نباشد؟
لاجرم جاه و حق حرمت او
چون شهیدان کربلا باشد
هوش مصنوعی: بنابراین مقام و حق احترام او مانند شهیدان کربلا خواهد بود.
گر همی حق بود چو تو باید
شاعران را که پیشوا باشد
هوش مصنوعی: اگر حقیقت به مانند تو باشد، شاعران باید پیشوایان را همانند تو در نظر بگیرند.
تو ثنا و دعای من مشنو
کاین و آن از سر هوا باشد
هوش مصنوعی: من تمایل دارم که تو را ستایش کنم و از تو درخواست دعا داشته باشم، اما بدان که این احساسات ممکن است بر اساس دلخواه و خواسته‌های شخصی من باشد و نه از روی خلوص نیت واقعی.
چون تویی راز چون منی پاداش
نه ثنا باشد و دعا باشد
هوش مصنوعی: وقتی تو راز مرا در خود داری، پاداشی که باید به من داده شود نه ستایش و نه دعا، بلکه چیز دیگری است.
مدحت من شنو که مدحت من
رشته در بی بها باشد
هوش مصنوعی: شما می‌توانید از ستایش من بشنوید که اگر ستایش من بدون ارزش باشد، هیچ فاید‌ه‌ای ندارد.
پس از آواز او چو بشنیدی
همه آوازها صدا باشد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه صدایش را شنیدی، همه‌ی صداها دیگر فقط صدای او به نظر می‌رسند.
من که در خور ثنای شاه کنم
چون من اندر جهان کجا باشد
هوش مصنوعی: من که شایسته‌ی ستایش پادشاه هستم، کجا در این دنیا کسی مانند من وجود دارد؟
ور ز من شد گشاده گنج سخن
بند بر پای من چرا باشد
هوش مصنوعی: اگر خزانه‌دار سخن، سخنانی از من بگشاید، پس چرا پابند من باید وجود داشته باشد؟
آب اقبال تو روا باشد
که هر امید از او وفا باشد
هوش مصنوعی: آب خوش‌اقبالی تو به‌راحتی جریان دارد و هر انتظاری که از آن داشته باشی به حقیقت می‌پیوندد.
بنده بودت به طبع و خواهد بود
در جهان هر که بود یا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا وجود دارد یا خواهد داشت، به طور طبیعی و در نهایت، بنده و وابسته به تو خواهد بود.