گنجور

شمارهٔ ۶۵ - در ستایش امیر ابونصر فارسی

ای آن که فلک نصرت الهی
بر کنیت و نامت نثار دارد
هر چیز که گیتی بدان بنازد
از همت تو مستعار دارد
از عدل تو دین سرفراز گردد
وز جاه تو ملک افتخار دارد
گردون کمال چو آفتابت
بر قطب کفایت مدار دارد
نه ابر چو دست تو جود ورزد
نه کوه چو طبعت وقار دارد
با جود یمین تو سنگ نارد
چندان که زمانه یسار دارد
تابنده و سوزنده خاطر تو
چون طبع فلک نور و نار دارد
این عزم تو بادی که در متانت
بنیاد چو کوه استوار دارد
وی حزم تو کوهی که روز دشمن
چون باد بزان پر غبار دارد
من قدر تو را آسمان نگویم
ترسم که ازین وصف عار دارد
بافنده و دوزنده سعادت
از بهر تو کسوت هزار دارد
عرض تو نپوشد مگر لباسی
کز فخر و شرف پود و تار دارد
یک بار بود شاخ را و کلکت
شاخیست که صدگونه بار دارد
گشتست بر انگشت تو سواری
کانگشت تو را هم سوار دارد
گرینده چو ابرست و درج ها را
پر نقش و نگار بهار دارد
گلهای معانی شگفته زو شد
زیرا که سرش شکل خار دارد
ویحک تن پیر و سر جوانش
نسبت به زریر و به قار دارد
رفتار ز لیل و نهار گیرد
تا گونه لیل و نهار دارد
تا پیشه او شد نگاربندی
وهم و خرد جان نگار دارد
از بهر عروسان فکرتت را
آرایش مشاطه وار دارد
این را ز جزالت قلاده بندد
وان را ز بلاغت سوار دارد
سرخست و قوی روی شخص دولت
تا او تن زرد و نزار دارد
از بهر ولی نوش نحل دارد
وز بهر عدو زهر مار دارد
پنهان کند اسرار ملک لیکن
اسرار سپهر آشکار دارد
این سرزده پای دم بریده
در سحر نگر تا چه کار دارد
ای آنکه فلک ظل درگهت را
در سایگه زینهار دارد
در عالم شیر عزیمت تو
چون چرخ دو صد مرغزار دارد
پیکار و حذر پنجه های شیران
چون پنجه سرو و چنار دارد
شیر فلک از ترس برنیاید
روزی که نشاط شکار دارد
تا چند بهر حادثه سپهرم
نظاره گه اعتبار دارد
جانم همه در اضطراب بندد
چشمم همه در انتظار دارد
نشگفت کز اشکم همی کنارم
ماننده دریا کنار دارد
اندر دلم آتش که برفروزد
از آب دو دیده شرار دارد
نه خنجر عزمم نیام یابد
نه باره بختم عذار دارد
کز موج غم دل هوای چشمم
ناریست ازیرا بخار دارد
می قسم دگر کس رسید گردون
تا چند مرا در خمار دارد
بر دیده من روزهای روشن
ماننده شبهای تار دارد
روی دلم از اشک و خون دیده
آکنده و گفته چو نار دارد
دارد دل من غم ز غم چه پرسی
زان پرس که یک غمگسار دارد
تا چشم و سر دانشم زمانه
با چشم و سرم کارزار دارد
این دوخته گاهم چو باز خواهد
وان کوفته گاهم چو مار دارد
گویی همه بر من نگار بندد
هر شعبده کاین روزگار دارد
چون زاغ گهم جفت کوه سازد
چون مار گهم یار غار دارد
پیوسته مرا زیر راه هیونی
صحرا بر و دریا گذار دارد
چون خضر و سکندر مرا همیدون
تا زنده سوی هر دیار دارد
پایم نخرامد ز جای و دستم
مشغول عنان و مهار دارد
آسیمه سر و رنجه دل تنم را
نه غبن ضیاع و عقار دارد
پیوسته مرا در همه فضیلت
رایت ز همه اختیار دارد
این طبع سخن سنج من وسیلت
در خدمت تو بی شمار دارد
آن زهره بود چرخ را که در غم
زینگونه مرا بی قرار دارد
رنجور شود خاطری که بر من
بر مدح تو حق جوار دارد
واندل که ز خون مدحت تو سازد
شاید که غم او را فگار دارد
بر باطل کی صبور باشد
آن کس که چو تو حق گزار دارد
از سیل کجا ترسد آن کسی کو
مأوا همه بر کوهسار دارد
من مدح تو را بس عزیز دارم
هر چند مرا سخت خار دارد
نزدیک تو شعرم چه قیمت آرد
ورچه ز براعت شعار دارد
کامروز تو را مادحیست حری
کز عرق نبوت تبار دارد
پر دل بود اندر مصاف دانش
زیرا که زبان ذوالفقار دارد
ور هست چنین بس عجب نباشد
باشد که زجد یادگار دارد
نی یار نخوانمش در این مدح
زیرا که ز توفیق یار دارد
تا از گل و گوهر نژاد گلبن
گه محتفه گه گوشوار دارد
تا کوکب سیاره هفت باشد
تا گیتی ارکان چهار دارد
تا تیر گشاید شهاب سوزان
تا ماه ز خرمن حصار دارد
تا روز طرب در بهار عشرت
بازار می خوشگوار دارد
تا بر گل سوری هزار دستان
آئین نواهای زار دارد
اقبال تو را شادمان نشاند
ایام تو را کامگار دارد
ای آن که نهال شریف نصرت
از کنیت و نام تو بار دارد
تا باره تو بر زمین خرامد
بر چرخ زمین افتخار دارد
بر دریا طبع تو سرفرازد
وز گردون رای تو عار دارد
هر کس که چو تو نامجوی باشد
بر جاه چو تو نامدار دارد
چون درگه سامیت را بدیدم
گفتم بر من غم چکار دارد
جایی که مرا از بلا و محنت
اندر کنف زینهار دارد
بنگر که کنون آفتاب رایت
روزم چو شب تیره تار دارد
امروز بیابان حشمت تو
چون باد مرا خاکسار دارد
خشم تو بخیزد همی چو صرصر
احوال مرا پر غبار دارد
اندوه نظر چشم تیره ام را
بر اشک رونده سوار دارد
نه خنجر فهمم صقال دارد
نه آتش طبعم شرار دارد
ویحک دم سرد و سرشگ گرمم
آئین خزان و بهار دارد
در صف شقاوت سپاه انده
با جان و تنم کارزار دارد
ناخورده می شادی از چه معنی
مغز طربم را خمار دارد
این پیر دو تا گشته چرخ مسعود
بازیچه چنین صد هزار دارد
تا چند بزرگی تو دلم را
اندر قلق و انتظار دارد
تا دایره گنبد معلق
بر مرکز سفلی مدار دارد
تا روی زمانه نگار طبعی
از چرخ زمانه نگار دارد
از دوده پاکیزه وزارت
ایام تو را یادگار دارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آن که فلک نصرت الهی
بر کنیت و نامت نثار دارد
هوش مصنوعی: ای کسی که آسمان و ستاره‌ها به خاطر نام و شخصیتت بر تو رحمت می‌فرستند و یاری خداوندی برایت می‌فرستند.
هر چیز که گیتی بدان بنازد
از همت تو مستعار دارد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان به آن افتخار می‌شود، مدیون تلاش و تلاش‌های توست.
از عدل تو دین سرفراز گردد
وز جاه تو ملک افتخار دارد
هوش مصنوعی: از انصاف و عدالت تو، دین به مقام بلند و رفیع می‌رسد و از مقام و مرتبت تو، سرزمین و سرزمین‌داران به افتخار و بزرگی دست پیدا می‌کنند.
گردون کمال چو آفتابت
بر قطب کفایت مدار دارد
هوش مصنوعی: آسمان، مانند خورشید در مرکز، همیشه از کمال و بی‌نقصی برخوردار است و به ما یادآوری می‌کند که باید در زندگی‌مان به همان شکل برتری و کفایت دست یابیم.
نه ابر چو دست تو جود ورزد
نه کوه چو طبعت وقار دارد
هوش مصنوعی: نه ابر به نیکی‌های تو می‌افزاید و نه کوه به آرامش و وقار تو می‌رسد.
با جود یمین تو سنگ نارد
چندان که زمانه یسار دارد
هوش مصنوعی: با دست مهربان تو، حتی سنگ را هم نمی‌توان با سختی‌های زمانه دشمنی کرد.
تابنده و سوزنده خاطر تو
چون طبع فلک نور و نار دارد
هوش مصنوعی: دل شاد و پر از نور تو مانند آسمان، هم تابناک است و هم آتشین.
این عزم تو بادی که در متانت
بنیاد چو کوه استوار دارد
هوش مصنوعی: این اراده‌ات مانند بادی است که بر استواری و ثبات تو مانند کوهی تأثیر می‌گذارد و آن را محکم و پایدار نگه می‌دارد.
وی حزم تو کوهی که روز دشمن
چون باد بزان پر غبار دارد
هوش مصنوعی: تو همچون کوهی هستی که در روز جنگ، دشمن به اندازه‌ی باد غبارآلود و از خود بی‌خبر است.
من قدر تو را آسمان نگویم
ترسم که ازین وصف عار دارد
هوش مصنوعی: من هرگز قدر و ارزش تو را مانند آسمان نمی‌گویم، زیرا می‌ترسم که تو از این توصیف خجل شوی.
بافنده و دوزنده سعادت
از بهر تو کسوت هزار دارد
هوش مصنوعی: خالق و سازنده خوشبختی به خاطر تو لباس‌های زیادی دارد.
عرض تو نپوشد مگر لباسی
کز فخر و شرف پود و تار دارد
هوش مصنوعی: تنها با لباسی به تو احترام می‌گذارند که از نظر افتخار و ارزش، بافته شده باشد.
یک بار بود شاخ را و کلکت
شاخیست که صدگونه بار دارد
هوش مصنوعی: یک بار درختی وجود داشت که شاخه‌هایش بسیار متنوع و پربار بودند. این درخت، نمادی از تنوع و فراوانی میوه‌ها و ثمرات مختلف است که می‌تواند به انسان‌ها و دیگر موجودات نفع برساند.
گشتست بر انگشت تو سواری
کانگشت تو را هم سوار دارد
هوش مصنوعی: سوارکاری که بر روی انگشت تو نشسته، خود انگشت تو را هم سوار می‌کند.
گرینده چو ابرست و درج ها را
پر نقش و نگار بهار دارد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالاتی شاعرانه می‌پردازد. در آن بیان شده که گریه‌کننده مانند ابر است و این اشک‌ها مانند باران، زمین را پر از نقش و نگار بهار می‌سازند. این تصویر بیان‌گر احساس عمیق و تاثیرگذار اشک‌های عشق و غم است که می‌تواند به زندگی و نوآوری در طبیعت منجر شود.
گلهای معانی شگفته زو شد
زیرا که سرش شکل خار دارد
هوش مصنوعی: گل‌های مفاهیم از او شکوفا شدند، چون سر او مانند خار است.
ویحک تن پیر و سر جوانش
نسبت به زریر و به قار دارد
هوش مصنوعی: با تمام پیری و کهولت جسمش، همچنان روح و ذهنی جوان و پرانرژی دارد که او را به زریر و قار پیوند می‌زند.
رفتار ز لیل و نهار گیرد
تا گونه لیل و نهار دارد
هوش مصنوعی: رفتار انسان تحت تأثیر شب و روز قرار می‌گیرد؛ به‌طوری‌که مانند شب و روز تغییر می‌کند.
تا پیشه او شد نگاربندی
وهم و خرد جان نگار دارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که حرفه‌اش جلب عشق و زیبایی است، هر دو عقل و احساس به او تعلق دارند و جانش مملو از زیبایی و عشق است.
از بهر عروسان فکرتت را
آرایش مشاطه وار دارد
هوش مصنوعی: برای عروسان، ذهن و اندیشه‌ات را به زیبایی و به طور دقیق آماده کن.
این را ز جزالت قلاده بندد
وان را ز بلاغت سوار دارد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برخی افراد به خاطر زیبایی و ظرافتی که دارند، به زینت و زیبایی آراسته می‌شوند، در حالی که برخی دیگر به خاطر بیان و بلاغتی که دارند، به مقام و ارج و منزلت بالا دست یافته‌اند.
سرخست و قوی روی شخص دولت
تا او تن زرد و نزار دارد
هوش مصنوعی: شخصی که دارای مقام و قدرت است، در ظاهر با شکوه و قوی به نظر می‌رسد، حتی اگر در درون تنش ضعیف و بیمار به نظر برسد.
از بهر ولی نوش نحل دارد
وز بهر عدو زهر مار دارد
هوش مصنوعی: برای دوستان و حامیان، لطف و محبت دارد و برای دشمنان و مخالفان، زهر و ضرر.
پنهان کند اسرار ملک لیکن
اسرار سپهر آشکار دارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حالی که پادشاهی می‌تواند اسرار و رازهای خود را پنهان کند، اما رازهای آسمان و کیهانی بر everybody روشن و آشکار است. به عبارت دیگر، در دنیای عظیم و طبیعی که ما در آن زندگی می‌کنیم، حقایق و درس‌هایی وجود دارد که نمی‌توان آنها را پنهان کرد.
این سرزده پای دم بریده
در سحر نگر تا چه کار دارد
هوش مصنوعی: به صبح زود نگاه کن که چگونه پای برهنه و بی‌هدف حرکت می‌کند و چه چیزهایی را در نظر دارد.
ای آنکه فلک ظل درگهت را
در سایگه زینهار دارد
هوش مصنوعی: ای کسی که آسمان برای درگاه تو به تنگی سایه افکنده و از تو حفاظت می‌کند.
در عالم شیر عزیمت تو
چون چرخ دو صد مرغزار دارد
هوش مصنوعی: در دنیای شیر، سفر تو مانند چرخ است که دو صد دشت و مرتع را در بر دارد.
پیکار و حذر پنجه های شیران
چون پنجه سرو و چنار دارد
هوش مصنوعی: نبرد و احتیاط در برابر نیروهای قدرتمند، همانند قدرت و استقامت درختان بلند سرو و چنار است.
شیر فلک از ترس برنیاید
روزی که نشاط شکار دارد
هوش مصنوعی: وقتی که زمان شادابی و شکار فرامی‌رسد، حتی شیر آسمان هم از ترس نمی‌تواند خود را نشان دهد.
تا چند بهر حادثه سپهرم
نظاره گه اعتبار دارد
هوش مصنوعی: چقدر باید به حوادث و تغییرات آسمان نگاه کنم، در حالی که این نگاه برای من اعتبار و ارزش دارد؟
جانم همه در اضطراب بندد
چشمم همه در انتظار دارد
هوش مصنوعی: وجود من تماماً در پیله‌ای از اضطراب قرار گرفته و چشمانم در حالت انتظار به سر می‌برند.
نشگفت کز اشکم همی کنارم
ماننده دریا کنار دارد
هوش مصنوعی: عجب نیست که اشک‌هایم به اندازه دریا کناری دارند و از چشمانم سرازیر می‌شوند.
اندر دلم آتش که برفروزد
از آب دو دیده شرار دارد
هوش مصنوعی: در دل من آتش زبانه می‌کشد که از اشک‌های چشمم شعله‌ور است.
نه خنجر عزمم نیام یابد
نه باره بختم عذار دارد
هوش مصنوعی: نه شمشیر اراده‌ام به هدف می‌رسد و نه بار شانس و سرنوشتم زیبایی دارد.
کز موج غم دل هوای چشمم
ناریست ازیرا بخار دارد
هوش مصنوعی: از شدت غم، چشمانم مانند آتش می‌سوزند، چرا که بخار اشک آن‌ها را پوشانده است.
می قسم دگر کس رسید گردون
تا چند مرا در خمار دارد
هوش مصنوعی: به خدا قسم که هیچ کس به این سطح از بلندی و مقام نرسیده است، پس چرا هنوز من در حالت خواب‌آلودگی و سرگیجه هستم؟
بر دیده من روزهای روشن
ماننده شبهای تار دارد
هوش مصنوعی: روزهای روشن برای من مانند شب‌های تاریک هستند.
روی دلم از اشک و خون دیده
آکنده و گفته چو نار دارد
هوش مصنوعی: دل من پر از اشک و خون است و چهره‌ام مانند آتش می‌سوزد.
دارد دل من غم ز غم چه پرسی
زان پرس که یک غمگسار دارد
هوش مصنوعی: دل من از درد و غم پر است، پس چرا از من می‌پرسی که چه غمی دارم؟ چرا که من کسی را دارم که می‌تواند با من در این غم شریک شود.
تا چشم و سر دانشم زمانه
با چشم و سرم کارزار دارد
هوش مصنوعی: زمانی که دانش و آگاهی من با دنیای اطرافم در تب و تاب و نبرد است.
این دوخته گاهم چو باز خواهد
وان کوفته گاهم چو مار دارد
هوش مصنوعی: این عرق‌هایی که به خاطر زحماتم به دست آورده‌ام، وقتی دوباره به حال خودم برگردند، درد و مشکلاتی که تحمل کرده‌ام را به یادم می‌آورند.
گویی همه بر من نگار بندد
هر شعبده کاین روزگار دارد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که همه چیز در این دوره و زمانه جلب توجه و محبت من شده است. هر حرکتی یا نمایشی که در این روزها وجود دارد، به نوعی به من مربوط می‌شود.
چون زاغ گهم جفت کوه سازد
چون مار گهم یار غار دارد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات مانند زاغ، همدمی پیدا می‌کنم و در برخی مواقع مانند مار، یار و همراهی دارم که در مخفی‌گاه‌ها با من است.
پیوسته مرا زیر راه هیونی
صحرا بر و دریا گذار دارد
هوش مصنوعی: مدام سفر و حرکت در دشت و دریا مرا درگیر خود کرده است.
چون خضر و سکندر مرا همیدون
تا زنده سوی هر دیار دارد
هوش مصنوعی: من مانند خضر و سکندر، همیشه در حال سفر و جستجو هستم و تا زمانی که زنده‌ام، به سوی هر سرزمین و دیاری می‌روم.
پایم نخرامد ز جای و دستم
مشغول عنان و مهار دارد
هوش مصنوعی: قدم‌هایم از مکان خود تکان نمی‌خورد و دستانم درگیر کنترل و راندن است.
آسیمه سر و رنجه دل تنم را
نه غبن ضیاع و عقار دارد
هوش مصنوعی: با دل آشفته و سر در گم، تنم از درد و رنج می‌لرزد و این وضعیت ناشی از ضرر به مال و دارایی نیست.
پیوسته مرا در همه فضیلت
رایت ز همه اختیار دارد
هوش مصنوعی: همیشه در تمام خوبی‌ها، علم و فضیلت من تحت تأثیر انتخاب‌های خودم است.
این طبع سخن سنج من وسیلت
در خدمت تو بی شمار دارد
هوش مصنوعی: استعداد و ذوق شاعرانه من به وفور در خدمت توست.
آن زهره بود چرخ را که در غم
زینگونه مرا بی قرار دارد
هوش مصنوعی: آن ستاره (زهره) است که در آسمان باعث می‌شود من این‌گونه بی‌قرار و ناآرام باشم.
رنجور شود خاطری که بر من
بر مدح تو حق جوار دارد
هوش مصنوعی: دل کسی که درباره تو سخن نیک می‌گوید و تو را ستایش می‌کند، آزرده و بی‌قرار می‌شود.
واندل که ز خون مدحت تو سازد
شاید که غم او را فگار دارد
هوش مصنوعی: شاید کسی که برای تو شعر می‌سراید، به خاطر غم و اندوهش بتواند از احساساتش بکاهد.
بر باطل کی صبور باشد
آن کس که چو تو حق گزار دارد
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند تو به حق پایبند است، هرگز بر باطل صبر نخواهد کرد.
از سیل کجا ترسد آن کسی کو
مأوا همه بر کوهسار دارد
هوش مصنوعی: کسی که در بلندی‌ها و کوه‌ها زندگی می‌کند، از طغیانی که ناشی از سیل باشد نمی‌ترسد، زیرا پناهگاه او در جای امنی قرار دارد.
من مدح تو را بس عزیز دارم
هر چند مرا سخت خار دارد
هوش مصنوعی: من به تو خیلی ارادت دارم و تو را بسیار گرامی می‌دارم، هرچند که این مدح تو برایم درد و رنج به همراه دارد.
نزدیک تو شعرم چه قیمت آرد
ورچه ز براعت شعار دارد
هوش مصنوعی: شعر من در کنار تو چه ارزشی دارد، اگر تو فقط شعاری از زیبایی‌ات را بگویی؟
کامروز تو را مادحیست حری
کز عرق نبوت تبار دارد
هوش مصنوعی: امروز تو را کسی می‌ستاید که از اصل و نسل نبوت و پیامبری برخاسته است و به همین دلیل در راز و رمزهای معنوی آگاهی دارد.
پر دل بود اندر مصاف دانش
زیرا که زبان ذوالفقار دارد
هوش مصنوعی: دل پر از شجاعت و قوت دارد چون در برابر دانش می‌جنگد، زیرا که توانایی و قدرت بیان مانند ذوالفقار را دارد.
ور هست چنین بس عجب نباشد
باشد که زجد یادگار دارد
هوش مصنوعی: اگر چنین حالتی وجود داشته باشد، جالب نیست و ممکن است که یادگاری از نیاکان داشته باشد.
نی یار نخوانمش در این مدح
زیرا که ز توفیق یار دارد
هوش مصنوعی: من او را یار نخواهم خواند، چرا که فقط به لطف و یاری توست که او به این مقام و مدح رسیده است.
تا از گل و گوهر نژاد گلبن
گه محتفه گه گوشوار دارد
هوش مصنوعی: گل و گوهر می‌گویند که درخت گلابی (گلبن) هم زمانی می‌تواند میوه‌های زیبا و ارزشمند داشته باشد، هم می‌تواند زینت‌های آویخته شده به گوش انسان را به نمایش بگذارد. در واقع، این جمله به زیبایی و ارزش‌های مختلف موجود در طبیعت اشاره دارد.
تا کوکب سیاره هفت باشد
تا گیتی ارکان چهار دارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره هفتم در آسمان وجود دارد، زمین نیز دارای چهار عنصر اصلی و بنیادین خواهد بود.
تا تیر گشاید شهاب سوزان
تا ماه ز خرمن حصار دارد
هوش مصنوعی: زمانی که شهاب آتشین پرتاب می‌شود، تا زمانی که ماه از میان موانع بیرون می‌آید.
تا روز طرب در بهار عشرت
بازار می خوشگوار دارد
هوش مصنوعی: تا روزی که شادی و خوشی برقرار است، بازار خوشبختی و لذت در بهار، رونق و زیبایی خود را ادامه می‌دهد.
تا بر گل سوری هزار دستان
آئین نواهای زار دارد
هوش مصنوعی: تا بر گل سرخ، هزار دستان نغمه‌های حزین و غم انگیز می‌نوازد.
اقبال تو را شادمان نشاند
ایام تو را کامگار دارد
هوش مصنوعی: تو را خوشحال خواهد کرد و روزهای تو را به موفقیت خواهد رساند.
ای آن که نهال شریف نصرت
از کنیت و نام تو بار دارد
هوش مصنوعی: ای کسی که درخت باعزت پیروزی به خاطر نام و رفتار تو رشد می‌کند.
تا باره تو بر زمین خرامد
بر چرخ زمین افتخار دارد
هوش مصنوعی: هر بار که تو بر زمین قدم می‌گذاری، زمین به خود می‌بالد و افتخار می‌کند.
بر دریا طبع تو سرفرازد
وز گردون رای تو عار دارد
هوش مصنوعی: خلاقیت و استعداد تو بر دریای وسیع می‌بالد و آسمان از نظرات تو شرمنده است.
هر کس که چو تو نامجوی باشد
بر جاه چو تو نامدار دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که همچون تو دنبال نام و آوازه است، باید مثل تو در مقام و اعتبار نیز شناخته شده باشد.
چون درگه سامیت را بدیدم
گفتم بر من غم چکار دارد
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و شکوه تو را دیدم، دیگر غم و اندوه برای من چه معنایی دارد؟
جایی که مرا از بلا و محنت
اندر کنف زینهار دارد
هوش مصنوعی: جایی که من را از مشکلات و دردسرها در امان نگه‌می‌دارد.
بنگر که کنون آفتاب رایت
روزم چو شب تیره تار دارد
هوش مصنوعی: نگاه کن که اکنون مانند شب تاریک، روشنی روزم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
امروز بیابان حشمت تو
چون باد مرا خاکسار دارد
هوش مصنوعی: امروز بیابان به خاطر عظمت تو، مانند نسیمی من را خاکی و فروتن کرده است.
خشم تو بخیزد همی چو صرصر
احوال مرا پر غبار دارد
هوش مصنوعی: خشم تو همانند طوفانی تند و گرد و غبارآلود بر زندگی من تاثیر می‌گذارد و حال مرا دچار آشفتگی می‌کند.
اندوه نظر چشم تیره ام را
بر اشک رونده سوار دارد
هوش مصنوعی: غم و اندوه باعث شده که چشمانم پر از اشک شود و این اشک‌ها همچون سوارانی در حال حرکت هستند.
نه خنجر فهمم صقال دارد
نه آتش طبعم شرار دارد
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نه درک و فهم من تیز و برّنده است و نه آتش روح من شعله‌ور و پرحرارت است. به بیان دیگر، نه توانایی تجزیه و تحلیل مسائل را دارم و نه احساسات و شور و شوق من به اندازه‌ای قوی است که بتواند آتشین باشد.
ویحک دم سرد و سرشگ گرمم
آئین خزان و بهار دارد
هوش مصنوعی: ای کاش نمی‌مردم! دلم سرد و چشمانم پر از اشک است. حالتی که دارم، شبیه به تغییر فصل‌هاست؛ هم زمان آغاز خزان را نشان می‌دهد و هم نشانه‌های بهار را دارد.
در صف شقاوت سپاه انده
با جان و تنم کارزار دارد
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، نیروی غم و اندوه با تمام وجودم در جنگ و نبرد است.
ناخورده می شادی از چه معنی
مغز طربم را خمار دارد
هوش مصنوعی: می‌گوید که خوشی و شادابی من از چه سبب وجود دارد، در حالی که من هنوز ذوق و سرور واقعی را تجربه نکرده‌ام و حالتی از مستی و غم در وجودم وجود دارد.
این پیر دو تا گشته چرخ مسعود
بازیچه چنین صد هزار دارد
هوش مصنوعی: این انسان که سال‌ها عمر کرده و تجربه‌های زیادی داشته، در برابر چرخ‌های زمان و تقدیر، از خود به عنوان یک بازیچه و ابزار یاد می‌کند و می‌گوید که زندگی پر از اتفاقات و چالش‌های زیادی است.
تا چند بزرگی تو دلم را
اندر قلق و انتظار دارد
هوش مصنوعی: تا چه مدت بزرگی تو در دل من به آشفتگی و انتظار ادامه خواهد داشت؟
تا دایره گنبد معلق
بر مرکز سفلی مدار دارد
هوش مصنوعی: تا وقتی که دایره‌ی گنبد بالای زمین به دور مرکز پایینی می‌چرخد، برقرار است.
تا روی زمانه نگار طبعی
از چرخ زمانه نگار دارد
هوش مصنوعی: تا وقتی که دنیا به شکل و رنگ و حالتی از خودش را به نمایش می‌گذارد، نشان‌دهنده‌ی حال و هوای روزگار است.
از دوده پاکیزه وزارت
ایام تو را یادگار دارد
هوش مصنوعی: از دود و غبار نابسامانی‌ها، خاطره‌ای از روزهای خوب و باطل‌نشده‌ات باقی مانده است.