شمارهٔ ۶۰ - شکوه از حبس و زندان
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند
همه خزانه اسرار من خراب کنند
نقاب شرم چو لاله ز روی بردارند
چو ماه و مهر سر و روی در نقاب کنند
رخم ز چشمم همچهرهٔ تذرو شود
چو تیره شب را همگونهٔ غراب کنند
تنم به تیر قضا طعمه هژبر نهند
دلم به تیر عنا مسته عقاب کنند
گل مورّد گشته است چشم من از سُهر
ز آتش دلم از گل همی گلاب کنند
به اشک چشمم چون فانه کورمیخ کشند
چو غنچه هیچم باشد که سیر خواب کنند
ز صبر و خواب چه بهره بود مرا که مرا
به درد و رنج دل و مغز، خون و آب کنند
من آن غریبم و بیکس که تا به روز سپید
ستارگان ز برای من اضطراب کنند
بنالم ایرا با من فلک همی کند آنک
به زخم زخمه بر ابریشم رباب کنند
ز بس که بر من باران غم زنند مرا
سرشک دیده صدفوار دُرّ ناب کنند
گر آنچه هست بر این تن زنند بر دریا
به رنج دُر دهان صدف لعاب کنند
یک آفتم را هر روز صد طریق نهند
یک اندهم را هر شب هزار باب کنند
تن مرا ز بلا آتشی برافروزند
دلم برآرند از بر برو کباب کنند
ز درد و وصلت یاران من آن کنم به جزع
که جان پژوهان بر فرقت شباب کنند
همی گذارم هر شب چنان کسی کورا
ز بهر روز به شب وعده عِقاب کنند
روان شوند سبک بچگان دیده من
به زیر زانوی من خاک را خلاب کنند
طناب بافته باشد بدان امید که باز
ز صبح خیمه شب را مگر طناب کنند
بر این حصار ز دیوانگی چنان شدهام
که اختران همه دیوم همی خطاب کنند
چو من به صورت دیوان شدم چرا جوشم
چو هر زمانم هم حمله شهاب کنند
اگر بساط زمین مفرشم کنند سزد
چو سایبان من از پرده سحاب کنند
به گردم اندر چندین حوادث آمد جمع
که از حوادث دیگر مرا حجاب کنند
شگفت نیست که بر من همی شراب خورند
چو خون دیده لبم را همی شراب کنند
به طبع طبعم چون نقره تابدار شدست
که هر زمانش در بوته تیز تاب کنند
چرا سؤال کنم خلق را که در هر حال
جواب من همه ناکردن جواب کنند
روا بود که ز من دشمنان براندیشند
حذر ز آتش تر بهر التهاب کنند
سزای جنگند اینها که آشتی کردند
نگر که اکنون با من همی عتاب کنند
خطا شمارند ار چند من خطا نکنم
صواب گیرند ار چند ناصواب کنند
چگونه روزی دارم نکو نگر که مرا
همی ز آتش سوزنده آفتاب کنند
سپید مویم بر سر بدیدهاند مگر
از آن به دود سیاهش همی خضاب کنند
چگونه باشد حالم چو هست راحت من
بدانچه دوزخیان را همی عذاب کنند
اگر به دست خسانم چه شد نه شیران را
پس از گرفتن همخانه با کِلاب کنند
مرا درنگ نماندست از درنگ بلا
به کشتنم ز چه معنی چنین شتاب کنند
چو هیچ دعوت من در جهان نمیشنوند
امید تا کی دارم که مستجاب کنند
به کار کرد مرا با زمانه دفترهاست
چه فضلها بودم گر به حق حساب کنند
شمارهٔ ۵۹ - توسل به علی خاص در زمان گرفتاری: ای خاصه شاه شرق فریادشمارهٔ ۶۱ - گله از اختران آسمان و توصیف صبح: زیور آسمان چو بگشایند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند
همه خزانه اسرار من خراب کنند
هوش مصنوعی: وقتی مردم شب به خواب میروند، همه رازهای من را از بین میبرند و نابود میکنند.
نقاب شرم چو لاله ز روی بردارند
چو ماه و مهر سر و روی در نقاب کنند
هوش مصنوعی: وقتی که نقاب شرم از چهره برمیدارند، مانند لالهای که زیباییاش را نشان میدهد، در این حال ماه و خورشید را نیز میتوان دید که خود را پشت نقاب پنهان کردهاند.
رخم ز چشمم همچهرهٔ تذرو شود
چو تیره شب را همگونهٔ غراب کنند
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به چهرهام بیندازی، همچون تیره شب خواهد شد، همانطور که شب را به رنگ سیاه غرق میکند.
تنم به تیر قضا طعمه هژبر نهند
دلم به تیر عنا مسته عقاب کنند
هوش مصنوعی: بدن من در چنگال سرنوشت به دست شکارچیها میافتد، اما دلم با تیر محبت و عشق به دست پرندگان آزاد گرفتار میشود.
گل مورّد گشته است چشم من از سُهر
ز آتش دلم از گل همی گلاب کنند
هوش مصنوعی: چشم من به زیبایی گل خیره شده است و دل من از عشق چنان میسوزد که گویی از گلاب خوشبوتر است.
به اشک چشمم چون فانه کورمیخ کشند
چو غنچه هیچم باشد که سیر خواب کنند
هوش مصنوعی: اشک چشمانم مانند میخی است که به قلبم میخورد و مرا میکشاند. به گونهای که در این حالت مانند غنچهام که در خواب فرو رفتهام و هیچ حس و حالی ندارم.
ز صبر و خواب چه بهره بود مرا که مرا
به درد و رنج دل و مغز، خون و آب کنند
هوش مصنوعی: از صبر و خواب چه سودی برای من دارد وقتی که با درد و رنج روح و ذهنم، خون دل و اشکهایم را میریزند؟
من آن غریبم و بیکس که تا به روز سپید
ستارگان ز برای من اضطراب کنند
هوش مصنوعی: من فردی تنها و بییار هستم که حتی تا صبح که ستارهها در آسمان هستند، به خاطر من در نگرانی و اضطراب به سر میبرند.
بنالم ایرا با من فلک همی کند آنک
به زخم زخمه بر ابریشم رباب کنند
هوش مصنوعی: ای دل شکوه کن، زیرا آسمان با من ناملایمتی میکند، همانطور که زخمی بر ساز ابریشمی مینوازند.
ز بس که بر من باران غم زنند مرا
سرشک دیده صدفوار دُرّ ناب کنند
هوش مصنوعی: از آنقدر که به من غم زدهاند، اشکهایم مانند صدفی میشود که در آن مروارید خالصی شکل میگیرد.
گر آنچه هست بر این تن زنند بر دریا
به رنج دُر دهان صدف لعاب کنند
هوش مصنوعی: اگر بر این بدن زخم و دردهایی وارد کنند، مانند صدفی که برای به دست آوردن مروارید تلاش میکند، به رغم سختیها، باز هم زیباییهای باارزشی به وجود میآید.
یک آفتم را هر روز صد طریق نهند
یک اندهم را هر شب هزار باب کنند
هوش مصنوعی: هر روز صد راه برای فرار از مشکلات و نگرانیهایم پیشنهاد میشود، اما هر شب هزار در برای ورود اندوه و غم به زندگیام باز میشود.
تن مرا ز بلا آتشی برافروزند
دلم برآرند از بر برو کباب کنند
هوش مصنوعی: آتش بلا بر تن من شعلهور خواهد شد و دل من را از سینهام بیرون میآورند تا آن را به طور کامل بسوزانند.
ز درد و وصلت یاران من آن کنم به جزع
که جان پژوهان بر فرقت شباب کنند
هوش مصنوعی: از درد فراق دوستانم چنان گریه میکنم که جانجویان در جدایی جوانی میکنند.
همی گذارم هر شب چنان کسی کورا
ز بهر روز به شب وعده عِقاب کنند
هوش مصنوعی: هر شب به یاد کسی هستم که به خاطر روز، در شب وعده عذاب و مجازات به او میدهند.
روان شوند سبک بچگان دیده من
به زیر زانوی من خاک را خلاب کنند
هوش مصنوعی: کودکان من با روانی و شادی خاصی به زیر زانوی من میآیند و به زمین خاکی بازی میکنند.
طناب بافته باشد بدان امید که باز
ز صبح خیمه شب را مگر طناب کنند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گویی یک طناب بافته شده تا امیدوار باشد که روزی صبح، خیمه شب را جمع کند. در واقع، این تصویر نشاندهنده امید و تلاش برای دستیابی به روشنایی و بهبودی در زندگی است. این تمایل به تغییر و رهایی از تاریکی، نشاندهنده امید و کوشش در مواجهه با مشکلات است.
بر این حصار ز دیوانگی چنان شدهام
که اختران همه دیوم همی خطاب کنند
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که به دلیل حالت دیوانگی و شیدایی که دارد، احساس میکند که حتی ستارهها هم به او ندا میدهند و با او در ارتباط هستند. او در این حالت از خود بیخود شده و حس میکند که همه چیز به او اشاره میکند.
چو من به صورت دیوان شدم چرا جوشم
چو هر زمانم هم حمله شهاب کنند
هوش مصنوعی: زمانی که من به حالت دیوانهوار درآمدم، چرا باید همچون همیشه دچار تشویش و نگرانی شوم، در حالی که هر بار با شدت و ضربهای ناگهانی مواجه میشوم؟
اگر بساط زمین مفرشم کنند سزد
چو سایبان من از پرده سحاب کنند
هوش مصنوعی: اگر زمین را برای برگزاری میهمانی بیارایند، شایسته است که همچون یک چتر، ابرها را روی سر من بگسترانند.
به گردم اندر چندین حوادث آمد جمع
که از حوادث دیگر مرا حجاب کنند
هوش مصنوعی: در زندگیام رویدادهای زیادی جمع شدهاند که باعث شدهاند نتوانم با حوادث جدید و دیگر مشکلات رو به رو شوم.
شگفت نیست که بر من همی شراب خورند
چو خون دیده لبم را همی شراب کنند
هوش مصنوعی: جالب نیست که دیگران برای من هم شراب بنوشند، وقتی که اشکهای من مثل خون روی لبهایم جاری میشود.
به طبع طبعم چون نقره تابدار شدست
که هر زمانش در بوته تیز تاب کنند
هوش مصنوعی: طبع من مانند نقرهای درخشان است که هر لحظه زیر فشار قرار میگیرد و شکلپذیر میشود.
چرا سؤال کنم خلق را که در هر حال
جواب من همه ناکردن جواب کنند
هوش مصنوعی: چرا از مردم بپرسم، وقتی در هر شرایطی همگی به من بیپاسخی میدهند؟
روا بود که ز من دشمنان براندیشند
حذر ز آتش تر بهر التهاب کنند
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که بجاست که دشمنان من در مورد من فکر کنند، اما باید از آتش احتیاط کنند تا مبادا دچار مشکل شوند. به عبارتی، در صورت ایجاد تنش و ناآرامی، باید مراقب عواقب خطرناک آن باشند.
سزای جنگند اینها که آشتی کردند
نگر که اکنون با من همی عتاب کنند
هوش مصنوعی: کسانی که در جنگ و دشمنی بودند و حالا آشتی کردهاند، به عواقب کارشان پی میبرند. اکنون میبینم که همانها در برابر من با بیاحترامی و تندخویی رفتار میکنند.
خطا شمارند ار چند من خطا نکنم
صواب گیرند ار چند ناصواب کنند
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است دیگران اشتباهات من را بشمارند و خطا بپندارند، اما اگر من درست عمل کنم، باز هم ممکن است که آنها کارهای نادرست انجام دهند و به اشتباه از نظر خودشان درست حساب کنند.
چگونه روزی دارم نکو نگر که مرا
همی ز آتش سوزنده آفتاب کنند
هوش مصنوعی: چطور میتوانم روز خوبی داشته باشم وقتی که آفتاب مانند آتشی سوزان مرا میسوزاند؟
سپید مویم بر سر بدیدهاند مگر
از آن به دود سیاهش همی خضاب کنند
هوش مصنوعی: موهای سپید من را بر سر دیدهاند، اما گویی به خاطر آن، سیاهی او را بر موهایم میپاشند.
چگونه باشد حالم چو هست راحت من
بدانچه دوزخیان را همی عذاب کنند
هوش مصنوعی: حالت من چگونه میتواند باشد وقتی که آرامش من بر اساس عذابی است که دوزخیان را تحت فشار قرار میدهد؟
اگر به دست خسانم چه شد نه شیران را
پس از گرفتن همخانه با کِلاب کنند
هوش مصنوعی: اگر من به دست افراد پست گرفتار شوم، باید بدانید که شیران هرگز با سگان زندگی نمیکنند.
مرا درنگ نماندست از درنگ بلا
به کشتنم ز چه معنی چنین شتاب کنند
هوش مصنوعی: من دیگر نمیتوانم معطل بمانم، چرا که درد و بلا به سراغم آمده است. این شتاب و عجله به چه دلیلی است؟
چو هیچ دعوت من در جهان نمیشنوند
امید تا کی دارم که مستجاب کنند
هوش مصنوعی: اگر هیچکس در جهان دعوت مرا نمیشنود، تا چه زمانی میتوانم امیدوار باشم که دعایم مستجاب خواهد شد؟
به کار کرد مرا با زمانه دفترهاست
چه فضلها بودم گر به حق حساب کنند
هوش مصنوعی: زمانه با من مثل دفترهایی است که پر از کارها و فعالیتهاست. اگر به واقعیتها و حقایق نگاه کنیم، متوجه میشویم که من چه فضلها و برکاتی داشتهام.
حاشیه ها
1392/05/25 00:07
امین کیخا
مسته ، بخشی از شکار است که به پرنده شکاری می دهند برای نوازش .
1398/11/04 07:02
رَباب (Rabab) یک ساز قدیمی است که خاستگاه آن خراسان دوره اسلامی، سیستان و بلوچستان و افغانستان میباشد.[1][2] این ساز با نام رباب بیش از یک هزار سال قدمت دارد و نام پارسیاش رواده میباشد.[3] در متون باستانی و یونانی و به ویژه در لاتین «پندورا پرزاروم» نگاشته شدهاست.