گنجور

شمارهٔ ۵۷ - از وزیر بهروز بن احمد یاری خواهد

بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
آفاق جلالت همه پر نور و ضیا شد
با رتبت او پایه افلاک زمین گشت
با همت او چشمه خورشید سها شد
اقبال و سعادت را آن مجلس و آن دست
روینده زمین آمد و بارنده سما شد
از قافله زایر آن درگه سامیش
کعبه ست که مأوای مناجات و دعا شد
تا گشت خریدار هنر رای بلندش
بازار هنرمندان یکباره روا شد
فتنه ره تقدیر و قضا هرگز نسپرد
تا فکرت او پرده تقدیر و قضا شد
چون بنده شدش دولت و اقرار همی کرد
آخر خرد روشن و بشنید و گوا شد
دشمنش که بگریخت ز چنگال نهیبش
صد شکر همی کرد که در دام بلا شد
ای آنکه به اقبال تو در باغ وزارت
هر شاخ که سر برزد با نشو و نما شد
تا رحمت و انصاف تو در دولت پیوست
گیتی همه از صاعقه ظلم جدا شد
ایام تو در شاهی تاریخ هنر گشت
آثار تو در دانش فهرست دعا شد
بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من
کز چنگ بلا زود به فر تو رها شد
دانند که در خدمت سلطان جهاندار
تا گشت زبانم به ثنا وقف ثنا شد
زانجای که از آن تاخته بودیم به تعجیل
زیرا که همه حاجب زین جای روا شد
ظنی که بیاراسته بودیم تبه گشت
تیری که بینداخته بودیم خطا شد
گر دیده من جست همی تابش خورشید
روزم چو شب تاری تاریک چرا شد
گیرم که گنه کردم والله که نکردم
عفوی که خداوندان کردند کجا شد
دارم به تو امید و وفا گرددم آخر
کامید همه خلق جهان از تو روا شد
گر راست رود تیر امیدم نه شگفت است
زیرا چو کمان قامتم از رنج دو تا شد
مدحی چو شکوفه نه شکفت است ز طبعم
اکنون که تن از خواری همجنس گیا شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
هوش مصنوعی: بهروز بن احمد که وزیر اول شد، باعث شکوفایی وزارت گردید، چرا که او شایسته این مقام و جایگاه بود.
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
هوش مصنوعی: وقتی نظر و اندیشه او مانند خورشید بر سرزمین می‌تابد، هر نظری که بر روی زمین وجود دارد، ناپدید و بی‌اثر می‌شود.
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
آفاق جلالت همه پر نور و ضیا شد
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان بر سطح جهانی با عظمت و شکوه قرار گرفت، همه جا پر از نور و روشنی شد.
با رتبت او پایه افلاک زمین گشت
با همت او چشمه خورشید سها شد
هوش مصنوعی: با مقام و منزلت او، آسمان‌ها به زمین پیوستند و به خاطر اراده و تلاش او، چشمه‌ای از نور خورشید نمایان شد.
اقبال و سعادت را آن مجلس و آن دست
روینده زمین آمد و بارنده سما شد
هوش مصنوعی: بزرگی و خوشبختی از آن جمع و آن دستانی است که زمین را بارور می‌کند و آسمان را نیز پربار می‌سازد.
از قافله زایر آن درگه سامیش
کعبه ست که مأوای مناجات و دعا شد
هوش مصنوعی: از گروه زائران، آن مکانی که یادآور کعبه است، محلی است که در آنجا برای مناجات و دعا نیازم را برآورده می‌کنم.
تا گشت خریدار هنر رای بلندش
بازار هنرمندان یکباره روا شد
هوش مصنوعی: وقتی خریدار هنر به میدان آمد، ناگهان ارزش هنرمندان و آثارشان به خوبی شناخته شد.
فتنه ره تقدیر و قضا هرگز نسپرد
تا فکرت او پرده تقدیر و قضا شد
هوش مصنوعی: فتنه‌ای که به سرنوشت و قضا برمی‌گردد، هرگز به دست آنها سپرده نشد، تا زمانی که اندیشه‌اش به پرده‌ای از سرنوشت و قضا رسید.
چون بنده شدش دولت و اقرار همی کرد
آخر خرد روشن و بشنید و گوا شد
هوش مصنوعی: زمانی که او به بندگی دولت درآمد و به این موضوع اعتراف کرد، در نهایت عقلش روشن شد و این را شنید و گواه شد.
دشمنش که بگریخت ز چنگال نهیبش
صد شکر همی کرد که در دام بلا شد
هوش مصنوعی: دشمنش وقتی که از چنگال قدرتش فرار کرد، او از خوشحالی بسیار شکرگزار بود که در دام مشکلات گرفتار شده است.
ای آنکه به اقبال تو در باغ وزارت
هر شاخ که سر برزد با نشو و نما شد
هوش مصنوعی: تو که با لطف و خوشبختی‌ات، در عرصه وزارت، هر شاخه‌ای که سر برآورده، به خاطر تو شکوفا و پرورش یافته است.
تا رحمت و انصاف تو در دولت پیوست
گیتی همه از صاعقه ظلم جدا شد
هوش مصنوعی: وقتی رحمت و انصاف تو در حکومت برقرار شد، جهان از تیرگی و ظلم نجات یافت.
ایام تو در شاهی تاریخ هنر گشت
آثار تو در دانش فهرست دعا شد
هوش مصنوعی: در دوره سلطنت تو، هنر به اوج خود رسید و آثار تو در دانش به عنوان دعا و نیایش شناخته شدند.
بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من
کز چنگ بلا زود به فر تو رها شد
هوش مصنوعی: من به شدت درمانده و خسته‌ام، چون کسی که به سرعت از چنگال مصیبت رهایی یافته است.
دانند که در خدمت سلطان جهاندار
تا گشت زبانم به ثنا وقف ثنا شد
هوش مصنوعی: آنها می‌دانند که در خدمت پادشاه بزرگ، وقتی زبانم به ستایش او مشغول شد، همه چیزم وقف ستایش او گردید.
زانجای که از آن تاخته بودیم به تعجیل
زیرا که همه حاجب زین جای روا شد
هوش مصنوعی: از آن جایی که به سرعت حرکت کرده بودیم، (همه) در حفره‌ای که آنجا در انتظار بودیم، به راحتی اجازه عبور پیدا کردیم.
ظنی که بیاراسته بودیم تبه گشت
تیری که بینداخته بودیم خطا شد
هوش مصنوعی: ظن و گمانی که به زیبایی ساخته بودیم، از بین رفت؛ مانند تیری که به خطا پرتاب کرده‌ایم.
گر دیده من جست همی تابش خورشید
روزم چو شب تاری تاریک چرا شد
هوش مصنوعی: اگر چشمان من به دنبال نور خورشید باشند، چرا روز من مانند شبی تار و بدون روشنی شده است؟
گیرم که گنه کردم والله که نکردم
عفوی که خداوندان کردند کجا شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر فرض کنیم من گناهی مرتکب شده‌ام، باید بگویم که واقعاً این‌طور نیست. اما اگر کسی نسبت به من عفو و بخشش داشته است، آن بخشش کجا رفته است؟ به عبارتی دیگر، شاعر به نادرستی خود را متهم می‌کند و از عدم بخشش دیگران ناراحت است.
دارم به تو امید و وفا گرددم آخر
کامید همه خلق جهان از تو روا شد
هوش مصنوعی: من به تو امید و وفاداری دارم و در نهایت همه انسان‌ها از رحمت تو بهره‌مند شده‌اند.
گر راست رود تیر امیدم نه شگفت است
زیرا چو کمان قامتم از رنج دو تا شد
هوش مصنوعی: اگر تیر امیدم به هدف نشیند، تعجبی نخواهد بود؛ زیرا قامت من که چون کمانی کشیده است، از رنج‌های دوگانه فشرده شده است.
مدحی چو شکوفه نه شکفت است ز طبعم
اکنون که تن از خواری همجنس گیا شد
هوش مصنوعی: مدح و ستایش مانند شکوفه‌ای است که از وجودم سر برآورده، حالا که بدنم از ضعف و ناتوانی به سمت شکوفایی و زنده‌بودن رفته است.