شمارهٔ ۴۷ - مدح ملک ارسلان بن مسعود و ذکر خیر بونصر پارسی
این عقل در یقین زمانه گمان نداشت
کز عقل را ز خویش زمانه نهان نداشت
در گیتی ای شگفت کران داشت هر چه داشت
چون بنگرم عجایب گیتی کران نداشت
هر گونه چیز داشت جهان تا به پای داشت
ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت
پاینده باد ملکش و ملکیست ملک او
کایام نو بهار چنان بوستان نداشت
گشت آن زمان که ملکش موجود شد جهان
دلشاد و هیچ شادی تا آن زمان نداشت
آن جود و عدل دارد سلطان که پیش ازین
آن جود عدل حاتم و نوشیروان نداشت
هنگام کر و فر وغا تاب زخم او
شیر ژیان ندارد و پیل دمان نداشت
ای پادشاه عادل و سلطان گنج بخش
هرگز جهان و ملک چو تو قهرمان نداشت
امروز یاد خواهم کردن ز حسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت
بونصر پارسی ملکا جان به تو سپرد
زیرا سزای مجلس عالی جز آن نداشت
جان داد در هوات که باقیت باد جان
اندر خور نثار جز آن پاک جان نداشت
جان های بندگان همه پیوند جان توست
هر بنده جز برای تو جان و روان نداشت
آن شهم کاردان مبارز که مثل او
این دهر یک مبارز و یک کاردان نداشت
مرد هنر سوار که یک باره از هنر
اندر جهان نماند که او زیر ران نداشت
کس چون زبان او به فصاحت زبان ندید
کس چون بیان او به لطافت بیان نداشت
او یافت صد کرامت اگر مدتی نیافت
او داشت صد کفایت اگر دودمان نداشت
اندیشه مصالح ملک تو داشتن
و اندوه سوزیان و غم خانمان نداشت
در هر چه اوفتاد بد و نیک و بیش و کم
او تا به داشت تاب سپهر کیان نداشت
شصت و سه بود عمرش چون عمر مصطفی
افزون ازین مقامی اندر جهان نداشت
آن ساعت وفات که پاینده پادشاه
روی نیاز جز به سوی آسمان نداشت
مدح خدایگان و ثنای خدای عرش
جز بر زبان نراند و جز اندر دهان نداشت
آن بندگی که بودش در دل نکرد از آنک
یک هفته داشت چرخش و جز ناتوان نداشت
این مدح خوان دعا کندش زانکه در جهان
کم بود نعمتی که برین مدح خوان نداشت
بر بنده مهر داشت چهل سال و هرگز او
بر هیچ آدمی دل نامهربان نداشت
صاحب قران تو بادی تا هست مملکت
زیرا که مملکت چو تو صاحب قران نداشت
فرزندگانش را پس مرگش عزیزدار
کو خود به عمر جز غم فرزند کان نداشت
شمارهٔ ۴۶ - مدیح بهرامشاه: چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفتشمارهٔ ۴۸ - در صفت ابر و مدح یکی از بزرگان: زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این عقل در یقین زمانه گمان نداشت
کز عقل را ز خویش زمانه نهان نداشت
هوش مصنوعی: این عقل به یقین نمیدانست که در این دنیا عقل و خردی وجود دارد که از او پنهان مانده است.
در گیتی ای شگفت کران داشت هر چه داشت
چون بنگرم عجایب گیتی کران نداشت
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر چیزی که وجود دارد، حاوی شگفتیها و زیباییهایی است. اما وقتی به دقت به عجایب این دنیا نگاه میکنم، میبینم که این شگفتیها هیچ حد و مرزی ندارند.
هر گونه چیز داشت جهان تا به پای داشت
ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت
هوش مصنوعی: هرگونه چیز در دنیا وجود دارد، اما در برابر قدرت و سلطنت کسی همچون ملک ارسلان، هیچ چیز دیگری معنایی ندارد.
پاینده باد ملکش و ملکیست ملک او
کایام نو بهار چنان بوستان نداشت
هوش مصنوعی: کشور او همیشه پایدار باشد و سلطنتش نیز همین طور، زیرا در این زمان بهار، هیچ باغی به زیبایی باغ او وجود ندارد.
گشت آن زمان که ملکش موجود شد جهان
دلشاد و هیچ شادی تا آن زمان نداشت
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که حکومتش بر پا شد و جهان پر از شادی گردید، در حالی که تا آن moment هیچ شادی وجود نداشت.
آن جود و عدل دارد سلطان که پیش ازین
آن جود عدل حاتم و نوشیروان نداشت
هوش مصنوعی: سلطانی که دارای generosity و عدالت است، ویژگیهایی دارد که حاتم طایی و نوشیروان قبلاً از آن برخوردار نبودند.
هنگام کر و فر وغا تاب زخم او
شیر ژیان ندارد و پیل دمان نداشت
هوش مصنوعی: در زمانی که شلوغی و هیاهو برپا میشود، زخمهای او تحمل دشواریهای زیادی را دارد و حتی شیر نر هم نمیتواند در برابر آن مقاومت کند، و فیل نیز در وحشت به سر میبرد.
ای پادشاه عادل و سلطان گنج بخش
هرگز جهان و ملک چو تو قهرمان نداشت
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که عادل و بخشندهای و گنجهای زیادی داری، هرگز در این دنیا و سرزمین، همچون تو کسی را ندیدیم که قهرمان باشد.
امروز یاد خواهم کردن ز حسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت
هوش مصنوعی: امروز تصمیم دارم درباره یک داستان صحبت کنم که هیچ زمانی مانند آن وجود نداشته است.
بونصر پارسی ملکا جان به تو سپرد
زیرا سزای مجلس عالی جز آن نداشت
هوش مصنوعی: بونصر پارسی جان خود را به تو سپرد، زیرا جز این برای مقام والای تو سزاوار نبود.
جان داد در هوات که باقیت باد جان
اندر خور نثار جز آن پاک جان نداشت
هوش مصنوعی: در عشق تو جانش را فدای تو کرد و چیزی جز آن روح پاک را نداشت که به تو تقدیم کند.
جان های بندگان همه پیوند جان توست
هر بنده جز برای تو جان و روان نداشت
هوش مصنوعی: جانهای بندگان به نوعی به جان تو متصل است و هر فرد جز برای تو، روح و زندگی ندارد.
آن شهم کاردان مبارز که مثل او
این دهر یک مبارز و یک کاردان نداشت
هوش مصنوعی: آن شیر دل باهوش و شجاعی که در این دنیا همتای او را پیدا نمیکنی.
مرد هنر سوار که یک باره از هنر
اندر جهان نماند که او زیر ران نداشت
هوش مصنوعی: مردی که در هنر مهارت دارد، نمیتواند یکباره از دنیا برود و آثارش باقی نماند، چرا که او ریشه و پایهای نداشت.
کس چون زبان او به فصاحت زبان ندید
کس چون بیان او به لطافت بیان نداشت
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه او در سخنوری و بیان توانمند نیست. او در فصاحت و لطافت زبان بینظیر است و دیگران قابل مقایسه با او نیستند.
او یافت صد کرامت اگر مدتی نیافت
او داشت صد کفایت اگر دودمان نداشت
هوش مصنوعی: او در طول عمرش چیزهای زیادی را به دست آورد، حتی اگر برای مدتی از آنها بیبهره بود. او اگرچه نژاد و خانوادهای نداشت، اما همیشه به اندازه کافی برخوردار بود.
اندیشه مصالح ملک تو داشتن
و اندوه سوزیان و غم خانمان نداشت
هوش مصنوعی: فکر کردن به منافع کشور و نگرانی برای سوختگان و غم و اندوه خانوادهها در دلش جایی نداشت.
در هر چه اوفتاد بد و نیک و بیش و کم
او تا به داشت تاب سپهر کیان نداشت
هوش مصنوعی: هر آنچه که خوب یا بد، زیاد یا کم در زندگی اتفاق میافتد، او (فرد) تا زمانی که تحت تأثیر نیروی کیهانی است، نمیتواند در برابر آن مقاومت کند.
شصت و سه بود عمرش چون عمر مصطفی
افزون ازین مقامی اندر جهان نداشت
هوش مصنوعی: او شصت و سه سال عمر کرد، مثل عمر پیامبر، ولی در دنیا بالاتر از این مقام نداشت.
آن ساعت وفات که پاینده پادشاه
روی نیاز جز به سوی آسمان نداشت
هوش مصنوعی: در لحظهای که پادشاه از دنیا رفت، تنها چهرهاش به سوی آسمان بود و هیچ چیز دیگری را نمیدید.
مدح خدایگان و ثنای خدای عرش
جز بر زبان نراند و جز اندر دهان نداشت
هوش مصنوعی: فقط کسانی میتوانند ویژگیهای خداوند و ستایش او را به زبان بیاورند که لایق این کار باشند و توانایی ادای این مدح را داشته باشند.
آن بندگی که بودش در دل نکرد از آنک
یک هفته داشت چرخش و جز ناتوان نداشت
هوش مصنوعی: کسی که در دلش احساس بندگی دارد، نباید نگران باشد به خاطر اینکه فقط یک هفته چرخش دنیا را تجربه کرده و جز ناتوانی چیزی ندارد.
این مدح خوان دعا کندش زانکه در جهان
کم بود نعمتی که برین مدح خوان نداشت
هوش مصنوعی: شخصی که در ستایش کسی مینویسد، از او دعا میکند؛ زیرا در این دنیا نعمتی کم داریم که این ستایشگر از آن برخوردار نباشد.
بر بنده مهر داشت چهل سال و هرگز او
بر هیچ آدمی دل نامهربان نداشت
هوش مصنوعی: او به مدت چهل سال محبت و لطفی نسبت به من داشت و هیچگاه نسبت به هیچ انسانی دل نامهربانی نداشت.
صاحب قران تو بادی تا هست مملکت
زیرا که مملکت چو تو صاحب قران نداشت
هوش مصنوعی: ای صاحب قرآن، تو همچون نبیای هستی که کشور به وجود تو شکوه و عظمت دارد، چون هیچ کس در این سرزمین به اندازه تو ارزش و مقام ندارد.
فرزندگانش را پس مرگش عزیزدار
کو خود به عمر جز غم فرزند کان نداشت
هوش مصنوعی: فرزندانش را بعد از مرگش گرامی بدار، زیرا او در زندگیاش جز غم و اندوه فرزندانش چیزی نداشت.