گنجور

شمارهٔ ۳۱ - در ستایش سلطان محمود و اقتفای استاد لبیبی

به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود
که نظم و نثرم دُرّ است و طبع من دریاست
به لطفِ آبِ روان است طبع من لیکن
به گاهِ کثرت و قُوَّت چو آتش است و هواست
اگر چه همچو گیا نزد هر کسی خوارم
و گرچه همچو صدف غرق گشته تن بی‌کاست
عجب مدار ز من نظم و نثر خوب و بدیع
نه لؤلؤ از صدف است و نه انگبین ز گیاست؟ 
به نزد خصمان گر فضل من نهان باشد
زیان ندارد نزدیک عاقلان پیداست
شگفت نیست اگر شعر من نمی‌دانند
که طبع ایشان پست است و شعر من والاست
به چشم جد و حقیقت مرا نمی‌بینند
که نزد عقل مرا رتبت و شرف به کجاست
اگر چو چشمهٔ خورشید روشن است و بلند
چگونه بیند آن کش دو چشم نابیناست
به هیچ نوع گناهی دگر نمی‌دارم
مرا جز اینکه ازین شهر مولد و منشاست
اگر بر ایشان سِحْرِ حلال برخوانم
جز این نگویند آخر که کودک و برناست
ز کودکی و ز پیری چه فخر و عار آید
چنین نگوید آن کس که عاقل و داناست
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که زاهد الزهداست
اگر رئیس نیم یا عمید زاده نیم
ستوده نسبت و اصلم ز دودهٔ فضلاست
اگر به زهد بنازد کسی روا باشد
ور افتخار کند فاضلی به فضل سزاست
به اصلِ تنها کس را مفاخرت نرسد
که نسبت همه از آدم است و از حواست
مرا به نیستی ای سیدی چه طعنه زنی
چو هست دانشم ار زر وَ سیم نیست رواست
خطاست گویی در نیستی سخا کردن
ملامت تو چه سودم کند چو طبع سخاست
به جود و بخل کم و بیش کی شود روزی
خطا گرفتن بر من بدین طریق خطاست
اگر به نیک و بد من میان ببندد خلق
جز آن نباشد بر من که از خدای قضاست
ز بس بلا که بدیدم چنان شدم به مَثَل
که گر سعادت بینم گمان برم که بلاست
تو حال و قصهٔ من خوان که حال و قصهٔ من
بسی شگفت‌تر از حال وامق و عذراست
اگر چه بر سرم آتش ببارد از گردون
ز حال خود نشوم و اعتقاد دارم راست
گهر بر آن کس پاشم که در خور گهر است
ثنا مر او را گویم که در سزای ثناست
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که پادشاه بزرگ است و مفخر دنیاست
خجسته نامش بر شعرهای نادر من
چو مهر بر دِرَم است و چو نقش بر دیباست
بدین قصیده که گفتم من اقتدا کردم
به اوستاد لبیبی که سید الشعراست
بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت
سخن که نظم دهند آن درست باید و راست
قصیده خُرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ
به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست
هر آنکه داند داند یقین که هر بیتی
ازین قصیدهٔ من یک قصیدهٔ غراست
چنین قصیده ز مسعود سعد سلمان خواه
چنین قصاید مسعود سعد سلمان راست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
هوش مصنوعی: اگر کسی در شعر و نثر شایسته‌ی افتخار است، من هم امروز به خاطر شعر و نثر خودم شایسته‌ی آن افتخار هستم.
به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود
که نظم و نثرم دُرّ است و طبع من دریاست
هوش مصنوعی: در هیچ وقتی نباید از مهارت‌های من در نظم و نثر کاسته شود، زیرا آثار من گرانبها و باارزش است و استعداد من بی‌پایان و عظیم است.
به لطفِ آبِ روان است طبع من لیکن
به گاهِ کثرت و قُوَّت چو آتش است و هواست
هوش مصنوعی: طبع من به خاطر آبِ جاری و لطیف به آرامش می‌رسد، اما در زمان‌های پرتنش و قوی، حالتی همچون آتش دارد که نیاز به هوای تازه و تنفس می‌کند.
اگر چه همچو گیا نزد هر کسی خوارم
و گرچه همچو صدف غرق گشته تن بی‌کاست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مثل گیاهان در نظر دیگران بی‌ارزش هستم و همچنین مانند صدفی که در دریا غرق شده، به نظر می‌رسد وجودم هیچ نقصی ندارد.
عجب مدار ز من نظم و نثر خوب و بدیع
نه لؤلؤ از صدف است و نه انگبین ز گیاست؟ 
هوش مصنوعی: نباید از من در مورد نظم و نثر زیبا و بدیع تعجب کنی؛ چرا که همان‌طور که مروارید از صدف به دست می‌آید و عسل از گیاهان تولید می‌شود، این آثار نیز از فرآیندهای خاصی ناشی می‌شوند.
به نزد خصمان گر فضل من نهان باشد
زیان ندارد نزدیک عاقلان پیداست
هوش مصنوعی: اگر به دشمنان من خوبانگی و فضیلت من پنهان باشد، این موضوع زیانی ندارد زیرا نزد افراد عاقل حقیقت روشن است.
شگفت نیست اگر شعر من نمی‌دانند
که طبع ایشان پست است و شعر من والاست
هوش مصنوعی: اینگونه نیست که اگر کسی شعر من را درک نکند، عجیب باشد؛ چون طبیعت و استعداد او در سطح پایین‌تری است و شعر من در مرتبه‌ای بالاتر قرار دارد.
به چشم جد و حقیقت مرا نمی‌بینند
که نزد عقل مرا رتبت و شرف به کجاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیگران نمی‌توانند حقیقت وجودی و ارزش واقعی من را ببینند، زیرا در نظر عقل و اندیشه، جایگاه و وقار من در نقطه‌ای متفاوت قرار دارد.
اگر چو چشمهٔ خورشید روشن است و بلند
چگونه بیند آن کش دو چشم نابیناست
هوش مصنوعی: اگر خورشید به روشنی و بلندی همچون چشمه‌ای درخشان باشد، نابینایی که دو چشمش هیچ نمی‌بیند چگونه می‌تواند آن را ببیند؟
به هیچ نوع گناهی دگر نمی‌دارم
مرا جز اینکه ازین شهر مولد و منشاست
هوش مصنوعی: من هیچ گناهی نمی‌کنم به جز اینکه از این شهر و سرزمین زاده شده‌ام و منشأ تمام دردها و مشکلات من همین جاست.
اگر بر ایشان سِحْرِ حلال برخوانم
جز این نگویند آخر که کودک و برناست
هوش مصنوعی: اگر برای آن‌ها جادوگری مطمئن و بی‌ضرر را به کار ببرم، جز این نمی‌گویند که او هنوز کودک و جوان است.
ز کودکی و ز پیری چه فخر و عار آید
چنین نگوید آن کس که عاقل و داناست
هوش مصنوعی: از کودکی و پیری نباید احساس فخر یا شرمساری کرد، زیرا کسی که عاقل و داناست، چنین سخنی نمی‌گوید.
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که زاهد الزهداست
هوش مصنوعی: من هزار پیر (مسن) می‌شناسم که کافر و بی‌دین هستند و هزار کودک (جوان) می‌شناسم که از زاهدترین زاهدان هستند.
اگر رئیس نیم یا عمید زاده نیم
ستوده نسبت و اصلم ز دودهٔ فضلاست
هوش مصنوعی: اگر کسی مقام و موقعیت اجتماعی بلندی داشته باشد یا از خاندان‌های معتبر و اصیل باشد، در هر حال من افتخار می‌کنم که نسبت من به خانواده‌ی دانشمندان و افراد برجسته مرتبط است.
اگر به زهد بنازد کسی روا باشد
ور افتخار کند فاضلی به فضل سزاست
هوش مصنوعی: اگر کسی به پرهیزکاری‌اش افتخار کند، این امر جایز است، و اگر کسی به علم و فضل خود مباهات کند، این کار شایسته‌ و بجاست.
به اصلِ تنها کس را مفاخرت نرسد
که نسبت همه از آدم است و از حواست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به اصل و نسب خود افتخار کند، زیرا همه‌ی انسان‌ها از آدم و حوا هستند.
مرا به نیستی ای سیدی چه طعنه زنی
چو هست دانشم ار زر وَ سیم نیست رواست
هوش مصنوعی: ای آقا، چرا به من که وجودی ندارم، طعنه می‌زنی؟ حالا که دانش و علم دارم، اگرچه نه زر دارم و نه سیم، آیا این بی‌عدالتی نیست؟
خطاست گویی در نیستی سخا کردن
ملامت تو چه سودم کند چو طبع سخاست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سخاوت در بی‌وجودی اشتباه است. ملامت تو بر من چه فایده‌ای دارد وقتی که فطرت من سخاوت‌مند است.
به جود و بخل کم و بیش کی شود روزی
خطا گرفتن بر من بدین طریق خطاست
هوش مصنوعی: این شعر به این مضمون اشاره دارد که پذیرش رفتارهای دیگران مانند سخاوت و خساست نباید معیار قضاوت ما درباره آنها باشد، چون این روش قضاوت می‌تواند اشتباه باشد. به عبارت دیگر، نباید به راحتی قضاوت کنیم و عقیده‌مان را بر اساس رفتارهای خوب یا بد دیگران بسازیم.
اگر به نیک و بد من میان ببندد خلق
جز آن نباشد بر من که از خدای قضاست
هوش مصنوعی: اگر مردم درباره من خوب و بد قضاوت کنند، این قضاوت‌ها تنها نتیجه تقدیر الهی است و من نمی‌توانم از آن فرار کنم.
ز بس بلا که بدیدم چنان شدم به مَثَل
که گر سعادت بینم گمان برم که بلاست
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و مصیبت‌هایی که تجربه کرده‌ام، حالا به جایی رسیده‌ام که اگر خوشبختی و سعادت را ببینم، به آن شک می‌کنم و گمان می‌کنم که این هم یکی از بلایای زندگی است.
تو حال و قصهٔ من خوان که حال و قصهٔ من
بسی شگفت‌تر از حال وامق و عذراست
هوش مصنوعی: حالت و داستان من را بخوان که داستان من بسیار شگفت‌انگیزتر از حال و قصهٔ وامق و عذراست.
اگر چه بر سرم آتش ببارد از گردون
ز حال خود نشوم و اعتقاد دارم راست
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان بر سرم آتش بیفکند، از وضعیت خود غافل نمی‌شوم و به اعتقادم پایبند هستم.
گهر بر آن کس پاشم که در خور گهر است
ثنا مر او را گویم که در سزای ثناست
هوش مصنوعی: من تنها بر کسی که لایق و شایسته است، سرمایه و ارزش خود را نثار می‌کنم و درباره او ستایش می‌کنم، زیرا او شایسته‌ی ستایش است.
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که پادشاه بزرگ است و مفخر دنیاست
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، که به عنوان یک پادشاه بزرگ و مایه افتخار دنیا شناخته می‌شود، پاسدار دولت و دین است.
خجسته نامش بر شعرهای نادر من
چو مهر بر دِرَم است و چو نقش بر دیباست
هوش مصنوعی: نام او در شعرهای ناب من مانند خورشید در گنجینه‌ای ارزشمند و همچون طرحی زیبا بر پارچه‌ای نفیس نمایان است.
بدین قصیده که گفتم من اقتدا کردم
به اوستاد لبیبی که سید الشعراست
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر اعلام می‌کند که با سرودن این قصیده، به استاد خود لبیبی که از بزرگ‌ترین شعرای عصر خود است، پیروی کرده است.
بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت
سخن که نظم دهند آن درست باید و راست
هوش مصنوعی: من بر اساس یک روش خاص، این شعر را سرودم که اگر کسی بخواهد سخن بگوید، باید آن را به طور صحیح و درست بیان کند.
قصیده خُرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ
به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که این اثر علیرغم کوچک بودنش، به لحاظ ارزش و دانش بسیار بزرگ و مهم است و با کلامی کوتاه، مفاهیم عمیق و کامل را منتقل می‌کند.
هر آنکه داند داند یقین که هر بیتی
ازین قصیدهٔ من یک قصیدهٔ غراست
هوش مصنوعی: هرکسی که اهل علم و آگاهی باشد، به خوبی می‌داند که هر یک از ابیات این شعر من خود به تنهایی یک اثر زیبا و ارزشمند است.
چنین قصیده ز مسعود سعد سلمان خواه
چنین قصاید مسعود سعد سلمان راست
هوش مصنوعی: این شعر به دنبال بیان زیبایی و ارزش خاص یک قصیده از شاعر بزرگ مسعود سعد سلمان است. شاعر در اینجا اشاره دارد که چنین شعرهایی از این شاعر وجود دارد و به نوعی در فضایی از تحسین و ستایش در مورد آثار او صحبت می‌کند.

حاشیه ها

1398/08/14 04:11
عین. ح

گذشته از چند خطای تایپی در متن، عنوان هم اشکال دارد. سلطان محمود در مورد جد بزرگ این محمود به کار می‌رود. ممدوح این شعر امیر محمود است که پادشاه نیست، از جانب پادشاه غزنوی والی هند است. بنابراین لازم است در عنوان نوشته شود در مدح امیرمحمود.