شمارهٔ ۳۰ - مدیح عبدالحمید بن احمد
 جشن اسلام عید قربانست 
 شاد ازو جان هر مسلمانست 
 خانه گویی ز عطر خرخیز است 
 دشت گویی ز حسن بستانست 
 باد فرخنده بر خداوندی 
 که دلش گنج راز سلطانست 
 خواجه عبدالحمید بن احمد 
 که به جاه آفتاب دیوانست 
 نامه ای نیست در کمال و دها 
 که بر او نام او نه عنوانست 
 در هنر حله ای نپوشد خلق 
 که بر خلق او نه خلقانست 
 نشناسم گرانبها چیزی 
 که بر جود او نه ارزانست 
 کف او ابر و رای او مهر است 
 دل او بحر و طبع او کانست 
 خامه او پیاده ای است دوان 
 که سوار هزار میدانست 
 سر بریده دو نوک نیزه او 
 خیر و شر است و درد و درمانست 
 تند ابریست بر ولی و عدو 
 که درو رحمتست و طوفانست 
 سر چو بر کلک خط او بنهاد 
 هر چه در دهر جن و انسانست 
 گره کلک او چنان دانم 
 که مگر خاتم سلیمانست 
 تا سر کلک او به مشک سیاه 
 بوته سیم ساده بریانست 
 وز دبیری که در زمانه کند 
 بر دبیران وبال تاوانست 
 هر چه در مدح او همی گویند 
 در برزگی هزار چندانست 
 ای بزرگی که دامن قدرت 
 چرخ گردنده را گریبانست 
 در صفت های عقل تو خاطر 
 عاجز و ناتوان و حیرانست 
 دل تو با صفاوت عقل است 
 تن تو در لطافت جانست 
 ملک را دانش تو خورشید است 
 خلق را بخشش تو بارانست 
 فضل را خاطر تو معیار است 
 عقل را فکرت تو میزانست 
 هر امیدی که ره به تو نبرد 
 رهبرش بی خلاف شیطانست 
 تا تو را نصرت است هم زانو 
 همبر دشمن تو خذلانست 
 مدح کم نایدت که مادح تو 
 بنده مسعود سعد سلمانست 
 بر ثناهای تو به هر بستان 
 با نوای هزار دستانست 
 در خراسان چو من کجا یابی 
 که به هر فضل فخر کیهانست 
 ورنه دشمن چرا همی گوید 
 که در اندیشه خراسانست 
 گر ازین نوع در سرم گشته است 
 نزد من دیو به زیزدانست 
 تا کیم خانه سمج تاریک است 
 تا کیم جای کوی ویرانست 
 راست گویی دو دیده بیدار 
 در دو چشم آتشین دو پیکانست 
 چون که بر بند من همی نرسد 
 آنکه والی بند و زندانست 
 که ز سرما مرا هر انگشتی 
 راست چون تیز کرده سوهانست 
 این دلم چند رنج طبع کشد 
 نه دل و طبع سنگ و سندانست 
 نی نگفتم بگو معاذالله 
 بل همه کار من به سامانست 
 نه تن من ز بند رنجور است 
 نه دل من ز بد هراسانست 
 تکیه بر حسن عهد بوالفتح است 
 شادی از حفظ و نظم قرآنست 
 خرد کاریست اینکه هم جنسم 
 رستم زال پور دستانست 
 ای کریمی که خوی و عادت تو 
 خالص بر و محض احسانست 
 چرخ پندارم آتشین حربه است 
 که به آزار گشت نتوانست 
 دید در باب من عنایت تو 
 زان همه کارها به سامانست 
 بر من احسان تو فراوان شد 
 و اندک چون تویی فراوانست 
 محمدت خر که روز اقبالست 
 مکرمت کن که روز امکانست 
 نه همه سال کار هموار است 
 نه به هر وقت حال یکسانست 
 بر جهان چند نوع نیرنگ است 
 بر فلک چند گونه احزانست 
 پرجفا چرخ سخت پیکار است 
 بی وفا دهر سست پیمانست 
 تا در افلاک هفت سیاره است 
 تا به گیتی چهار ارکانست 
 دولت و بخت بنده وار تو را 
 پیشکار است و زیر فرمانست 
 ناصح ناصح تو برجیس است 
 حاسد حاسد تو کیوانست 
 عید قربان رسید و هر روزی 
 بر عدوی تو عید قربانست 
شمارهٔ ۲۹ - در مدح ابونصر پارسی و شرح گرفتاری: از پس من غمست و پیش غم استشمارهٔ ۳۱ - در ستایش سلطان محمود و اقتفای استاد لبیبی: به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست 
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 جشن اسلام عید قربانست 
 شاد ازو جان هر مسلمانست 
هوش مصنوعی: عید قربان جشن بزرگی برای مسلمانان است و این روز باعث شادی و سرزندگی در دل هر مسلمان میشود.
 خانه گویی ز عطر خرخیز است 
 دشت گویی ز حسن بستانست 
هوش مصنوعی: خانه به طرز عجیبی عطر و بویی دلانگیز دارد، و دشت به نظر میرسد که زیبایی و طراوت باغ را به همراه دارد.
 باد فرخنده بر خداوندی 
 که دلش گنج راز سلطانست 
هوش مصنوعی: باد خوشی بر آن خداوندی که دلش پر از رازهای شاهانه است.
 خواجه عبدالحمید بن احمد 
 که به جاه آفتاب دیوانست 
هوش مصنوعی: خواجه عبدالحمید بن احمد فردی با شخصیت و معروف است که مانند آفتابی در عرصه دانش و هنر میدرخشد.
 نامه ای نیست در کمال و دها 
 که بر او نام او نه عنوانست 
هوش مصنوعی: هیچ نامهای به کمال و زیبایی وجود ندارد که در آن نام او یا عنوان خاصی ذکر نشده باشد.
 در هنر حله ای نپوشد خلق 
 که بر خلق او نه خلقانست 
هوش مصنوعی: در هنر، کسی نمیتواند به صرف شبیه بودن به دیگران خود را بیفروشد، زیرا هنر واقعی باعث تمایز فرد از دیگران میشود و او را خاص میسازد.
 نشناسم گرانبها چیزی 
 که بر جود او نه ارزانست 
هوش مصنوعی: من چیزی را نمیشناسم که از بخشندگی او ارزانی اش کمتر باشد.
 کف او ابر و رای او مهر است 
 دل او بحر و طبع او کانست 
هوش مصنوعی: دست او مانند ابر است که فراوانی و رحمت را نشان میدهد و اندیشهاش همچون خورشیدی میتابد که گرما و روشنی میآورد. دل او به وسعت دریا است و طبیعتش مانند معادن گرانبها میباشد.
 خامه او پیاده ای است دوان 
 که سوار هزار میدانست 
هوش مصنوعی: خامه او مانند یک سوارکار ماهر در میدانهای زیادی به سرعت حرکت میکند و قدرت و مهارت زیادی دارد.
 سر بریده دو نوک نیزه او 
 خیر و شر است و درد و درمانست 
هوش مصنوعی: سر بریده و دو نوک نیزه نماد تضادهایی است که در زندگی وجود دارد؛ از یک سو خیر و شر، و از سوی دیگر درد و درمان. این تصویر نشاندهنده این است که در زندگی، پیامدهای ناگزیر و متضادی وجود دارد که میتواند هم موجب رنج و هم موجب بهبودی شود.
 تند ابریست بر ولی و عدو 
 که درو رحمتست و طوفانست 
هوش مصنوعی: یک طوفان سریع در حال آمدن است، در حالی که این طوفان هم رحمت و هم دردسر برای دوستان و دشمنان به همراه دارد.
 سر چو بر کلک خط او بنهاد 
 هر چه در دهر جن و انسانست 
هوش مصنوعی: هر کس که سرش را بر قلم او بگذارد، همه چیزهایی را که در دنیا وجود دارد، چه از جن و چه از انسان، درک میکند.
 گره کلک او چنان دانم 
 که مگر خاتم سلیمانست 
هوش مصنوعی: متوجه شدم که ترفندهای او را به خوبی میشناسم، گویی که مثل انگشتر سلیمان قدرت خاصی دارد.
 تا سر کلک او به مشک سیاه 
 بوته سیم ساده بریانست 
هوش مصنوعی: تا زمانی که سر قلم او با عطر مشک سیاه آغشته است، نشانهای از سادگی و بیپیرایگی در آن وجود دارد.
 وز دبیری که در زمانه کند 
 بر دبیران وبال تاوانست 
هوش مصنوعی: از نویسندگی که در زمان خود، بر دیگر نویسندگان ظلم کرد و باعث دشواری و خسارت آنها شد.
 هر چه در مدح او همی گویند 
 در برزگی هزار چندانست 
هوش مصنوعی: هر چیزی که درباره بزرگمنشی او گفته میشود، به اندازهای است که نمیتوان به درستی حق او را ادا کرد و وصفش کافی نیست.
 ای بزرگی که دامن قدرت 
 چرخ گردنده را گریبانست 
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که قدرت و عظمت را در دستانت داری و همچون چرخ گردون، زنجیرهوار و بیوقفه در حال گردش هستی.
 در صفت های عقل تو خاطر 
 عاجز و ناتوان و حیرانست 
هوش مصنوعی: در توصیف عقل، ذهن ما ناتوان و حیرتزده است.
 دل تو با صفاوت عقل است 
 تن تو در لطافت جانست 
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر پاکیاش شبیه به عقل است و تن تو به خاطر نرمیاش شبیه به جان است.
 ملک را دانش تو خورشید است 
 خلق را بخشش تو بارانست 
هوش مصنوعی: دانش تو مانند خورشید برای پادشاهی است و بخشش تو همچون باران برای مردم، که برکت و زندگی را به آنان میبخشد.
 فضل را خاطر تو معیار است 
 عقل را فکرت تو میزانست 
هوش مصنوعی: تو معیار فضیلت و نیکیها در نزد دیگران هستی و فکرت و اندیشهات، میزان سنجش عقل و خرد در زندگی به حساب میآید.
 هر امیدی که ره به تو نبرد 
 رهبرش بی خلاف شیطانست 
هوش مصنوعی: هر امیدهای که به تو نرسد، هدایتکنندهاش به یقین شیطانی است.
 تا تو را نصرت است هم زانو 
 همبر دشمن تو خذلانست 
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در کنار کسی هستی و به او کمک میکنی، آن شخص در برابر دشمن خود تنها و بیپناه است.
 مدح کم نایدت که مادح تو 
 بنده مسعود سعد سلمانست 
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو کم است، زیرا کسی که تو را توصیف میکند، بنده و خدمتگذار مسعود سعد سلمان است.
 بر ثناهای تو به هر بستان 
 با نوای هزار دستانست 
هوش مصنوعی: برای ستایشهای تو، در هر باغی صدای هزار ساز به گوش میرسد.
 در خراسان چو من کجا یابی 
 که به هر فضل فخر کیهانست 
هوش مصنوعی: در خراسان مانند من را کجا میتوانی پیدا کنی که به هر دانش و فضلی افتخار کند و برتری داشته باشد؟
 ورنه دشمن چرا همی گوید 
 که در اندیشه خراسانست 
هوش مصنوعی: دشمن چرا با این شدت درباره خراسان صحبت میکند، مگر اینکه خود به آنجا فکر کرده است؟
 گر ازین نوع در سرم گشته است 
 نزد من دیو به زیزدانست 
هوش مصنوعی: اگر در دل من این نوع افکار وجود دارد، باید بگویم که آنها از همان دیوها هستند و نه از نیکوکاران.
 تا کیم خانه سمج تاریک است 
 تا کیم جای کوی ویرانست 
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر حس ناامیدی و یأس از وضعیت کنونی است. گویا شاعر از تاریکی و ویرانی خانهاش گلایه میکند و به دنبال روشنایی و بهبود وضعیت است. احساس میشود که زمان زیادی در این حالت گذرانده و هنوز هم به انتظار تغییر و بهبود نشسته است.
 راست گویی دو دیده بیدار 
 در دو چشم آتشین دو پیکانست 
هوش مصنوعی: سخن راست و حقیقت در چشمان بیدار و هوشیار، مانند دو پیکان آتشین است که به هدف میزند.
 چون که بر بند من همی نرسد 
 آنکه والی بند و زندانست 
هوش مصنوعی: وقتی کسی که در قید و بند من است به من توجه نمیکند، پس آن که مسئول این قید و بند و زندان است به من رسیدگی نمیکند.
 که ز سرما مرا هر انگشتی 
 راست چون تیز کرده سوهانست 
هوش مصنوعی: سرما موجب شده که هر انگشت من به مانند ابزار تیزی عمل کند و سختی را احساس کنم.
 این دلم چند رنج طبع کشد 
 نه دل و طبع سنگ و سندانست 
هوش مصنوعی: دل من چه مقدار درد و رنج را تحمل کند؟ آیا دل و روح من مانند سنگ و سندان سخت هستند؟
 نی نگفتم بگو معاذالله 
 بل همه کار من به سامانست 
هوش مصنوعی: من نمیگویم که پناه بر خدا، بلکه همه چیز برای من درست و منظم است.
 نه تن من ز بند رنجور است 
 نه دل من ز بد هراسانست 
هوش مصنوعی: نه بدنم از درد آسیبدیده است و نه دلم از بدیها ترسیده است.
 تکیه بر حسن عهد بوالفتح است 
 شادی از حفظ و نظم قرآنست 
هوش مصنوعی: اعتماد بر خوبیها و وفاداری بوالفتح موجب شادی میشود و این شادی ناشی از حفظ و نظم قرآن است.
 خرد کاریست اینکه هم جنسم 
 رستم زال پور دستانست 
هوش مصنوعی: خرد و حکمتی که دارم، فرزند زال و رستم است و نشانهای از قدرت و عظمت من به شمار میآید.
 ای کریمی که خوی و عادت تو 
 خالص بر و محض احسانست 
هوش مصنوعی: ای انسان بزرگوار و بخشنده، که ویژگی و خصوصیت تو خالصانه و به طور کامل نیکی و محبت به دیگران است.
 چرخ پندارم آتشین حربه است 
 که به آزار گشت نتوانست 
هوش مصنوعی: پندار من مانند آتش است و همچون ابزاری خطرناک میباشد که نمیتواند به کسی آسیب برساند.
 دید در باب من عنایت تو 
 زان همه کارها به سامانست 
هوش مصنوعی: نگاه تو به من باعث شده که همه کارها به خوبی پیش برود و به سامان برسد.
 بر من احسان تو فراوان شد 
 و اندک چون تویی فراوانست 
هوش مصنوعی: تو به من خیری بسیار کردی و در عوض خوبی من اندک است، اما کسی مثل تو که چنین خوبی کند بسیار کم پیدا میشود.
 محمدت خر که روز اقبالست 
 مکرمت کن که روز امکانست 
هوش مصنوعی: ای محمد، در روزی که میتوانی به سعادت و موفقیت دست پیدا کنی، لطف و محبتت را نثار کن، زیرا این روز فرصت مناسبی است.
 نه همه سال کار هموار است 
 نه به هر وقت حال یکسانست 
هوش مصنوعی: در تمام سال، اوضاع همیشه یکسان و آسان نیست و در هر زمان وضعیتها متفاوت است.
 بر جهان چند نوع نیرنگ است 
 بر فلک چند گونه احزانست 
هوش مصنوعی: در جهان انواع مختلفی از فریب و نیرنگ وجود دارد و در آسمان هم انواعی از غم و اندوه وجود دارد.
 پرجفا چرخ سخت پیکار است 
 بی وفا دهر سست پیمانست 
هوش مصنوعی: چرخ فضا با سختی و نزاع در حال چرخش است و زمان هم فریبکار و بیوفا به نظر میرسد.
 تا در افلاک هفت سیاره است 
 تا به گیتی چهار ارکانست 
هوش مصنوعی: در آسمان هفت سیاره وجود دارد و در زمین چهار رکن اصلی وجود دارد.
 دولت و بخت بنده وار تو را 
 پیشکار است و زیر فرمانست 
هوش مصنوعی: تاوان و شانس من در خدمت توست و تحت فرمان تو قرار دارد.
 ناصح ناصح تو برجیس است 
 حاسد حاسد تو کیوانست 
هوش مصنوعی: مشاور و راهنمای تو دشمنی دارد که به تو حسادت میورزد و دشمنی دیگر که میتواند مانند یک ستاره درخشان باشد.
 عید قربان رسید و هر روزی 
 بر عدوی تو عید قربانست 
هوش مصنوعی: عید قربان فرا رسیده و هر روزی که من با دشمنیات مواجه میشوم، برای من مانند عید قربان است.

مسعود سعد سلمان