گنجور

شمارهٔ ۲۹ - در مدح ابونصر پارسی و شرح گرفتاری

از پس من غمست و پیش غم است
ز بر من نمست و زیر نم است
این دل بسته خسته درد است
وین تن خسته بسته الم است
عجبا هر چه بیش می نالم
مرمرا رنج بیش و صبر کم است
بی شمار انده است بر من جمع
این بلا بین کزین شمرده دم است
آتش طبع و دود نیاز
همه از پخت دوزخ شکم است
به فزازنده سپهر بلند
وین شگفت این بزرگتر قسم است
که همه وجه بر من مسکین
از همه کس تعدی و ستم است
چه توان کرد کانچه بود و بود
بوده حکم و رفته قلم است
قصه خویش چند پردازم
به کریمی که صورت کرم است
خواجه بونصر پارسی که چو مهر
به همه فضل در جهان علم است
در هنر تاج گوهر عربست
در نسب فخر دوده عجم است
کف کافیش بحری از جود است
طبع صافیش گنجی از حکم است
در جهانش به مکرمت دست است
بر سپهرش ز مرتبت قدم است
رزمش افروخته تر از سقر است
بزمش آراسته تر از ارم است
از بد روزگار معصوم است
به بر شهریار محترم است
پاسخ من چرا همه لا کرد
چون جواب همه کسش نعم است
دل بدان خوش همی کنم کآخر
به حقیقت وجود را عدم است
باد اقبال در پرستش او
تاشمن در پرستش صنم است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پس من غمست و پیش غم است
ز بر من نمست و زیر نم است
هوش مصنوعی: غم به دنبال من است و در جلو هم غم وجود دارد؛ از طرفی غم به من نزدیک نمی‌شود و از طرف دیگر هم در زیر باران غم هستم.
این دل بسته خسته درد است
وین تن خسته بسته الم است
هوش مصنوعی: این دل خسته و پر از درد است و این تن نیز به گناه‌ها و مشکلاتی گرفتار شده است.
عجبا هر چه بیش می نالم
مرمرا رنج بیش و صبر کم است
هوش مصنوعی: جالب است، هرچقدر که بیشتر شکایت می‌کنم، درد و رنج من بیشتر می‌شود و صبر و تحمل من کمتر می‌شود.
بی شمار انده است بر من جمع
این بلا بین کزین شمرده دم است
هوش مصنوعی: اندوه‌های زیادی بر من انباشته شده است، به طوری که از این بلاها، هر کدام همانند یک نفس شمارش می‌شوند.
آتش طبع و دود نیاز
همه از پخت دوزخ شکم است
هوش مصنوعی: آتشی که درون هر انسان وجود دارد و خواسته‌ها و نیازهای او را ایجاد می‌کند، نتیجه‌ی انباشت مشکلات و چالش‌های زندگی است که ناشی از گرسنگی و نیاز به تأمین معاش است.
به فزازنده سپهر بلند
وین شگفت این بزرگتر قسم است
هوش مصنوعی: به بالای آسمان بلند نگاه کن و ببین که این موضوع به راستی شگفت‌انگیز است.
که همه وجه بر من مسکین
از همه کس تعدی و ستم است
هوش مصنوعی: همه افرادی که به من، که در شرایط ناتوانی و فقر هستم، ظلم و اجحاف کرده‌اند.
چه توان کرد کانچه بود و بود
بوده حکم و رفته قلم است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نمی‌توان کاری انجام داد درباره آنچه که گذشته است و دیگر تغییر نمی‌کند. آنچه که اتفاق افتاده و ثبت شده، به مانند حکمی است که نمی‌توان آن را تغییر داد و قلمی که به آن حکم نوشته، دیگر رفته و دور از دسترس است.
قصه خویش چند پردازم
به کریمی که صورت کرم است
هوش مصنوعی: من داستان خود را برای مهربانی که خود را به شکل بخشنده‌ای نشان می‌دهد، بازگو می‌کنم.
خواجه بونصر پارسی که چو مهر
به همه فضل در جهان علم است
هوش مصنوعی: خواجه بونصر فارسی شخصی برجسته و دانشمند است که دانش و علم او در جهان مانند نور خورشید درخشان و شناخته شده است.
در هنر تاج گوهر عربست
در نسب فخر دوده عجم است
هوش مصنوعی: در هنر، عرب‌ها مانند جواهر درخشان هستند و در اصل و نسب، افتخار تیره‌ها و نژادهای غیر عرب به حساب می‌آیند.
کف کافیش بحری از جود است
طبع صافیش گنجی از حکم است
هوش مصنوعی: دست تو دریایی از سخاوت است و نیکویی، و طبع تو گنجی از دانایی و حکمت به شمار می‌آید.
در جهانش به مکرمت دست است
بر سپهرش ز مرتبت قدم است
هوش مصنوعی: در این جهان، او با کرامت و بزرگ‌منشی خود، ویژگی‌هایی دارد که بر آسمان تأثیر می‌گذارد و مقام و منزلت او همچون قدمی ارزشمند است.
رزمش افروخته تر از سقر است
بزمش آراسته تر از ارم است
هوش مصنوعی: جنگ و نبرد او شدیدتر و پر حرارت‌تر از آتش دوزخ است، و مهمانی او زیباتر و دلپذیرتر از بهشت است.
از بد روزگار معصوم است
به بر شهریار محترم است
هوش مصنوعی: از بد روزگار، معصوم در کنار شهریار قرار گرفته و معصومیت او به این مقام ارجمند احترام می‌گذارد.
پاسخ من چرا همه لا کرد
چون جواب همه کسش نعم است
هوش مصنوعی: پاسخ من این است که چرا همه بی‌نظمی کردند، چون پاسخ همه افراد مثبت و خوشایند است.
دل بدان خوش همی کنم کآخر
به حقیقت وجود را عدم است
هوش مصنوعی: دل را به خوشی مشغول می‌کنم، زیرا در نهایت به این نتیجه می‌رسم که وجود در واقع به عدم می‌انجامد.
باد اقبال در پرستش او
تاشمن در پرستش صنم است
هوش مصنوعی: نسیم خوشبختی در عبادت او مانند نوازش من در پرستش معشوق است.