شمارهٔ ۳۰۳ - مدح سپهسالار محمد
جهان را نباشد چنین روزگاری
که آراید او را چنان نامداری
سر سر کشان زمانه محمد
که دولت ندارد چو او یادگاری
صف آرای پیلی کمربند شیری
جهانگیر گردی سپه کش سواری
ز عفو و ز خشمش ولی و عدو را
فروزنده نوری و سوزنده ناری
نه بی مادحش در جهان بزمگاهی
نه بی سایلش بر زمین رهگذاری
نه با فکرتش اختری را شعاعی
نه با هیبتش آتشی را شراری
نه آثار مردی او را کرانی
نه آیات رادی او را شماری
شب کین او را نیابی صباحی
می مهر او را ندانی خماری
شده شرک را هول او پای بندی
بده ملک را رای او دستیاری
شده بحر با طبع او چون سرابی
بود ابر با دست او چون غباری
شکسته سپاهی به هر رزمگاهی
دریده مصافی به هر کارزاری
برآورده گردی ز هر تند کوهی
فرورانده سیلی بهر ژرف غاری
چو از خون گردان بجوشد فراتی
چو از جان مردان برآید بخاری
زمین بر دلیران شود چون تنوری
هوا بر سواران شود چون حصاری
نباشدش ترس از چنان صعب حالی
نباشدش باک از چنان هول کاری
نوردد زمین و گذارد زمانه
به هامون نوردی و دریا گذاری
به زیر اندرش باره غرنده شیری
به دست اندرش نیزه پیچنده ماری
شگفتی از آن خنجر مرگ سطوت
که جز جان شیران نجوید شکاری
به خون هزبران خونخواره ویحک
چرا تشنه باشد چنان آبداری
زهی آنکه جز کوششت نیست رایی
زهی آنکه جز بخششت نیست کاری
چنین باشد و جز بدینسان نباشد
کرا بود چون دولت آموزگاری
فلک بافدت هر زمانی لباسی
ز تأیید پودی ز اقبال تاری
ازین پیش بی حرز مدح تو بودم
چو آسیمه هوشی و دیوانه ساری
کنون گشته ام در ثنا عندلیبی
چون من یافتم در پناهت بهاری
تو شاه یلانی و بنمایمت من
عروسی ز مدحت به زینت نگاری
همی تا برآید به هر کشتمندی
همی تا بروید به هر مرغزاری
ز هر تخم بیخی ز هر بیخ تردی
ز هر ترد شاخی ز هر شاخ باری
روان باد حکم تو بر هر سپهری
رسان باد نام تو بر هر دیاری
شمارهٔ ۳۰۲ - مدح یکی از آل شیبان: ای خداوند عید روزه گشایشمارهٔ ۳۰۴ - مدح ابوالفرج نصربن رستم: ایا آنکه بر دلبران پادشایی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان را نباشد چنین روزگاری
که آراید او را چنان نامداری
هوش مصنوعی: این دنیا روزگاری ندارد که مانند او کسی را به نامی بزرگ و با عظمت ارج نهد.
سر سر کشان زمانه محمد
که دولت ندارد چو او یادگاری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دوران و زمانهای که محمد (پیامبر اسلام) زندگی میکرد، هیچ کس به اندازه او به عنوان یک یادگار و نشانهای از دولت و قدرت برجسته نیست. به عبارتی، محمد نماد بزرگی و عظمت است که هیچ مشابهی ندارد.
صف آرای پیلی کمربند شیری
جهانگیر گردی سپه کش سواری
هوش مصنوعی: در این بیت، به مانند سوارکارانی که با شجاعت در صف ایستادهاند و به دیدن دنیایی بزرگ و پر از شجاعت و قدرت اشاره میشود. آنها با دلیری و قدرت خود، به مانند فیلهای افسانهای که در میدان جنگ حاضر میشوند، نمایانگر شکوه و عظمت هستند. این تصویر به روحیهای جنگجویانه و استقامت در مقابل چالشها تأکید میکند.
ز عفو و ز خشمش ولی و عدو را
فروزنده نوری و سوزنده ناری
هوش مصنوعی: از بخشش و خشم او، هم دوست و هم دشمن را روشنایی میبخشد و در عین حال آتش میزند.
نه بی مادحش در جهان بزمگاهی
نه بی سایلش بر زمین رهگذاری
هوش مصنوعی: در دنیا نه جایی برای خوشگذرانی بدون ستایش او وجود دارد و نه راهی برای حرکت بر روی زمین بدون کمک و پشتیبانی او.
نه با فکرتش اختری را شعاعی
نه با هیبتش آتشی را شراری
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که نه زیبایی و عظمت فکر فرد باعث درخشش ستارهای میشود و نه قدرت و جلوهاش میتواند آتش را شعلهور کند. به عبارتی دیگر، با وجود اندیشههای بزرگ و ویژگیهای برجسته، تأثیر مستقیم بر پدیدههای طبیعی یا زیباییهای جهان ندارد.
نه آثار مردی او را کرانی
نه آیات رادی او را شماری
هوش مصنوعی: نه نشانهای از قدرت و مردانگی در او دیده میشود و نه نشانهای که بتوان او را به عنوان یک شخص مهم و قابل توجه شمارش کرد.
شب کین او را نیابی صباحی
می مهر او را ندانی خماری
هوش مصنوعی: در شب ظلمت و کینه، تو نمیتوانی او را پیدا کنی و در روز، محبت او را نمیتوانی درک کنی. حالتی از بیخوابی و سردرگمی بر تو حاکم است.
شده شرک را هول او پای بندی
بده ملک را رای او دستیاری
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که از ترس و وحشت شرک و نیرنگهای آن، انسان باید با اراده و تصمیمگیری قوی، به سمت خیر و سرافرازی برود و در این مسیر، از قدرت و خواست الهی یاری بگیرد. به عبارت دیگر، وقتی انسان در برابر مشکلات و وسوسهها قرار میگیرد، باید با توکل به خدا و تصمیم درست، بر آن غلبه کند.
شده بحر با طبع او چون سرابی
بود ابر با دست او چون غباری
هوش مصنوعی: دریا با ویژگیهای او مانند یک سراب شده و ابرها در دستانش مانند یک گرد و غبار هستند.
شکسته سپاهی به هر رزمگاهی
دریده مصافی به هر کارزاری
هوش مصنوعی: در هر میدان جنگ، سپاهی که از هم پاشیده است، به طور مداوم در حال مبارزه و درگیری است و در هر عرصهای که قرار میگیرد، به نحوی در جنگ و مشکلات روبهرو میشود.
برآورده گردی ز هر تند کوهی
فرورانده سیلی بهر ژرف غاری
هوش مصنوعی: تو از هر کوه بلندی به سوی پایین میآیی و مانند سیلابی هستی که به داخل یک غار عمیق میریزد.
چو از خون گردان بجوشد فراتی
چو از جان مردان برآید بخاری
هوش مصنوعی: زمانی که خون گردان در حال حرکت و جوشیدن است، مانند این است که از جان مردان بخاری بالا میآید.
زمین بر دلیران شود چون تنوری
هوا بر سواران شود چون حصاری
هوش مصنوعی: زمین برای دلیران مانند تنوری میشود و هوا برای سواران مانند حصاری میگردد.
نباشدش ترس از چنان صعب حالی
نباشدش باک از چنان هول کاری
هوش مصنوعی: او از حالتی دشوار نمیترسد و از کارهای پرخطر هراسی ندارد.
نوردد زمین و گذارد زمانه
به هامون نوردی و دریا گذاری
هوش مصنوعی: زمین را میشکافد و زمانه را همچون هامونی به حرکت در میآورد، در حالی که دریا نیز از جلویش عبور میکند.
به زیر اندرش باره غرنده شیری
به دست اندرش نیزه پیچنده ماری
هوش مصنوعی: زیر دامن او، شیر غران و نیرومندی قرار دارد و در دست او، ماری در حال پیچیدن با نیزهای دیده میشود.
شگفتی از آن خنجر مرگ سطوت
که جز جان شیران نجوید شکاری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خنجر مرگ، قوت و قدرتی دارد که تنها جان شیران را مورد هدف قرار میدهد و به سراغ حیوانات ضعیف نمیرود. این بیان نشاندهنده بزرگی و سختی مرگ است که فقط شجاعان و قویترینها را میتواند به چالش بکشد.
به خون هزبران خونخواره ویحک
چرا تشنه باشد چنان آبداری
هوش مصنوعی: چرا کسی که خود را به خون دیگران آغشته کرده، باید تشنه آب باشد؟ این تصویر نشاندهندهی آن است که افرادی که به ظلم و ستم میپردازند، هرگز از تشنگی و نیاز نجات نمییابند، حتی اگر در برابر دیگران قدرت داشته باشند.
زهی آنکه جز کوششت نیست رایی
زهی آنکه جز بخششت نیست کاری
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که تنها تلاشش معتبر است و خوشا به حال کسی که تنها بخشش او اهمیت دارد.
چنین باشد و جز بدینسان نباشد
کرا بود چون دولت آموزگاری
هوش مصنوعی: اینطور باشد و جز اینگونه نباشد، چه کسی میتواند در چنین شرایطی مانند یک آموزگار با اقتدار عمل کند؟
فلک بافدت هر زمانی لباسی
ز تأیید پودی ز اقبال تاری
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی به تو روی خوش نشان میدهد، شبیه به این است که فلک برایت از پارچهای از موفقیت و خوشبختی لباسی میسازند.
ازین پیش بی حرز مدح تو بودم
چو آسیمه هوشی و دیوانه ساری
هوش مصنوعی: قبل از این، در ستایش تو بیهدف و سردرگم بودم، مانند کسی که در حالتی گیج و دیوانه به سر میبرد.
کنون گشته ام در ثنا عندلیبی
چون من یافتم در پناهت بهاری
هوش مصنوعی: اکنون در حال ستایش و تمجید هستم، مانند پرندهای که در پناه تو بهاری را یافته است.
تو شاه یلانی و بنمایمت من
عروسی ز مدحت به زینت نگاری
هوش مصنوعی: تو مانند پادشاهی از جوانمردی و من میخواهم تو را به عنوان عروسی زیبا و با شکوه به نمایش بگذارم، فضائل تو را ست میکنم.
همی تا برآید به هر کشتمندی
همی تا بروید به هر مرغزاری
هوش مصنوعی: هر زمان که درختی میروید و شکفتن آن آغاز میشود، نشانهای از نشاط و زندگی در طبیعت به وجود میآید. وقتی که گیاهی تولید میشود، میتواند در هر زمینهای شکوفا شود و به زیبایی زمین بیفزاید.
ز هر تخم بیخی ز هر بیخ تردی
ز هر ترد شاخی ز هر شاخ باری
هوش مصنوعی: از هر تخم، میتوان بیخیالی و از هر ریشه، تردید و از هر تردید، شاخهای و از هر شاخه، میوهای به دست آورد.
روان باد حکم تو بر هر سپهری
رسان باد نام تو بر هر دیاری
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، تأثیر و نفوذ تو در میان مردم بماند و نام تو در هر سرزمینی شنیده و مشهور شود.

مسعود سعد سلمان