گنجور

شمارهٔ ۳۰۱ - مدح علی خاص

نگار من تویی و یار غمگسار تویی
وگر بهار نباشد مرا بهار تویی
جدا شدی ز کنار من و چنان دانم
که شب گرفته مرا تنگ در کنار تویی
چگونه یابم با درد فرقت تو قرار
که جان و دل را آرامش و قرار تویی
شکار کردی جانا دل مرا و مرا
ز دام عشق به دست آمده شکار تویی
چو جویبارست از اشک دیده من زانک
به قد بر شده چون سرو جویبار تویی
مباد عمر من و روزگار من بی تو
که شادی و طرب عمر و روزگار تویی
مرا نه جان هست امروز نه جهان بی تو
از آنکه جان جهان من ای نگار تویی
ولیک کبر به اندازه کن نه در حشمت
عمید خاصه و سالار شهریار تویی
علی که خسرو هر ساعتش همی گوید
چو جان و دیده و دل ملک را به کار تویی
بزرگ بار خدایا گر افتخار کنی
تو را سزد که سر اهل افتخار تویی
خدایگانا از بهر هر مهم بزرگ
معین و رایزن و پشت و دستیار تویی
گر استواران دارد ملک به حاشیه بر
چو باز کار به جان افتد استوار تویی
سپرد جان و تن خویشتن به تو چو بدید
که پیش او به همه وقت جانسپار تویی
اگر شکفته گلی باغ ملک را شاید
که در دو دیده بدخواه ملک خار تویی
ز پور زال و ز نوشیروان و حاتم طی
به مردی و خرد وجود یادگار تویی
چو جود ورزی دریای بی کرانی تو
چو رزم جویی گردون در مدار تویی
به پیش تو گردنکشان عصر امروز
پیاده اند بهر دانش و سوار تویی
به عرضگاه بزرگی که عرض فخر کنند
سر جریده تو و اول شمار تویی
به هیچ زلزله و باد جنبشی نکنی
که کوه تند و سرافراز و پایدار تویی
چو گاه تیزی باشد همه شتابی تو
چو وقت حلم بود مایه وقار تویی
تو را سزد که به کف ذوالفقار گیری از آنک
به نام و زور خداوند ذوالفقار تویی
جهان نبیند و همچون غبار پست شود
چو دید مرد مبارز که در غبار تویی
پلنگ وار گهی در دم مخالف ملک
گرفته راه و سر تیغ کوهسار تویی
گهی چو شیرین عرین از پی شکار عدو
رده بخیزد ز اطراف مرغزار تویی
گهی شتابان اندر قفای افغانان
چو اژدهای دژآگه میان غار تویی
گهی به خنجر درنده مصاف تویی
گهی به تیغ گشاینده حصار تویی
چو اختیار کنندت منجمان جهان
که در سعادت فهرست اختیار تویی
روان و دانش و دل متفق شدند بر آن
کز آفرینش مقصود کردگار تویی
تو شاد بنشین و کوشش به بندگان بگذار
اگر چه لشکر ساز و سپاه دار تویی
ز کارزار بکش چنگ و باده خور یک چند
نه مادر و پدر جنگ و کارزار تویی
بروی خبان دلشاد و شاد خوار بزی
که در حقیقت دلشاد و شادخوار تویی
به فضل خویشم سیراب کن خداوندا
که تشنه مانده ام و ابر تندبار تویی
غرض چه گویم دانی همی به حاصل کن
که بر مراد من امروز کامگار تویی
هزار کرت روزی فزون کنم سجده
به شکر آنکه خداوند این دیار تویی
ز جان و دیده کنم مدح تو که مدح تو را
به جان و دیده خریدار و خواستار تویی
مباد هرگز ایوان خسرو از تو تهی
که فرو زینت ایوان به روز بار تویی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگار من تویی و یار غمگسار تویی
وگر بهار نباشد مرا بهار تویی
هوش مصنوعی: عزیز من، تو فقط محبوب من نیستی، بلکه دوستی هستی که در دل من راحتم می‌کند. اگرچه بهار به معنای واقعی نباشد، حضور تو برای من بهاری است.
جدا شدی ز کنار من و چنان دانم
که شب گرفته مرا تنگ در کنار تویی
هوش مصنوعی: وقتی از کنار من جدا شدی، احساس می‌کنم که شب تاریک و سنگینی بر من حاکم شده است در حالی که تو دور هستی.
چگونه یابم با درد فرقت تو قرار
که جان و دل را آرامش و قرار تویی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم دردی که از دوری تو دارم را تحمل کنم، هنگامی که تو تنها کسی هستی که می‌توانی به جان و دل من آرامش و آسایش ببخشی؟
شکار کردی جانا دل مرا و مرا
ز دام عشق به دست آمده شکار تویی
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو با جذابیت‌هایت دل من را به دام انداختی و من نیز به عشق تو گرفتار شده‌ام. تو شکار دل من هستی که به دام عشق گرفتار شده‌ام.
چو جویبارست از اشک دیده من زانک
به قد بر شده چون سرو جویبار تویی
هوش مصنوعی: چشم من مانند جویباری پر از اشک است، زیرا تو همچون سروی بلند می‌نمایی.
مباد عمر من و روزگار من بی تو
که شادی و طرب عمر و روزگار تویی
هوش مصنوعی: ای کاش عمر و روزگار من بدون تو نگذرد، زیرا تو شادی و خوشی زندگی من هستی.
مرا نه جان هست امروز نه جهان بی تو
از آنکه جان جهان من ای نگار تویی
هوش مصنوعی: امروز نه زندگی دارم و نه دنیایی بدون تو، زیرا تو ای معشوق، جان و جهان من هستی.
ولیک کبر به اندازه کن نه در حشمت
عمید خاصه و سالار شهریار تویی
هوش مصنوعی: اما در بزرگی خود را محدود کن، زیرا تو تنها در مقام و مقام خاص خودت و فرمانروایی بزرگ این شهر هستی.
علی که خسرو هر ساعتش همی گوید
چو جان و دیده و دل ملک را به کار تویی
هوش مصنوعی: علی که همانند جان و چشم و دل برای هر لحظه‌اش به تو فکر می‌کند و تو را در کارهای خود لازم می‌داند.
بزرگ بار خدایا گر افتخار کنی
تو را سزد که سر اهل افتخار تویی
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، اگر تو بخواهی به کسی افتخار کنی، شایسته است که به اهل افتخار خودت، یعنی به من، این honor را بدهی.
خدایگانا از بهر هر مهم بزرگ
معین و رایزن و پشت و دستیار تویی
هوش مصنوعی: خداوندی، تو برای هر کار مهم، مشاور و پشتیبان و یاری‌رسان من هستی.
گر استواران دارد ملک به حاشیه بر
چو باز کار به جان افتد استوار تویی
هوش مصنوعی: اگر مملکت افرادی محکم و استوار داشته باشد، مانند پرنده‌ای که در حاشیه نشسته، وقتی که کار به جان بیافتد، تو همان فرد استواری هستی.
سپرد جان و تن خویشتن به تو چو بدید
که پیش او به همه وقت جانسپار تویی
هوش مصنوعی: وقتی که او دید تو در همه‌ حال برای عشق و خدمت به او جان و بدن خود را فدای او کرده‌ای، جان و تن خود را به تو سپرد.
اگر شکفته گلی باغ ملک را شاید
که در دو دیده بدخواه ملک خار تویی
هوش مصنوعی: اگر در باغ سلطنت، گلی شکوفه بزند، ممکن است در نگاه بدخواهان، تو تنها خاری باشی.
ز پور زال و ز نوشیروان و حاتم طی
به مردی و خرد وجود یادگار تویی
هوش مصنوعی: تو از نسل زال و نوشیروان و حاتم طایی هستی، به خاطر جوانمردی و خرد ورزی‌ات، یادگاری از این بزرگ مردان به شمار می‌آیی.
چو جود ورزی دریای بی کرانی تو
چو رزم جویی گردون در مدار تویی
هوش مصنوعی: تو مانند دریای وسیع generosity (بخشش و سخاوت) هستی و مانند دشت جنگی هستی که در دور تو می‌چرخد.
به پیش تو گردنکشان عصر امروز
پیاده اند بهر دانش و سوار تویی
هوش مصنوعی: امروز کسانی که در دل خود بزرگ‌منشی دارند، به خاطر علم و دانش به پیش تو آمده‌اند، اما تو تنها کسی هستی که در این زمینه برتری و رهبری.
به عرضگاه بزرگی که عرض فخر کنند
سر جریده تو و اول شمار تویی
هوش مصنوعی: به مکانی بزرگ و با عظمت که در آن افتخار می‌کنند، نام تو در صدر و سر لیست نوشته شده است.
به هیچ زلزله و باد جنبشی نکنی
که کوه تند و سرافراز و پایدار تویی
هوش مصنوعی: تو آن چنان محکم و استوار هستی که هیچ طوفان یا مشکلی نمی‌تواند تو را به حرکت درآورد. تو همچون کوهی بلند و پایدار هستی.
چو گاه تیزی باشد همه شتابی تو
چو وقت حلم بود مایه وقار تویی
هوش مصنوعی: زمانی که اوج شتاب و تندی وجود دارد، تو باید آرامش و صبر را در خود حفظ کنی و زمانی که وقت کنترل و حلم است، تو باید به عنوان نماد آرامش و وقار ظاهر شوی.
تو را سزد که به کف ذوالفقار گیری از آنک
به نام و زور خداوند ذوالفقار تویی
هوش مصنوعی: شایسته است که تو قدرت و توانایی خود را به کار بگیری، زیرا به یاری نام و قدرت خداوند، تو خود دارای قدرت و اراده‌ای هستی.
جهان نبیند و همچون غبار پست شود
چو دید مرد مبارز که در غبار تویی
هوش مصنوعی: اگر دنیا تو را نبیند و به مانند غبار بی‌ارزش شود، وقتی مرد جنگجو تو را ببیند، متوجه خواهد شد که تو در میان غبار قرار داری.
پلنگ وار گهی در دم مخالف ملک
گرفته راه و سر تیغ کوهسار تویی
هوش مصنوعی: برخی اوقات مانند پلنگ، در لحظات دشوار دست به کار می‌زنی و در راستای خواسته‌ات پیش می‌روی، و در حال حاضر تو بر بلندای قله‌های زندگی ایستاده‌ای.
گهی چو شیرین عرین از پی شکار عدو
رده بخیزد ز اطراف مرغزار تویی
هوش مصنوعی: گاه مانند شیر درنده، برای شکار دشمن، از اطراف دشت و مزار برمی‌خیزد. تو همانند این شیر در جستجوی هدف و مواجهه با چالش‌ها هستی.
گهی شتابان اندر قفای افغانان
چو اژدهای دژآگه میان غار تویی
هوش مصنوعی: در مواقعی همچون اژدهایی بزرگ و ترسناک که در دل غاری پنهان است، با سرعت و شتاب به دنبال دیوان سرزمین افغان‌ها می‌روی.
گهی به خنجر درنده مصاف تویی
گهی به تیغ گشاینده حصار تویی
هوش مصنوعی: گاهی تو همچون یک شمشیر تیز و خطرناک در میدان هستی و گاهی مثل یک تیغ نرم و گشاینده دروازه‌های سخت و محکم عمل می‌کنی.
چو اختیار کنندت منجمان جهان
که در سعادت فهرست اختیار تویی
هوش مصنوعی: اگر اخترشناسان سراسر دنیا تو را به عنوان شخصی خوشبخت و با سعادت انتخاب کنند، تو در واقع خود تو می‌باشی که در فهرست خوشبختی قرار داری.
روان و دانش و دل متفق شدند بر آن
کز آفرینش مقصود کردگار تویی
هوش مصنوعی: روح، عقل و دل با هم به توافق رسیدند که هدف آفرینش، تو هستی.
تو شاد بنشین و کوشش به بندگان بگذار
اگر چه لشکر ساز و سپاه دار تویی
هوش مصنوعی: شاد زندگی کن و نگرانی‌ها و تلاش‌هایت را به دیگران بسپار، حتی اگر خودت قدرت و نیروی زیادی داشته باشی.
ز کارزار بکش چنگ و باده خور یک چند
نه مادر و پدر جنگ و کارزار تویی
هوش مصنوعی: از میدان نبرد فاصله بگیر و مدتی نوشیدنی بنوش، زیرا جنگ و چالش تنها به خودت مربوط می‌شود و نه به والدینت.
بروی خبان دلشاد و شاد خوار بزی
که در حقیقت دلشاد و شادخوار تویی
هوش مصنوعی: به کسانی که خوشحال و سرزنده به نظر می‌رسند، نگو که شاد و خوشحال هستند. چون در واقع، شادی و خوشحالی اصلی از درون خود تو ناشی می‌شود.
به فضل خویشم سیراب کن خداوندا
که تشنه مانده ام و ابر تندبار تویی
هوش مصنوعی: خداوندا، با رحمت و بزرگی‌ات من را سیراب کن، زیرا که من در تشنگی به سر می‌برم و تو همانند ابر پربار هستی که می‌تواند این تشنگی را برطرف کند.
غرض چه گویم دانی همی به حاصل کن
که بر مراد من امروز کامگار تویی
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم که در نهایت، هدف من این است که تو امروز به آنچه می‌خواهی برسی و در موفقیت من شریک باشی.
هزار کرت روزی فزون کنم سجده
به شکر آنکه خداوند این دیار تویی
هوش مصنوعی: هر روز هزار بار سجده می‌کنم و شکرگزاری می‌کنم به خاطر اینکه تو ای خداوند، صاحب این سرزمین هستی.
ز جان و دیده کنم مدح تو که مدح تو را
به جان و دیده خریدار و خواستار تویی
هوش مصنوعی: من از جان و چشمم برای تو ستایش می‌کنم، زیرا ستایش تو را با تمام وجود و با چشمانم می‌خواهم و ارزشمند می‌دانم.
مباد هرگز ایوان خسرو از تو تهی
که فرو زینت ایوان به روز بار تویی
هوش مصنوعی: هرگز ایوان خسرو را از تو خالی نگذار، زیرا زینت ایوان به خاطر روز باران توست.

حاشیه ها

1395/05/13 08:08
کسرا

خیلی زیباست