شمارهٔ ۲۹۹ - شکوه از گرفتاری و مدح یکی از بزرگان
ای شاد به تو جان من و جان جهانی
هر روز فزون بادا در جان تو جانی
خالی نه ای از مکرمت و حری روزی
فارغ نه ای از رادی و افضال زمانی
پیدا شود از رادی و از دولت هر روز
در جاه تو و مال تو سودی و زیانی
نه راست تر از فکرت و از رای تو تیری
نه تیزتر از عزم و مضای تو سنانی
هنگام خزانست ز مهر تو بهاری
در فصل بهارست ز کین تو خزانی
جاه تو به شادی ها گشتست ضمینی
جود تو به روزی ها کرده ست ضمانی
در دولت امروز به چرخ ایمنم از چرخ
زیرا که مرا جاه تو داده ست امانی
شکر ایزد را هست به فر تو لباسی
وز دولت تو هست بحمدالله نانی
نزد تو سبک بودم از بس که گرانی
آری بر تو گشته ام اکنون چو گرانی
والله که مرا پاک تر از آب یقین است
تابد نبری بر من بیچاره گمانی
نگذاشته ام طبع و زبان را به همه وقت
بیکار ز شکر و ز ثنای تو زمانی
در حبس چه آید ز من و من به چه ارزم
کامروز نمی بینم جز زندانبانی
فردا اگر از دولت تو یاری یابم
جاه تو مرا ندهد دستی و توانی
چون ابر پدید آرم در مدح تو طبعی
چون رعد گشاده کنم از شکر زبانی
در نعمت تو هر روز به موج آرم بحری
در مدح تو هر روز به عرض آرم کانی
گر چرخ ستمکار درین بندم بکشد
این گفته من ماند آخر به نشانی
گر هیچ به فر تو گشاده شوم از بند
در پیش خودم بینی بر بسته میانی
بخشای به من از سر شفقت تو که هرگز
مظلوم تر از من به جهان نیست جوانی
شخصی شده از خوردن اندوه چو مویی
قدی شده از رنج کشیدن چو کمانی
این نام نخواهی که بزرگان همه گویند
بنده است فلانی را امروز فلانی
تا به رزمی آید ز دو مخلوق نتاجی
تا بر فلک افتد ز دو سیاره قرانی
مشغول همه ساله یمین تو به رطلی
آراسته همواره یسارت به عنانی
گوش تو به الحانی چون نغمه بلبل
چشم تو به معشوق چون صورت مانی
آسوده شود ارجو از امن تو مسعود
زانگونه که آسوده شدست از تو جهانی
در طبع نکوخواه تو نوری و سروری
در مغز بداندیش تو ناری و دخانی
شمارهٔ ۲۹۸ - مدیح منصور بن سعید: دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالیشمارهٔ ۳۰۰ - ناله از حصار نای و مدح محمد خاص: نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شاد به تو جان من و جان جهانی
هر روز فزون بادا در جان تو جانی
هوش مصنوعی: ای کیسهی شادی، برای تو جان من و جان همهی انسانها، هر روز بیشتر و بیشتر باشد که در وجود تو جانی وجود دارد.
خالی نه ای از مکرمت و حری روزی
فارغ نه ای از رادی و افضال زمانی
هوش مصنوعی: تو همیشه در اختیار خوبیها و فضیلتها هستی و هرگز از بخشش و خوبیهای روزگار خالی نیستی.
پیدا شود از رادی و از دولت هر روز
در جاه تو و مال تو سودی و زیانی
هوش مصنوعی: هر روز در زندگی و ثروت تو، خوشیها و ناخوشیها به وجود میآید.
نه راست تر از فکرت و از رای تو تیری
نه تیزتر از عزم و مضای تو سنانی
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به اندازه فکر و رای تو درست و راست نیست و هیچ چیز تیزتر از اراده و تصمیم تو وجود ندارد.
هنگام خزانست ز مهر تو بهاری
در فصل بهارست ز کین تو خزانی
هوش مصنوعی: در فصل پاییز که همه جا به رنگ زرد و نارنجی در آمده، عشق و محبت تو باعث میشود که حس و حال بهاری در دل داشته باشم. اما در عوض، دشمنی و کینهات باعث شده که در فصل بهار احساس خشکی و سرمای پاییز را تجربه کنم.
جاه تو به شادی ها گشتست ضمینی
جود تو به روزی ها کرده ست ضمانی
هوش مصنوعی: تو مقام و جایگاهت به سبب شادیها تضمین شده است و بخشش و سخاوت تو روزی و رزق را ضمانت کرده است.
در دولت امروز به چرخ ایمنم از چرخ
زیرا که مرا جاه تو داده ست امانی
هوش مصنوعی: در روزگار حاضر به خاطر قدرت و مقام تو، احساس امنیت میکنم، زیرا تو به من پناه دادهای.
شکر ایزد را هست به فر تو لباسی
وز دولت تو هست بحمدالله نانی
هوش مصنوعی: شکر و سپاس خداوند را بخاطر سعادتی که به خاطر وجود تو نصیبم شده است. از حضور و لطف تو، چرخ زندگیام بر پا است و به برکت آن، روزی و مایحتاج زندگیام تامین میشود.
نزد تو سبک بودم از بس که گرانی
آری بر تو گشته ام اکنون چو گرانی
هوش مصنوعی: من در نزد تو احساس سبکی میکردم، اما حالا که تو به شدت ارزشمند شدهای، من هم به همان اندازه سنگین و ارزشمند شدهام.
والله که مرا پاک تر از آب یقین است
تابد نبری بر من بیچاره گمانی
هوش مصنوعی: به خدا قسم، من از هر گونه ناپاکی و تردید پاکترم، تا مبادا کسی به من، این انسان بیچاره، گمانی بد ببرد.
نگذاشته ام طبع و زبان را به همه وقت
بیکار ز شکر و ز ثنای تو زمانی
هوش مصنوعی: من همیشه از زبان و قلم خود به خاطر تو استفاده کردهام و هیچگاه آنها را بیکار نگذاشتهام؛ چرا که هر لحظه شایستهی ذکر و ستایش تو هستند.
در حبس چه آید ز من و من به چه ارزم
کامروز نمی بینم جز زندانبانی
هوش مصنوعی: در زندان چه چیزی از من برمیآید و من در چه حالی هستم، امروز تنها زندانی را میبینم که بر من حاکم است.
فردا اگر از دولت تو یاری یابم
جاه تو مرا ندهد دستی و توانی
هوش مصنوعی: اگر فردا از نعمت و امکانات تو بهرهمند شوم، مقام تو نه قدرت و توانایی برای کمک به من خواهد داشت و نه دستی به دوستم میدهد.
چون ابر پدید آرم در مدح تو طبعی
چون رعد گشاده کنم از شکر زبانی
هوش مصنوعی: من همانند ابرهایی که در آسمان ظاهر میشوند، از سر شکرگزاری و ستایش دربارهات سخن میگویم و طبعی دارم که مانند صدای رعد بلند و پُرجنبوجوش است.
در نعمت تو هر روز به موج آرم بحری
در مدح تو هر روز به عرض آرم کانی
هوش مصنوعی: هر روز به واسطهٔ نعمتهای تو، مانند یک دریا به شور و شوق میآیم. هر روز با احترام و عشق به ستایشت میپردازم.
گر چرخ ستمکار درین بندم بکشد
این گفته من ماند آخر به نشانی
هوش مصنوعی: اگر روزگار ظالم مرا در این تنگنا به کشتن برساند، این سخن من باقی خواهد ماند و نشانهای از من خواهد بود.
گر هیچ به فر تو گشاده شوم از بند
در پیش خودم بینی بر بسته میانی
هوش مصنوعی: اگر هرگز به خاطر تو آزاد شوم، متوجه خواهی شد که در درون خودم هنوز در بند هستم.
بخشای به من از سر شفقت تو که هرگز
مظلوم تر از من به جهان نیست جوانی
هوش مصنوعی: به من با دلرحمی کمک کن، زیرا هیچکس در این دنیا مظلومتر از من نیست، بهویژه در جوانیام.
شخصی شده از خوردن اندوه چو مویی
قدی شده از رنج کشیدن چو کمانی
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر اندوهی که خورده، به اندازه یک مو لاغر شده و به خاطر رنجهایی که تحمل کرده، به اندازه یک کمان خمیده است.
این نام نخواهی که بزرگان همه گویند
بنده است فلانی را امروز فلانی
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که اگر نمیخواهی که همهٔ بزرگترها بگویند نام تو را دارند، بهتر است به کسی که مورد توجه و احترام است، نگوید که من فلانی را امروز میشناسم. به نوعی به این موضوع اشاره دارد که زیاد به نام و مقام افراد اهمیت ندهیم و بیشتر بر روی شناخت واقعی و صفات فردی تمرکز کنیم.
تا به رزمی آید ز دو مخلوق نتاجی
تا بر فلک افتد ز دو سیاره قرانی
هوش مصنوعی: اگر دو موجود زنده در میدان نبرد روبرو شوند، نتیجهای که به وجود میآید میتواند به حدی تاثیرگذار باشد که بر کیهان اثر بگذارد و حتی درخشش دو سیاره را تحت تاثیر قرار دهد.
مشغول همه ساله یمین تو به رطلی
آراسته همواره یسارت به عنانی
هوش مصنوعی: هر سال به زیبایی و دلربایی تو مشغولم و همیشه تسلیم تو هستم.
گوش تو به الحانی چون نغمه بلبل
چشم تو به معشوق چون صورت مانی
هوش مصنوعی: گوش تو به آهنگهایی شبیه صدای بلبل گوش میدهد و چشمانت به محبوبی نگاه میکند که مانند چهره مانی است.
آسوده شود ارجو از امن تو مسعود
زانگونه که آسوده شدست از تو جهانی
هوش مصنوعی: اگر دیگران از امنیت تو احساس آرامش کنند، مانند جهانی که از وجود تو در امان است، خودت نیز آرام خواهی شد.
در طبع نکوخواه تو نوری و سروری
در مغز بداندیش تو ناری و دخانی
هوش مصنوعی: در ذات خوشنیت تو نوری و رهبری وجود دارد، اما در اندیشهی بدبین تو آتش و دودی نهفته است.

مسعود سعد سلمان