گنجور

شمارهٔ ۲۹۸ - مدیح منصور بن سعید

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی
تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی
ماننده خورشیدی پیدا شده و من
از تو شده ام زرد و خمیده چو هلالی
از وصلت خورشید شود ماه پریشان
من چونکه پریشانم نابرده وصالی
زآن قامت همچون الف و زلف چو دالت
باریک شدم چون الف و چفته چو دالی
در هر شکن زلف تو بندی و فریبی
در هر نظر از چشم تو غنجی و دلالی
مشک تو بجوشید بتا زآتش رویت
یک قطره چکید از وی و شد نادره خالی
فردا به تظلم شوم از تو به در شاه
گر باشدم از صاحب بی مثل مثالی
منصور سعید آنکه ازو مجلس سلطان
چون چرخ ز خورشید گرفتست جمالی
از آل وزیرالوزراییست که هرگز
نه هست و نه بود و نه بود چون او آلی
ای عالم رادی را بارنده سحابی
وی باغ بزرگی را بالیده نهالی
چون گفت توانیم سزای تو مدیحی
چون در همه چیزیت نبینیم همالی
اندر همه آفاق یکی فاضل نبود
کو بر کف راد تو نباشد چو عیالی
ای آنکه فزونست مدیحت ز مقالت
درخواستی از بنده بدینگونه مقالی
تا طبع مرا صیقل اقبال تو باشد
در معرکه نظم نباشدش کلالی
من سبلت خلقی بکنم باک ندارم
گر شعر مرا عیب کند کنده سبالی
. . .
هرگز نزند شیر تو از گله غزالی
تا باغ به حسنی شود از ابر به حسنی
تا دهر به حالی شود از مهر به حالی
هر روزت کم باد عدویی و حسودی
هر لحظه فزون بادت جاهی و جلالی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
هوش مصنوعی: دوری از تو باعث شده عشق تو در من حالتی ایجاد کند که با هر ناله و شکایتی مانند مویی رنج می‌برم.
تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی
تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر عشق و دل‌باختگی‌ام در نبردی هستم و شب‌ها در خیال تو می‌سوزم.
ماننده خورشیدی پیدا شده و من
از تو شده ام زرد و خمیده چو هلالی
هوش مصنوعی: من همچون خورشیدی درخشنده هستم، اما به خاطر تو پژمرده و زرد شده‌ام، مثل هلالی که شکلش خمیده است.
از وصلت خورشید شود ماه پریشان
من چونکه پریشانم نابرده وصالی
هوش مصنوعی: چون من در عشق دچار پریشانی و آشفتگی هستم، ماه روشنایی‌اش را از دست می‌دهد مانند خورشیدی که به وصال نرسیده است.
زآن قامت همچون الف و زلف چو دالت
باریک شدم چون الف و چفته چو دالی
هوش مصنوعی: به خاطر آن قامت که به شکل حرف الف است و زلفی که مانند حرف دال باریک و زیباست، من نیز به خاطر آن شکل و زیبایی، به حالت الف درآمدم و مانند دال، نرم و لطیف شدم.
در هر شکن زلف تو بندی و فریبی
در هر نظر از چشم تو غنجی و دلالی
هوش مصنوعی: در هر پیچ و تاب موی تو، فریبی نهفته است و در هر نگاهی که به من می‌اندازی، ناز و محبت خاصی وجود دارد.
مشک تو بجوشید بتا زآتش رویت
یک قطره چکید از وی و شد نادره خالی
هوش مصنوعی: عطر خوش تو چون جویباری به جوش آمد و از زیبایی چهره‌ات یک قطره‌ای چکید که باعث شد عطر آن بی‌نظیر گردد.
فردا به تظلم شوم از تو به در شاه
گر باشدم از صاحب بی مثل مثالی
هوش مصنوعی: فردا برای شکایت از تو به درگاه پادشاه می‌روم، اگر از کسی که بی‌نظیر است، مورد حمایت قرار گیرم.
منصور سعید آنکه ازو مجلس سلطان
چون چرخ ز خورشید گرفتست جمالی
هوش مصنوعی: منصور سعید، کسی است که زیبایی‌اش همچون خورشید، در محضر سلطان مجلس را روشن کرده و درخشش او به گونه‌ای است که همه جا را پر از نور کرده است.
از آل وزیرالوزراییست که هرگز
نه هست و نه بود و نه بود چون او آلی
هوش مصنوعی: این شخص از نسل فردی است که هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت، و هیچ‌کس به پای او نمی‌رسد.
ای عالم رادی را بارنده سحابی
وی باغ بزرگی را بالیده نهالی
هوش مصنوعی: ای عالم، همان‌طور که باران از ابر نازل می‌شود و زمین را سیراب می‌کند، تو هم به مانند درختی بزرگ، با آبیاری و پرورش دادن، به رشد و بالندگی باغی بزرگ کمک می‌کنی.
چون گفت توانیم سزای تو مدیحی
چون در همه چیزیت نبینیم همالی
هوش مصنوعی: زمانی که گفتند می‌توانیم ستایشی برای تو بگوییم، به این دلیل است که در هیچ چیزی مشابه تو را نمی‌بینیم.
اندر همه آفاق یکی فاضل نبود
کو بر کف راد تو نباشد چو عیالی
هوش مصنوعی: در همه جا هیچ فرد متخصص یا دانشمندی نیست که در کنار تو، توانایی و فضیلت تو را نداشته باشد، مثل اینکه کسی در کنار تو نباشد که به او وابسته باشی.
ای آنکه فزونست مدیحت ز مقالت
درخواستی از بنده بدینگونه مقالی
هوش مصنوعی: ای کسی که ستایش تو بیشتر از آن است که در گفته‌هایم گفته‌ام، از من خواستی که اینگونه سخن بگویم.
تا طبع مرا صیقل اقبال تو باشد
در معرکه نظم نباشدش کلالی
هوش مصنوعی: تا زمانی که اقبال و خوشبختی تو به طبیعت من تازگی و زیبایی ببخشد، در میدان نظم هیچ چیزی نمی‌تواند آن را تحت تأثیر قرار دهد یا از بین ببرد.
من سبلت خلقی بکنم باک ندارم
گر شعر مرا عیب کند کنده سبالی
هوش مصنوعی: من نگران نیستم اگر شعر من عیب داشته باشد و به زبان بیفتد؛ به خاطر این که می‌خواهم به ظاهر خود بپردازم و خود را زیبا جلوه دهم.
. . .
هرگز نزند شیر تو از گله غزالی
هوش مصنوعی: شیر هرگز به غزال‌ها آسیب نمی‌زند.
تا باغ به حسنی شود از ابر به حسنی
تا دهر به حالی شود از مهر به حالی
هوش مصنوعی: برای اینکه باغ به زیبایی برسد، باید از باران بهره‌مند شود و برای اینکه زمانه به خوشی گردد، نیاز به محبت و دوستی دارد.
هر روزت کم باد عدویی و حسودی
هر لحظه فزون بادت جاهی و جلالی
هوش مصنوعی: هر روز از دشمنی و حسادت دور باشی و هر لحظه، مقام و عزتت بیشتر شود.