شمارهٔ ۲۹۱ - مدح دیگر از آن پادشاه
اگر مملکت را زبان باشدی
ثنا گوی شاه جهان باشدی
ملک بوالمظفر که گر قدر او
عیان گرددی آسمان باشدی
شه کامرانی که خواهد فلک
که مانند او کامران باشدی
اگر شکل خلقش پدید آیدی
شکفته یکی بوستان باشدی
وگر آتش تیغ سوزانش را
چو سوزنده آتش دخان باشدی
یکی دوزخی باشدی سهمگین
که دوزخ در آسیب آن باشدی
شها شهریارا حقیقت شمر
که گر مملکت را روان باشدی
به پیش تو چون بندگان دگر
همیشه کمر بر میان باشدی
جهاندار شاها اگر پیش تو
چو بنده دو صد مدح خوان باشدی
یقین دان که افزون از آن نامدی
که در مجلس بار و خوان باشدی
رهی تو گر صد دهان داردی
که در هر دهان صد زبان باشدی
بدان هر زبان صد لغت داندی
که در هر لغت صد بیان باشدی
بنان گرددی مویها بر تنش
یکی کلک در هر بنان باشدی
پس آن کلکها و بنانها همه
به مدحت روان و دوان باشدی
نبشته که با گفته گرد آمدی
وگر چند بس بیکران باشدی
ز صد داستان کان ثنای تو است
همانا که یک داستان باشدی
شها خواهدی رخش تو تا بتگ
عنانش ز باد وزان باشدی
روا داردی کو تنش را چو کرگ
هم از پوست برگستوان باشدی
فلک خواهدی تا تو را روز و شب
چو شبدیز در زیر ران باشدی
بدان تا برو انجم و مهر و ماه
ستام و رکاب و عنان باشدی
سپهر برین گر زبان داردی
مثال تو را ترجمان باشدی
وگر قرص خورشید جان یابدی
به گنج تو بر قهرمان باشدی
اگر جویها را که در بیشه هاست
ز عزم تو آب روان باشدی
سر نیزه هایی که روید ز خاک
سراسر همه با سنان باشدی
گواهی ز عدل تو گر نیستی
یقین زمانه گمان باشدی
وگر مهر تو نیستی در جهان
فلک سخت نامهربان باشدی
وگر دست تو نیستی در سخا
همه سود عالم زیان باشدی
شهی کز تو ترسان شود خواهدی
که در تنگتر آشیان باشدی
ز بیم حسامت روا داردی
که در کام شیر ژیان باشدی
وگر نه چو شاهی که شطرنج راست
تن او همه استخوان باشدی
مگر زیر یک زخم شمشیر تو
زمانی تنش را توان باشدی
نداند که همی نیستی سودمند
گرش سنگ تن روی جان باشدی
سعود فلک را قران نیستی
اگر جز تو صاحبقران باشدی
اگر نیستندی حقیقت بدان
که ملکت همی جاودان باشدی
نه روی زمین خرمی داردی
نه طبع جهان شادمان باشدی
شمارهٔ ۲۹۰ - مدیح دیگر از آن پادشاه و شمه ای از روزگار سیاه خویش: ای فلک نیک دانمت آریشمارهٔ ۲۹۲ - ناله از حصار نای: نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر مملکت را زبان باشدی
ثنا گوی شاه جهان باشدی
هوش مصنوعی: اگر سرزمین دارای زبانی باشد، در آن صورت، ستایشگری برای پادشاه جهانی بودن را خواهد داشت.
ملک بوالمظفر که گر قدر او
عیان گرددی آسمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر مقام و ارزش ملک بوالمظفر برای مردم روشن شود، به یقین آسمان هم به او افتخار میکند.
شه کامرانی که خواهد فلک
که مانند او کامران باشدی
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در زندگیاش موفق و خوشبخت باشد، باید به مانند او که در اوج موفقیت و خوشبختی است تلاش کند.
اگر شکل خلقش پدید آیدی
شکفته یکی بوستان باشدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و حسن او را ببینی، گویا که باغی پر از گل و شکوفه را مشاهده کردهای.
وگر آتش تیغ سوزانش را
چو سوزنده آتش دخان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تیغ سوزان او مانند آتش دودی باشد، به دیگری نمیسوزاند.
یکی دوزخی باشدی سهمگین
که دوزخ در آسیب آن باشدی
هوش مصنوعی: بعضی از افراد ممکن است به قدری شرور و خطرناک باشند که عذاب آنها حتی دوزخ را هم تحتالشعاع قرار دهد.
شها شهریارا حقیقت شمر
که گر مملکت را روان باشدی
هوش مصنوعی: ای شهریار، حقیقت را درک کن که اگر سرزمین تو رونق داشته باشد، به خوبی پیش میرود.
به پیش تو چون بندگان دگر
همیشه کمر بر میان باشدی
هوش مصنوعی: مثل دیگر بندگان، همیشه در پیش تو با کمر راست و ادب حاضر میشوم.
جهاندار شاها اگر پیش تو
چو بنده دو صد مدح خوان باشدی
هوش مصنوعی: اگر شاهی در پیش تو مانند یک بنده، صد بار مدح و سرافرازی بگوید، باز هم ارزش و مقام تو را نمیتواند تغییر دهد.
یقین دان که افزون از آن نامدی
که در مجلس بار و خوان باشدی
هوش مصنوعی: بدان که تو فراتر از آنی که فقط در مجلس مهمانی و در کنار سفره دیده شوی.
رهی تو گر صد دهان داردی
که در هر دهان صد زبان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو نیز صد دهان داشته باشی، و در هر کدام صد زبان وجود داشته باشد، باز هم نمیتوانی به تمام خواستهها و نیازهایت پاسخ دهی.
بدان هر زبان صد لغت داندی
که در هر لغت صد بیان باشدی
هوش مصنوعی: بدان که هر زبانی صدها واژه دارد و هر واژه میتواند بیانهای مختلفی را منتقل کند.
بنان گرددی مویها بر تنش
یکی کلک در هر بنان باشدی
هوش مصنوعی: موهای او بر بدنش مانند یک خط زیبا به نظر میرسد و هر رشتهای از مو به نوعی یک اثر هنری است.
پس آن کلکها و بنانها همه
به مدحت روان و دوان باشدی
هوش مصنوعی: بنابراین تمام هنرها و مهارتها به خاطر ستایش و تحسین تو روان و زنده هستند.
نبشته که با گفته گرد آمدی
وگر چند بس بیکران باشدی
هوش مصنوعی: به این معناست که برای شکلگیری افکار و ایدهها، سخن گفتن و نوشتن میتواند جمعبندی و نتیجهگیری کند، حتی اگر موضوع بسیار وسیع و نامحدود باشد.
ز صد داستان کان ثنای تو است
همانا که یک داستان باشدی
هوش مصنوعی: از میان همه داستانهایی که دربارهی تو وجود دارد، در واقع تنها یک داستان است که نمایانگر توست.
شها خواهدی رخش تو تا بتگ
عنانش ز باد وزان باشدی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، اسب تو به قدری زیبا و رساست که میتواند بر بادها بچرخد و فرمان را به دست گیرد.
روا داردی کو تنش را چو کرگ
هم از پوست برگستوان باشدی
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زیبایی و لطافت بدن انسان میپردازد، به طوری که همچون بدن یک پرندهی زیبا یا موجودی دیگر، نرم و شفاف است. به عبارت دیگر، بیانگر این است که زیبایی و لطافت میتواند به اندازهای باشد که به پوست و بدن انسان جلایی ویژه ببخشد.
فلک خواهدی تا تو را روز و شب
چو شبدیز در زیر ران باشدی
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو به گونهای است که همیشه روز و شب مانند یک اسب چابک زیر سوارکار میباشد.
بدان تا برو انجم و مهر و ماه
ستام و رکاب و عنان باشدی
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که به ستارهها و خورشید و ماه نپوییم، باید زین و یراق و مهار را به دست داشته باشیم.
سپهر برین گر زبان داردی
مثال تو را ترجمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر آسمان سخن میگفت، مانند تو میتوانست معانی و مفاهیم زندگی را بیان کند.
وگر قرص خورشید جان یابدی
به گنج تو بر قهرمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر خورشید به تو جان بدهد، به خزانهات به عنوان یک قهرمان تبدیل میشوی.
اگر جویها را که در بیشه هاست
ز عزم تو آب روان باشدی
هوش مصنوعی: اگر اراده و تصمیم تو به کار رود، جویهایی که در جنگلها و بیشهها جریان دارند، به آرامی و به زیبایی جاری خواهند شد.
سر نیزه هایی که روید ز خاک
سراسر همه با سنان باشدی
هوش مصنوعی: سر نیزههایی که از خاک برمیخیزند، تماماً با صفت تندی و قاطعیتی همراه هستند.
گواهی ز عدل تو گر نیستی
یقین زمانه گمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر عدالت تو را نمیتوان به طور یقین شهادت داد، پس لااقل این زمانه میتواند گواهی بر آن باشد که به درستی در حال انجام است.
وگر مهر تو نیستی در جهان
فلک سخت نامهربان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا نباشی، آسمان هم بیرحم و سخت خواهد بود.
وگر دست تو نیستی در سخا
همه سود عالم زیان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو در بخشش و سخاوت نباشی، تمام فایدههای جهان بیفایده یا مضر خواهند بود.
شهی کز تو ترسان شود خواهدی
که در تنگتر آشیان باشدی
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی از تو بترسد، میخواهد که در خانهای باریک و تنگ زندگی کند.
ز بیم حسامت روا داردی
که در کام شیر ژیان باشدی
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از حسادت تو، اجازه میدهی که در دهان شیر، نیروی زندگی و قدرت وجود داشته باشد.
وگر نه چو شاهی که شطرنج راست
تن او همه استخوان باشدی
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، مانند یک پادشاهی خواهی بود که در بازی شطرنج، تنی از استخوان داشته باشد.
مگر زیر یک زخم شمشیر تو
زمانی تنش را توان باشدی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که زمانی زیر زخم شمشیر تو، کسی بتواند تحمل کند؟
نداند که همی نیستی سودمند
گرش سنگ تن روی جان باشدی
هوش مصنوعی: کسی که نمیداند، هر چند که جسمش قوی و محکم باشد، در حقیقت هیچ فایدهای ندارد.
سعود فلک را قران نیستی
اگر جز تو صاحبقران باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو نبودید، آسمان هم دلیلی برای خوشبختی نداشت؛ زیرا تنها شما هستید که باعث میشوید دنیا معنا پیدا کند.
اگر نیستندی حقیقت بدان
که ملکت همی جاودان باشدی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را نمیدانید، بدانید که ملک شما نیز جاودانه نخواهد بود.
نه روی زمین خرمی داردی
نه طبع جهان شادمان باشدی
هوش مصنوعی: نه بر روی زمین خوشی و سرسبزی وجود دارد و نه اینکه روح جهان شادی و خوشحالی را تجربه میکند.

مسعود سعد سلمان