اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای لاهوور ویحک بی من چگونه ای
بی آفتاب روشن روشن چگونه ای
هوش مصنوعی: ای لاهوور، وای بر تو! چگونهای، ای روشن و درخشان، بیآنکه آفتابی در کار باشد؟
ای آن که باغ طبع من آراسته تو را
بی لاله و بنفشه و سوسن چگونه ای
هوش مصنوعی: ای کسی که باغ احساسات و طبیعت من را زیبا کردهای، بدون لاله و بنفشه و سوسن چگونهای؟
تو مرغزار بودی و من شیر مرغزار
با من چگونه بودی و بی من چگونه ای
هوش مصنوعی: تو در باغ زندگی بودی و من همچون شیر آن باغ. حالا بگو که چطور بودی وقتی کنارم بودم و چطور هستی اکنون که از من دوری؟
ناگاه عزیز فرزند از تو جدا شده ست
با درد او به نوحه و شیون چگونه ای
هوش مصنوعی: ناگهان فرزند عزیزت از تو دور شده است، حالا با غم او چطور میتوانی نوحه و شیون کنی؟
بر پای تو دو بند گرانست چونستی
بی جان شدی تو اکنون بی تن چگونه ای
هوش مصنوعی: پاهای تو به دو زنجیر سنگین بسته شدهاند. تو اکنون بیروح و فاقد جسدی، پس حالت چگونه است؟
نفرستیم پیام و نگویی به حسن عهد
کاندر حصار بسته چو بیژن چگونه ای
هوش مصنوعی: پیامی نمیفرستم و تو هم نگو که به حسن عهد (معنای مشخصی در عشق و دوستی دارد) در حالی که در این حصار بسته مثل بیژن هستی و حال تو چگونه است؟
این جملات به نوعی به رابطهای عاطفی اشاره دارد که در آن شخص منتظر خبری از دیگری است، ولی شرایط باعث شده که ارتباط قطع شود.
گر در حضیض برکشدت باژگونه بخت
از اوج برفراخته گردن چگونه ای
هوش مصنوعی: اگر در اوج خوشبختی تو را به ناگهان به پایین بکشاند، چطور میتوانی خود را بالا نگاه داری؟
ای تیغ اگر نیام به حیلت بخواستی
دردا که تو برهنه چو سوزن چگونه ای
هوش مصنوعی: ای تیغ، اگر با ترفند به کشتن نمیآمدی، افسوس که تو هم مثل سوزن بیپوشش و عریان هستی.
در هیچ حمله هرگز نفکنده ای سپر
با حمله زمانه توسن چگونه ای
هوش مصنوعی: در هیچ هنگامی از خود دفاع نکردهای، با اینکه زمان به شدت به تو فشار میآورد.
باشد تو را ز دوست یکایک تهی کنار
با دشمن نهفته به دامن چگونه ای
هوش مصنوعی: اگر تو از دوستت به طور کامل خالی شوی، در کنار دشنمنت چه حال و روزی خواهی داشت در حالی که در آغوش او پنهان شدهای؟
از زهر مار و تیزی آهن بود هلاک
با مار حلقه گشته ز آهن چگونه ای
هوش مصنوعی: هلاکت از سم مار و تیزی آهن به وجود میآید، اما کشندهترین چیز این است که اگر انسان گرفتار مار شود و در بند آهن باشد، چه خواهد کرد؟
از دوستان ناصح مشفق جدا شدی
با دشمنان ناکس ریمن چگونه ای
هوش مصنوعی: تو از دوستان مشفق و دلسوز جدا شدهای و با دشمنان نالایق معاشرت میکنی. حال حالت چگونه است؟
در باغ نوشکفته بکردی همی نظر
وز بیم رفته در دم گلخن چگونه ای
هوش مصنوعی: در باغی که تازه شکوفه داده، به تماشا نشستی و از حرص و اضطراب فاصله گرفتی. حالا چه احساسی داری؟
آباد جای نعمت نامد تو را به چشم
محنت زده به ویران معدن چگونه ای
هوش مصنوعی: در جایی که نعمت و رفاه وجود دارد، تو چگونه میتوانی به ویرانهای که تنها یادآور درد و سختی است توجه کنی؟
ای بوده بام و روزن تو چرخ و آفتاب
در سمج تنگ بیدر و روزن چگونه ای
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فضایی میپردازد که تو به عنوان بام و روزن در نظر گرفتهای. در اینجا، گفته میشود که چرخ و آفتاب در تلاشند تا از فضای تنگ و محدود خارج شوند. سوال میشود که این فضا و حالت چگونه است؟ در واقع، بیانگر شرایطی است که در آن فرد یا چیزی در جستجوی آزادی و گشایش است، ولی با موانع و تنگناهایی مواجه است.
ای جره باز دست گذار شکار دوست
بسته میان تنگ نشیمن چگونه ای
هوش مصنوعی: ای ماهی صید، با دستت شکار محبوبم را بگیر، که او در میان فضای محدود زندگیام گرفتار شده است. حال حالت چگونه است؟
بر ناز دوست هرگز طاقت نداشتی
امروز با شماتت دشمن چگونه ای
هوش مصنوعی: تو به خاطر ناز و تنعم دوست هرگز تحمل نمیکردی، حالا چطور میتوانی با توبیخ و سرزنش دشمن روبهرو شوی؟
ای دم گرفته زندان گشته مقام تو
بی دل گشاده طارم و گلشن چگونه ای
هوش مصنوعی: ای که در بند گرفتار شدهای و مقام تو تنگ و افسرده است، چگونهای در حالی که دلها به وسعت باغ و گلزار باز است؟
حاشیه ها
1392/05/24 02:07
همچون خری
حضیض میشود پستی و نشیب و در مصراع بعد کلمه اوج را به کار برده
1392/05/24 09:07
امین کیخا
درک ( جهنم )هم که از دره به اضافه ک بنیاد شده است یعنی دره ،اما جهنم که لغتی عبری است یعنی دره و امده که نام دره ای بوده در پیرامون اورشلیم قدیم. درک گویا ترجمه ی ان است به عربی هم درک الأسفل امده است ، جالب است که در کمدی الهی هم جهنم inferno است که مانند inferior است یعنی زیرتر !
البته درکه در تهران درکه ای هست که چون باغ بهاری است با تخت های چوبین و پیراهه ها ( راههایی ویژه قدم زنی نه ماشین رو ) و لواشک و مغز گردوی دروا ( معلق ) در اب و اوند ، کباب بریان و دود نارگیله ( قلیان ) که البته با اخرین مورد همساز نیستم . گمان کنم گرسنگی ماه مبارک نوشته هایم را کمی خوش گوار کرده است .
1392/05/24 09:07
امین کیخا
به ارزوی پایداری سرزمینمان که درکه ان را به هیچ کجا نمی دهم . و درود به مسعود سعد سلمان که برای دماوند و لاهور دلتنگ بود و نیک از ایران زمین نوشتن زیر نوشته های مسعود سعد هم دردی با ان بزرگ مرد خرم خامه است .
شاهکاره...
حزن و اندوهش با اون پایان بندی عظیمش دنیا رو برای آدم به اندازه ی چند قطره اشک کوچیک میکنه
1397/08/01 13:11
حسن علیزاده
با همین قافیه و ردیف، سید حامد احمدی از شاعران معاصر، نیز قصیدهای دارد بس شنیدنی. پیشنهاد میکنم اگر حوصله کردید حتما بخوانید. با مطلع «از گلشن اوفتاده به گلخن چگونهای؟»