گنجور

شمارهٔ ۲۸۶ - مدح سیف الدوله محمود

ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه
چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه
چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی
که یار زیبا از در درآیدش ناگاه
ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم
که ای نگار تویی لا اله الا الله
سپید کرد شب من بدان رخان سپید
سیاه کرد دل من بدان دو زلف سیاه
به شرم گفتم کز دوست حاجتی خواهم
به ناز گفت ز من هر چه خواهی اکنون خواه
دلیر گشتم و گفتم که با تو دارم جنگ
که می بکاهم چون ماه از آن رخان چو ماه
اگر تو داری حسن و ملاحت یوسف
چرا چو یوسف من مانده ام ز عشق به چاه
دراز گشت مرا عشق کوته تو از آنک
دراز کردی جانا دو زلفک کوتاه
جواب داد که امشب عتاب یکسو نه
که دوستی را یارا کند عتاب تباه
بساز مجلس خرم بیار باده لعل
من و تو باده خوریم ای نگار هم زین گاه
به یاد خسرو محمود سیف دولت و دین
که او سزد که بود در زمانه شاهنشاه
خدایگانی کو را زمانه بر دولت
به پادشاهی اقرار کرد بی اکراه
شهی که هست بر از فرقدان به صدر و به قدر
مهی که هست بر از مشتری به جای و به جاه
بر آسمان جلالش نهاده پایه تخت
وز آفتاب کلاهش گذشته پر کلاه
ازو ببالد هنگام رزم تیغ و کمند
وزو بنازد هنگام بزم مسند و گاه
ایا ز تیغ تو بدخواه جفت اندوهان
چنانکه از کف تو یار لهو نیکو خواه
رسید نامه فتحت به حضرت سلطان
نصیر دولت و دولت بدو گرفته پناه
بر آن سبیل که از حاجبان او نعمان
گشاد مکران چون سوی او کشید سپاه
فشاند جان عدو بر هوا به جای غبار
براند خون عدو بر زمین به جای میاه
ز خون حاسد دین آن زمین چنان شد رنگ
که جز طبر خون ناید از آن به جای گیاه
خدایگانا بیشک بدان که هر روزی
خجسته نامه فتحت رسد به حضرت شاه
چگونه مدح کنمت ای خدایگان جهان
وگرچه هست مرا رهنمای عون الله
جز آنکه گویم وصفت همی ندانم کار
مقر گشتم وزین بیشتر ندارم راه
تو بحر گوهر موجی به روز پاداشن
تو ابر صاعقه باری به وقت پاد افره
همیشه بادی شاها چو بخت خود پیروز
ولی به لهو و نشاط و عدو به ویل و به واه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه
چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه
هوش مصنوعی: دیشب ناگهان آن معشوق من وارد شد و با موهایش که مانند پرده‌ای بر پشت من افتاده بود، به من نگریست.
چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی
که یار زیبا از در درآیدش ناگاه
هوش مصنوعی: عاشق چگونه می‌تواند از دوری معشوق خوشحال شود، وقتی که ناگهان معشوق زیبا از در وارد می‌شود؟
ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم
که ای نگار تویی لا اله الا الله
هوش مصنوعی: هنگام دیدن روی تو از خوشحالی گفتم، که تو تنها اله و معبودی هستی که وجود دارد.
سپید کرد شب من بدان رخان سپید
سیاه کرد دل من بدان دو زلف سیاه
هوش مصنوعی: شبتاب چهره‌ات روشنی شب مرا گرفته و زیبایی چهره‌ات آرامش قلبم را با تاریکی موهایت تحت‌الشعاع قرار داده است.
به شرم گفتم کز دوست حاجتی خواهم
به ناز گفت ز من هر چه خواهی اکنون خواه
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، به دوست گفتم که نیازی از او دارم. او با ناز و لطافت پاسخ داد که هر چه بخواهی، همین حالا می‌توانی درخواست کنی.
دلیر گشتم و گفتم که با تو دارم جنگ
که می بکاهم چون ماه از آن رخان چو ماه
هوش مصنوعی: من شجاع شدم و اعلام کردم که با تو می‌جنگم؛ زیرا زیبایی‌های تو مانند تابش ماه بر من تأثیر می‌گذارد.
اگر تو داری حسن و ملاحت یوسف
چرا چو یوسف من مانده ام ز عشق به چاه
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و جذابیتی مانند یوسف داری، پس چرا من به خاطر عشق به تو مثل یوسف در چاه مانده‌ام؟
دراز گشت مرا عشق کوته تو از آنک
دراز کردی جانا دو زلفک کوتاه
هوش مصنوعی: عشق من خیلی عمیق و گسترده شده، اما تو به خاطر اینکه رشته‌های عشق را به دست خودت کوتاه کردی، حالا این عشق به نظر می‌آید که کم است.
جواب داد که امشب عتاب یکسو نه
که دوستی را یارا کند عتاب تباه
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که امشب از خشم و ناراحتی خبری نیست، زیرا دوستی نمی‌تواند با این نوع رفتار آسیب ببیند.
بساز مجلس خرم بیار باده لعل
من و تو باده خوریم ای نگار هم زین گاه
هوش مصنوعی: مجلس شاد و شادی را برپا کن و شراب قرمزی که مال من و توست بیاور. بیایید با هم از این لحظات لذت ببریم، ای محبوب.
به یاد خسرو محمود سیف دولت و دین
که او سزد که بود در زمانه شاهنشاه
هوش مصنوعی: به یاد خسرو محمود، کسی که در زمان شاهنشاه شایسته و بزرگ بود و هم برای قدرت و هم برای دین مقامی ارزشمند داشت.
خدایگانی کو را زمانه بر دولت
به پادشاهی اقرار کرد بی اکراه
هوش مصنوعی: خداوندی که زمانه به او برای سلطنت و فرمانروایی بدون هیچ گونه فشاری و زوری اعتراف کرد.
شهی که هست بر از فرقدان به صدر و به قدر
مهی که هست بر از مشتری به جای و به جاه
هوش مصنوعی: پادشاهی که برتری و مقامش از ستاره‌های درخشان بالاتر است، همان‌طور که ماه از سیاره مشتری بیشتر می‌درخشد و ارزش دارد.
بر آسمان جلالش نهاده پایه تخت
وز آفتاب کلاهش گذشته پر کلاه
هوش مصنوعی: تخت و تاج آن پادشاه در درگاه آسمان قرار دارد و بر افراز آفتاب کلاهی با عظمت و شکوه بر سر دارد.
ازو ببالد هنگام رزم تیغ و کمند
وزو بنازد هنگام بزم مسند و گاه
هوش مصنوعی: در زمان نبرد، شمشیر و طناب از او قوت می‌گیرند و در مجالس خوشی، تخت و مقام به او می‌بالند.
ایا ز تیغ تو بدخواه جفت اندوهان
چنانکه از کف تو یار لهو نیکو خواه
هوش مصنوعی: آیا دشمنان شما به اندازهٔ درد و رنجی که از تیغ تو می‌کشند، می‌توانند لذتی که از رفاقت خوب تو می‌برند، حتی با دستان خودشان، احساس کنند؟
رسید نامه فتحت به حضرت سلطان
نصیر دولت و دولت بدو گرفته پناه
هوش مصنوعی: نامه‌ای به سلطان نصیر فرستاده شد که در آن به فتح و پیروزی اشاره شده و درخواست کمک و حمایت از او شده است.
بر آن سبیل که از حاجبان او نعمان
گشاد مکران چون سوی او کشید سپاه
هوش مصنوعی: به روال و روش خاصی که از خدمت‌گزاران او نعمان به راه آمده بود، هنگامی که سپاه به سمت او حرکت کردند، مکران (منطقه‌ای در آن زمان) گشوده شد.
فشاند جان عدو بر هوا به جای غبار
براند خون عدو بر زمین به جای میاه
هوش مصنوعی: جان دشمن را به جای گرد و غبار در هوا منتشر کرد و خون او را به جای آب بر زمین ریخت.
ز خون حاسد دین آن زمین چنان شد رنگ
که جز طبر خون ناید از آن به جای گیاه
هوش مصنوعی: از خون حسادت، رنگ آن زمین به قدری تغییر کرد که از آن جز طبرزین (نوعی گیاه خاردار) به جا نماند و دیگر هیچ گیاهی نمی‌تواند در آن رشد کند.
خدایگانا بیشک بدان که هر روزی
خجسته نامه فتحت رسد به حضرت شاه
هوش مصنوعی: ای خداوند، بدان که هر روز، نامه‌ای خوش‌یمن و پرفروغ از پیروزی به درگاه پادشاه می‌رسد.
چگونه مدح کنمت ای خدایگان جهان
وگرچه هست مرا رهنمای عون الله
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم تو را ستایش کنم، ای سرور جهان؟ هرچند که مرا در این مسیر، یاری می‌کنی.
جز آنکه گویم وصفت همی ندانم کار
مقر گشتم وزین بیشتر ندارم راه
هوش مصنوعی: هرچه درباره تو بگویم، نمی‌دانم چون باید تو را وصف کنم. در این‌باره با شرایطی که دارم، دست‌کم چیزی بیشتر از این نمی‌توانم بگویم.
تو بحر گوهر موجی به روز پاداشن
تو ابر صاعقه باری به وقت پاد افره
هوش مصنوعی: تو مثل دریا هستی که در آن جواهرات موج می‌زنند و در زمان پاداش، زیبایی و ارزش خود را نشان می‌دهی. همچنین مانند ابر هستی که در زمان مناسب بارش، رعد و برق را به همراه دارد.
همیشه بادی شاها چو بخت خود پیروز
ولی به لهو و نشاط و عدو به ویل و به واه
هوش مصنوعی: در هر زمانی، باد خوشبختی بر سر شاهان وزیده و آن‌ها را به پیروزی رسانده است؛ اما در عین حال، این پیروزی‌ها ممکن است به سرگرمی‌ها و لذایذ دنیوی و همچنین به دشمنی‌ها و بدبختی‌ها نیز منجر شود.