شمارهٔ ۲۸۳ - ستایش ثقة الملک طاهر بن علی
ای ملک ملک چون نگار کرده
در عصر خزانها بهار کرده
شغل همه دولت قرار داده
در مرکز دولت قرار کرده
از عدل بسی قاعده نهاده
بر کلک تکاور سوار کرده
کلکی که بسی خورده قارو گیتی
در چشم معادی چو قار کرده
گوید همه روزه بلند گردون
کوهست به ما بر مدار کرده
این ملک به حق طاهر علی را
هست از همه خلق اختیار کرده
تو صدر جهانی صدر حشمت
از حشمت تو افتخار کرده
اقبال تو مانند گل شکفته
در دیده بدخواه خار کرده
ای هیبت تو چون هزبر حربی
جان و دل دشمن شکار کرده
کام ملک کامگار عادل
بر کام تو را کامگار کرده
مسعود که پیش سپهر والا
بر تاج سعادت نثار کرده
ای شهرگشایی که مر تو را شه
بر کل جهان شهریار کرده
پرورده به حق عدل را و تکیه
بر یاری پروردگار کرده
ای از پدر خویش کار دیده
بهتر ز پدر باز کار کرده
زیور زده دولت و به حشمت
از جاه تو دولت شعار کرده
اقبال تو را روزگار شاهی
تاج و شرف روزگار کرده
ای روز بزرگیت را سعادت
در دهر بسی انتظار کرده
ای حیدر مردی و مردی تو
بر ملک تو را ذوالفقار کرده
ای عالم رادی و رادی تو
مر سایل را با یسار کرده
دریاب تنم را که دست محنت
در حبس تنم را بشار کرده
هست این تن من در حصار انده
جان را ز تنم در حصار کرده
من دی به بر تو عزیز بودم
وامروز مرا حبس خوار کرده
بی رنگم و چو رنگ روزگارم
بر تارک این کوهسار کرده
این گیتی پر نور و نار زینسان
نور دل من پاک نار کرده
با منش بسی کارزار بوده
بر من ز بلا کارزار کرده
این آهن در کوره مانده بوده
بر پای منش چرخ مار کرده
چون دانه نارم سرشک اندوه
آکنده دلم را چو نار کرده
این دیده پر خون زمین زندان
در فصل خزان لاله زار کرده
بیماری و پیری و ناتوانی
دربند مرا زرد و زار کرده
این چرخ نهال سعادتم را
برکنده و بی بیخ و بار کرده
نی نی که مزور شدم ز رنجی
کو بود تنم را نزار کرده
زین پیش به زندان نشسته بودم
بیمار دلم را فگار کرده
از آتش دل محنت زمانه
چون دود تنم پر شرار کرده
اندر غم و تیمار بی شمارم
پیداست همان را شمار کرده
امروز منم با هزار نعمت
صد آرزو اندر کنار کرده
زین دولت ناسازگار بوده
با بخت مرا سازگار کرده
از بخشش تو شادمانه گشته
اقبال توام بختیار کرده
باریده دو کفت چو ابر بر من
ایام مرا بی غبار کرده
نعمت رسدم هر زمان دمادم
بر پشت ستوران بار کرده
تو با فلک تند کار زاری
از بهر مرا کارزار کرده
از رغم مخالف پناه جانم
اندر کنف زینهار کرده
من بنده از صدر دور مانده
بر مدح و دعا اختصار کرده
از دوری نادیدن جمالت
نهمار سرم را خمار کرده
تا چهره گردون بود و به شب ها
از اختر تابان نگار کرده
در ملک شهنشاه باد و یزدان
اقبال تو را پایدار کرده
تو پیش شه تاجدار و گردون
بد خواه تو را تاج دار کرده
در دولت سالی هزار مانده
یک عز تو گردون هزار کرده
بر یاد تو خورده جهان و دایم
از خلق تو را یادگار کرده
شمارهٔ ۲۸۲ - گفتگو با خویشتن: ای سرد و گرم دهر کشیدهشمارهٔ ۲۸۴ - مدح ملک ارسلان بن مسعود: ای به عارض سپید و زلف سیاه
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ملک ملک چون نگار کرده
در عصر خزانها بهار کرده
هوش مصنوعی: ای فرشته، چقدر زیبا و دلنشین هستی! همانگونه که در زمان خزان، بهار را به وجود میآوری و زمین را دوباره زنده میکنی.
شغل همه دولت قرار داده
در مرکز دولت قرار کرده
هوش مصنوعی: تمامی مشاغل و فعالیتها در مرکز حکومت و قدرت قرار داده شدهاند.
از عدل بسی قاعده نهاده
بر کلک تکاور سوار کرده
هوش مصنوعی: از تساوی و عدالت، قوانین زیادی بر صفحهی ذهنم شکل گرفته و من را در مسیر پیشرفت و موفقیت هدایت کردهاند.
کلکی که بسی خورده قارو گیتی
در چشم معادی چو قار کرده
هوش مصنوعی: کلکی که دنیا به بسیاری از مردم زده و آنان را فریب داده، در چشمان کسی که به حقیقت و معاد ایمان دارد، مانند قلابی است که به راحتی قابل شناسایی و دوری است.
گوید همه روزه بلند گردون
کوهست به ما بر مدار کرده
هوش مصنوعی: هر روز آسمان بلند به ما میگوید که مثل کوهی، بر مدار ما قرار گرفته است.
این ملک به حق طاهر علی را
هست از همه خلق اختیار کرده
هوش مصنوعی: این سرزمین به درستی متعلق به علی طاهر است و او از میان همه خلق، برگزیده شده است.
تو صدر جهانی صدر حشمت
از حشمت تو افتخار کرده
هوش مصنوعی: تو در اوج بزرگی و عظمت قرار داری و دیگران به خاطر جایگاه بلند تو به خود میبالند.
اقبال تو مانند گل شکفته
در دیده بدخواه خار کرده
هوش مصنوعی: تو همچون گلی شکفتهای که در چشم دشمنان، مانند خاری به نظر میرسد.
ای هیبت تو چون هزبر حربی
جان و دل دشمن شکار کرده
هوش مصنوعی: تو به قدری قوی و دلیر هستی که مانند یک اسب جنگی، جان و دل دشمنان را تسخیر میکنی.
کام ملک کامگار عادل
بر کام تو را کامگار کرده
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خوشبختی و موفقیت ملک عادل باعث شده که تو نیز در زندگیات به آرزوها و خواستههای خود برسی و موفق باشی.
مسعود که پیش سپهر والا
بر تاج سعادت نثار کرده
هوش مصنوعی: مسعود که در برابر آسمان بزرگ، تاج خوشبختی را نثار کرده است.
ای شهرگشایی که مر تو را شه
بر کل جهان شهریار کرده
هوش مصنوعی: ای کسی که در سرزمینها پیروز میشوی و به خاطر شجاعت و تواناییات، پادشاه بر تمام دنیا شدهای.
پرورده به حق عدل را و تکیه
بر یاری پروردگار کرده
هوش مصنوعی: آن که بر اساس حق و عدالت تربیت شده و به حمایت خداوند تکیه کرده است.
ای از پدر خویش کار دیده
بهتر ز پدر باز کار کرده
هوش مصنوعی: تو که از پدر خود کارهایی را بهتر یاد گرفتهای، حالا خودت هم کارهایی را انجام میدهی که از او نیز بیشتر است.
زیور زده دولت و به حشمت
از جاه تو دولت شعار کرده
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و جایگاه تو، نعمت و ثروت به خود آراسته و به زیبایی درخشیده است.
اقبال تو را روزگار شاهی
تاج و شرف روزگار کرده
هوش مصنوعی: زمانه به تو ویژگیهای پادشاهی و منزلت بخشیده است.
ای روز بزرگیت را سعادت
در دهر بسی انتظار کرده
هوش مصنوعی: ای روز بزرگ تو، سعادت و خوشبختی در زمان طولانی بسیاری را منتظر گذاشته است.
ای حیدر مردی و مردی تو
بر ملک تو را ذوالفقار کرده
هوش مصنوعی: ای حیدر، تو انسان بزرگی هستی و قدرت تو بر سرزمینت به مانند ذوالفقار است، که نشان از نیروی تو دارد.
ای عالم رادی و رادی تو
مر سایل را با یسار کرده
هوش مصنوعی: ای عالم، تو به خوبی آگاهی و به راحتی میتوانی نیازها و سوالات دیگران را برطرف کنی.
دریاب تنم را که دست محنت
در حبس تنم را بشار کرده
هوش مصنوعی: به کمک کن تا از درد و رنجی که به جسمم فشار میآورد رهایی یابم، چرا که مشقت و سختی بر تنم سایه افکنده است.
هست این تن من در حصار انده
جان را ز تنم در حصار کرده
هوش مصنوعی: این بدن من در دنیای غم گرفتار است و روح من را از این بدن در بند کرده.
من دی به بر تو عزیز بودم
وامروز مرا حبس خوار کرده
هوش مصنوعی: من روزی در کنار تو برایم ارزشمند و عزیز بودی، اما امروز به حالتی افتادهام که در حبس و بیاحترامی به سر میبرم.
بی رنگم و چو رنگ روزگارم
بر تارک این کوهسار کرده
هوش مصنوعی: من بیرنگ و حال هستم و مثل رنگ روزگار، بر قلهی این کوه ایستادهام.
این گیتی پر نور و نار زینسان
نور دل من پاک نار کرده
هوش مصنوعی: این دنیا مملو از نور و آتش است، اما عشق و احساسات درون من، این نور را پاک و خالص کرده است.
با منش بسی کارزار بوده
بر من ز بلا کارزار کرده
هوش مصنوعی: در این دنیا، با ویژگیهای خود و روحیهام، بارها در برابر مشکلات و سختیها مقاومت کردهام و از پس آنها برآمدهام.
این آهن در کوره مانده بوده
بر پای منش چرخ مار کرده
هوش مصنوعی: این آهن که در کوره باقی مانده، بر پای من چرخ مار مانند شده است.
چون دانه نارم سرشک اندوه
آکنده دلم را چو نار کرده
هوش مصنوعی: دل من مانند دانهای پر از اندوه است و اشکهایم مانند غمی عمیق بر سر آن نشسته است.
این دیده پر خون زمین زندان
در فصل خزان لاله زار کرده
هوش مصنوعی: چشم من از اشک پر شده و زمین به شباهت زندانی در فصل پاییز، گلهای لاله را به داغی غم و ناراحتی برانگیخته است.
بیماری و پیری و ناتوانی
دربند مرا زرد و زار کرده
هوش مصنوعی: بیماری و پیری و ناتوانی مرا به شدت رنجور و ضعیف کردهاند.
این چرخ نهال سعادتم را
برکنده و بی بیخ و بار کرده
هوش مصنوعی: این گردونه زندگی، جوانههای خوشبختیام را از زمین کنده و بیریشه و بدون ثمر گذاشته است.
نی نی که مزور شدم ز رنجی
کو بود تنم را نزار کرده
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که بر من وارد شده، ناتوان و ضعیف شدهام و به حالتی ناچار و درمانده دچار گشتهام.
زین پیش به زندان نشسته بودم
بیمار دلم را فگار کرده
هوش مصنوعی: قبل از این، در زندان بودم و دل بیمار من را آشفته کرده بود.
از آتش دل محنت زمانه
چون دود تنم پر شرار کرده
هوش مصنوعی: از دردها و سختیهای زندگی، دل من مانند آتش، پر از غم و سوزش شده است و حالا ناراحتیام به گونهای است که تمام وجودم را گرفته و ناراحت میکند.
اندر غم و تیمار بی شمارم
پیداست همان را شمار کرده
هوش مصنوعی: من در غم و مشکلات بسیار غرق شدهام و به روشنی میتوانم بگویم که همین مشکلات را میشمارم.
امروز منم با هزار نعمت
صد آرزو اندر کنار کرده
هوش مصنوعی: امروز در حالی زندگی میکنم که با امکانات و نعمتهای فراوانی احاطه شدهام و در کنار آن، آرزوهای زیادی در سر دارم.
زین دولت ناسازگار بوده
با بخت مرا سازگار کرده
هوش مصنوعی: این زندگی ناپایدار با تقدیر من هماهنگ شده است.
از بخشش تو شادمانه گشته
اقبال توام بختیار کرده
هوش مصنوعی: به خاطر خیرخواهی تو، شانس و اقبال من به طرز شگفتانگیزی بهتر شده است.
باریده دو کفت چو ابر بر من
ایام مرا بی غبار کرده
هوش مصنوعی: باران مانند ابر بر من باریده و روزهایم را از هرگونه کدورت و غبار پاک کرده است.
نعمت رسدم هر زمان دمادم
بر پشت ستوران بار کرده
هوش مصنوعی: در هر زمان که به نعمتها و برکات میرسم، آنها را بر روی شتری بار میکنم.
تو با فلک تند کار زاری
از بهر مرا کارزار کرده
هوش مصنوعی: تو به خاطر من با آسمان در جنگ و سختی هستی.
از رغم مخالف پناه جانم
اندر کنف زینهار کرده
هوش مصنوعی: با وجود تمام مخالفتها و مشکلات، جانم را در پناهی امن و مطمئن قرار دادهام.
من بنده از صدر دور مانده
بر مدح و دعا اختصار کرده
هوش مصنوعی: من از دوری از مقامهای عالی، خلاصهوار به ستایش و دعا پرداختهام.
از دوری نادیدن جمالت
نهمار سرم را خمار کرده
هوش مصنوعی: دوری و نادیدهبودن زیبایی تو، سرم را گیج و مدهوش کرده است.
تا چهره گردون بود و به شب ها
از اختر تابان نگار کرده
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان و ستارهها وجود دارند و در شبها زیبایی نورانی آنها را مشاهده میکنیم.
در ملک شهنشاه باد و یزدان
اقبال تو را پایدار کرده
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاه، بخت و اقبال تو را به یاری و ثبات رسانده است.
تو پیش شه تاجدار و گردون
بد خواه تو را تاج دار کرده
هوش مصنوعی: تو در برابر پادشاه و دنیا، با وجود دشمنیات، به عنوان یک فرد با ارزش و مهم شناخته شدهای.
در دولت سالی هزار مانده
یک عز تو گردون هزار کرده
هوش مصنوعی: در دوران حکومت، برای هزار سال به خاطر تو، آسمان هزار بار تغییر کرده است.
بر یاد تو خورده جهان و دایم
از خلق تو را یادگار کرده
هوش مصنوعی: جهان به یاد تو مشغول است و همیشه مردم تو را به یاد دارند.