گنجور

شمارهٔ ۲۷۹ - مدح ابوسعد بابو و شرح حال خویش

لاله رویاند سرشکم تازه در هر مرحله
پس بهاری دارد از من در زمستان قافله
عشق دلبر قرعه زد چون دل نصیب او رسید
راه پیشش برگرفتم دل بدو کرده یله
بر من رفته دل تفته دماغ از هجر او
شد سیه در گفتگو آمد جهان در مشغله
هند و روم و زنگ را بر من بشوراند همی
یار هندو چشم چشم رومی عارض زنگی کله
در وداعش ز آب دیده آتش دل داشت راز
کام طعم حنظل و رخسار رنگ حنظله
من دریده جیب و اندر گردن آن سیم تن
دستها در هم فکنده همچو گوی و انگله
رفته و گفته غم سوداش بر هر طایفه
کرده از هجرانش بر سر خاک در هر مرحله
آفتی آید همی هر گه مرا بی واسطه
اندهی زاید همی هر شب مرا بی فاصله
اندرین سرما ز رنج راندن سخت ای شگفت
من چنانم در عرق چون کودکان در آبله
صحن دریا روی هامون گشته از موج غبار
یا شبه گشته به زورق های زرین سر خله
خنجر برق آمده بر تارک کوه و شده
زنگ خورده تیغ شب را صبح روشن مصقله
من فکنده راحله بر سمت هنجار جبل
مدحت بوسعد بابو کرده زاد راحله
آنکه بستاند شکوهش قوت از هر نائبه
وانکه بر بندد هراسش راه بر هر نازله
ملک و دولت را به قبض و بسط رایش مقتدا
دین و ملت را به حل و عقد عقلش عاقله
چرخ طبع او نگردد هیچ بی خورشید و ماه
بحر جود او نباشد هیچ بی موج صله
در جهان از باد خشمش زلزله خیزد همی
گر نه از حلمش زمین ایمن شدی از زلزله
هیبتش چون بانگ بر عالم زد افکانه شود
هر شکم کز حادثات دهر باشد حامله
ای سؤال آزمندان از صحیفه جود تو
چون دعای نیک مردان در صحیفه کامله
بند جود و طوق منت ساختی زیرا که هست
مکرمت های تو در هم گشته همچون سلسله
گر نبیند چشمم از تو زود سودی بی زیان
نشنود گوش تو از من دیر شکری بی گله
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد
مدح گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله
خانه جاه تو را دست شرف بافد بساط
کسوت لهو تو را کف طرب گیرد کله
صید جان دشمنانت شد به آواز اسد
تخم عز دوستانت گشت بار سنبله
تا همی نزدیک ذوق ارکان و اوزان بحور
از سبب گردد مرکب از وتد وز فاصله
باد سرو نزهتت بالان و نالان بلبلان
باد باغ عشرتت خندان و گریان بلبله
بدسگالان تو را جانها و دلها روز و شب
از غمان در وسوسه وز اندهان در ولوله
چشم و دلشان سالها از درد زخم و تف رنج
حلق های نیزه باد و حقه های مشعله
سینهاشان بر دریده مغزهاشان کوفته
چنگ شیر شرزه و خرطوم پیل منگله
من ثنا گویم نخستین پس دعا پس حسب حال
که فریضه ست اول آنگه سنت آنگه نافله
چست بر کندی مرا بی هیچ جرم و احتیال
خرد بشکستی مرا بی هیچ حقدو غائله
شاد و غمگین گشته از خذلان من در پیش تو
دشمنان دو زبان و دوستان یک دله
سست پای و خیره سرگشتم چو دیدم گرد خویش
دیلمان خاکپای سر برهنه یک گله
همچو ما زو رویشان نفج و سیه همچون تذرو
چو هلیله زردشان روی و ترش چون آمله
رویها تابان ز خشم اندام ها پیچان ز بغض
گوئیا دارند باد لقوه و درد چله
گبر کردندی همه بر کتفشان بی کور دین
صدر جستندی همه در پایشان بی حاصله
خانه من زان سگان گو شکم شد پارگین
حجره من زان خران پر شکم شد مزبله
خرده سیمم نماند از خرج ایشان در گره
ذره مغزم نماند از بانگ ایشان در کله
حاصل و ناحاصل آن پنج ویرانه مرا
خورده و ناخورده آن برکشیده حوصله
والله ار دیدم ز ریع آن بوجه سود کرد
یک جو و یک حبه و یک ذره و یک خردله

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لاله رویاند سرشکم تازه در هر مرحله
پس بهاری دارد از من در زمستان قافله
هوش مصنوعی: گل لاله به تازگی در شرایط سخت و درد و رنج می‌روید و نشان‌دهنده این است که من هم در دل زمستان سرد، امید به بهار و زندگی دارم.
عشق دلبر قرعه زد چون دل نصیب او رسید
راه پیشش برگرفتم دل بدو کرده یله
هوش مصنوعی: عشق به معشوق به من شانس داد و وقتی دل نصیب او شد، از جلو او کنار رفتم و دل را به او سپردم.
بر من رفته دل تفته دماغ از هجر او
شد سیه در گفتگو آمد جهان در مشغله
هوش مصنوعی: دل من به شدت دلتنگ او شده و به خاطر دوری او، ذهنم بسیار خسته و آشفته است. در این حال، دنیا پر است از مشغله‌ها و نگرانی‌ها.
هند و روم و زنگ را بر من بشوراند همی
یار هندو چشم چشم رومی عارض زنگی کله
هوش مصنوعی: یار من که چشمانش مانند چشم‌های هندوست، زیبایی‌های هند و روم و زنگ را در وجود من به هم می‌ریزد و تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. چهرهٔ او همچون زنگی‌ها جذاب و دلنشین است.
در وداعش ز آب دیده آتش دل داشت راز
کام طعم حنظل و رخسار رنگ حنظله
هوش مصنوعی: در هنگام وداعش، اشک‌هایش به مانند آتش دلش را می‌سوزاند و او به طعم تلخ حنظل و رنگ چهره‌اش که به رنگ حنظله است، اشاره می‌کند.
من دریده جیب و اندر گردن آن سیم تن
دستها در هم فکنده همچو گوی و انگله
هوش مصنوعی: من دستانم را در جیب خود کرده‌ام و گردنم را با زنجیرهایی به هم بسته‌ام، مانند گوی و زنجیری که به هم مرتبط‌اند.
رفته و گفته غم سوداش بر هر طایفه
کرده از هجرانش بر سر خاک در هر مرحله
هوش مصنوعی: او رفته و بیان کرده که غم عشقش چقدر بر دل هر قومی اثر گذاشته و از دوری او بر سر خاک در هر مرحله‌ای دلتنگی دارد.
آفتی آید همی هر گه مرا بی واسطه
اندهی زاید همی هر شب مرا بی فاصله
هوش مصنوعی: هر زمانی که آفتی به سراغم می‌آید، بدون واسطه احساس نگرانی می‌کنم و هر شب نیز بدون فاصله از آن ناراحت می‌شوم.
اندرین سرما ز رنج راندن سخت ای شگفت
من چنانم در عرق چون کودکان در آبله
هوش مصنوعی: در این سرما از رنجی که می‌کشم، جای شگفتی نیست که من مانند کودکان مبتلا به آبله، تمام بدنم از عرق soaking شده است.
صحن دریا روی هامون گشته از موج غبار
یا شبه گشته به زورق های زرین سر خله
هوش مصنوعی: صحن دریا به خاطر امواج غبار، شبیه به یک کشتی از طلا به نظر می‌رسد.
خنجر برق آمده بر تارک کوه و شده
زنگ خورده تیغ شب را صبح روشن مصقله
هوش مصنوعی: تیغی درخشان به قله کوه زده و شب، که به رنگ تیره درآمده بود، حالا با روشنی صبح می‌درخشد.
من فکنده راحله بر سمت هنجار جبل
مدحت بوسعد بابو کرده زاد راحله
هوش مصنوعی: من سفر خود را به سمت اصول و قواعد درست و نیکو آغاز کرده‌ام و در این مسیر به ستایش و تعریف از سعدی پرداخته‌ام که خود به نوعی منشا و زادگاه این سفر معنوی است.
آنکه بستاند شکوهش قوت از هر نائبه
وانکه بر بندد هراسش راه بر هر نازله
هوش مصنوعی: کسی که قدرت و شکوهش از هر طرفی می‌رسد، هیچ ترسی از مشکلات ندارد و همچنین کسی که توانایی اداره‌ی اوضاع را دارد، می‌تواند بر هر سختی فائق آید.
ملک و دولت را به قبض و بسط رایش مقتدا
دین و ملت را به حل و عقد عقلش عاقله
هوش مصنوعی: حکومت و قدرت در دست اراده و خواسته مردم است، و رهنمود دین و ملت به تدبیر عقل و خرد آنها بستگی دارد.
چرخ طبع او نگردد هیچ بی خورشید و ماه
بحر جود او نباشد هیچ بی موج صله
هوش مصنوعی: فرصت‌ها و زیبایی‌های زندگی همیشه تحت تأثیر وجود یک منبع نور و محبت هستند. همان‌طور که آسمان بدون خورشید و ماه تاریک است، زندگی بدون جود و بخشش دیگران نیز خالی از ارزش و معنای واقعی است. بی‌موج بودن دریا همچنین نشان‌دهنده این است که برای پویایی و رونق، نیاز به ارتباط و محبت داریم.
در جهان از باد خشمش زلزله خیزد همی
گر نه از حلمش زمین ایمن شدی از زلزله
هوش مصنوعی: در این جهان، اگر به خاطر خشم او زلزله‌ای ایجاد شود، برعکس اگر با صبر و بردباری برخورد کند، زمین از زلزله در امان خواهد بود.
هیبتش چون بانگ بر عالم زد افکانه شود
هر شکم کز حادثات دهر باشد حامله
هوش مصنوعی: وقتی او با قدرت و صلابت خود فریاد می‌زند، ترس و هیبتش بر جهانیان مستولی می‌شود و همه مشکلات و مصائب زمانه که در دل دارند، آشکار می‌شود.
ای سؤال آزمندان از صحیفه جود تو
چون دعای نیک مردان در صحیفه کامله
هوش مصنوعی: ای پرسشگران فریبنده، از بخشش‌های تو بپرسید، همچون دعای نیکان که در کتاب کامل نوشته شده است.
بند جود و طوق منت ساختی زیرا که هست
مکرمت های تو در هم گشته همچون سلسله
هوش مصنوعی: تو با بذل و بخشش خود، زنجیری از محبت و لطف بر گردن ما نهادی، زیرا مهربانی‌ها و بزرگواری‌هایت به گونه‌ای درهم آمیخته است که مانند زنجیری زیبا و ارزشمند به نظر می‌آید.
گر نبیند چشمم از تو زود سودی بی زیان
نشنود گوش تو از من دیر شکری بی گله
هوش مصنوعی: اگر چشمانم تو را نبیند، زودتر از آنکه نفعی بدون ضرر حاصل شود، گوشی تو از من دیرتر از آنکه شکر گزاری بدون گله‌ای بکند، چیزی نخواهد شنید.
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد
مدح گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله
هوش مصنوعی: سخن گفتن را با نام تو زینت داده و تزیین کرده‌اند، چون مدح و ستایش تو همچون جواهر ارزشمندی است و مانند لؤلؤی شیرین و خوش‌طعم به نظر می‌رسد.
خانه جاه تو را دست شرف بافد بساط
کسوت لهو تو را کف طرب گیرد کله
هوش مصنوعی: خانه‌ی جاه و مقام تو را به شرف و بزرگی می‌آراید و برای سرگرمی و خوشی، سرور و شادی تو را در آغوش می‌گیرد.
صید جان دشمنانت شد به آواز اسد
تخم عز دوستانت گشت بار سنبله
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت دشمنانت به صدای شیر گرفتار شده و به همین خاطر، دوستی‌هایت به ثمر نشسته و باعث رشد و شکوفایی شده است.
تا همی نزدیک ذوق ارکان و اوزان بحور
از سبب گردد مرکب از وتد وز فاصله
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف لحظه‌ای می‌پردازد که همه اجزا و اصول موسیقی به یکدیگر نزدیک می‌شوند و از این نزدیکی ترکیبی چون وتد و فواصل به وجود می‌آید. به عبارتی، به وحدت و همگونی عناصر موسیقی اشاره دارد که در نتیجه، احساسات و زیبایی‌های خاصی را ایجاد می‌کند.
باد سرو نزهتت بالان و نالان بلبلان
باد باغ عشرتت خندان و گریان بلبله
هوش مصنوعی: نسیم خوشِ میدان تو، مانند سروهای بلند در حال وزیدن است و ناله بلبلان را به گوش می‌رساند. همچنین باغ شادی تو پر از خنده و گریه بلبل‌هاست.
بدسگالان تو را جانها و دلها روز و شب
از غمان در وسوسه وز اندهان در ولوله
هوش مصنوعی: بدخواهان تو، هر روز و شب، جان‌ها و دل‌ها را از غم و ناراحتی در فکر و آشفتگی قرار می‌دهند.
چشم و دلشان سالها از درد زخم و تف رنج
حلق های نیزه باد و حقه های مشعله
هوش مصنوعی: چشم و دل آن‌ها سال‌ها از درد زخم‌ها و تلخی‌های ناشی از ضربات نیزه و شعله‌های آتش رنج می‌برند.
سینهاشان بر دریده مغزهاشان کوفته
چنگ شیر شرزه و خرطوم پیل منگله
هوش مصنوعی: بدن‌های قوی و نیرومند آن‌ها به مانند درختانی بزرگ و محکم است که در برابر طوفان‌ها ایستادگی می‌کنند. قدرت و شجاعت آن‌ها مثل چنگ شیر وحشی و نیروی فیل و دقت منگوله است.
من ثنا گویم نخستین پس دعا پس حسب حال
که فریضه ست اول آنگه سنت آنگه نافله
هوش مصنوعی: من ابتدا ستایش و praise می‌کنم، سپس دعا می‌خوانم و بعد از آن به وضعیت موجود اشاره می‌کنم، چرا که این‌ها اولویت‌های اصلی هستند؛ ابتدا واجبات، سپس مستحبات و در نهایت نمازهای اضافی.
چست بر کندی مرا بی هیچ جرم و احتیال
خرد بشکستی مرا بی هیچ حقدو غائله
هوش مصنوعی: بی‌هیچ دلیلی و به طور ناگهانی مرا آزار دادی و بدون اینکه به من ظلمی کرده باشی، مرا شکستی و ویران کردی.
شاد و غمگین گشته از خذلان من در پیش تو
دشمنان دو زبان و دوستان یک دله
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانی‌هایم، شاد و غمگین شده‌ام؛ در برابر تو، دشمنانی با دو زبان و دوستانی با یک دل دارم.
سست پای و خیره سرگشتم چو دیدم گرد خویش
دیلمان خاکپای سر برهنه یک گله
هوش مصنوعی: من بی‌رمق و گیج شدم وقتی دور و برم را دیدم که همیشه در حال چرخش است، مانند گله‌ای که پاهای برهنه‌اش بر خاک می‌نشیند.
همچو ما زو رویشان نفج و سیه همچون تذرو
چو هلیله زردشان روی و ترش چون آمله
هوش مصنوعی: چگونه ما، چهره‌هایشان زشت و سیاه است، مانند پرنده‌ای که روی زمین زندگی می‌کند، و پوستشان زرد و تلخ مانند میوه‌ای است که بی‌مزه و ترش است.
رویها تابان ز خشم اندام ها پیچان ز بغض
گوئیا دارند باد لقوه و درد چله
هوش مصنوعی: چهره‌ها درخشان و زیبا هستند و اندام‌ها به خاطر خشم به شکل‌های مختلف در می‌آیند. به نظر می‌رسد که این حالت ناشی از درد و مشکلات روحی است و آن‌ها در حال تجربه‌ی فشار و تنش هستند.
گبر کردندی همه بر کتفشان بی کور دین
صدر جستندی همه در پایشان بی حاصله
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی می‌پردازد که افرادی با نداشتن ایمان و اعتقاد، بار سنگینی را بر دوش خود تحمل می‌کنند. آن‌ها در حالی که هیچ نفعی از این تلاش‌ها نمی‌برند، در زندگی خود با چالش‌ها و سختی‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند.
خانه من زان سگان گو شکم شد پارگین
حجره من زان خران پر شکم شد مزبله
هوش مصنوعی: خانه من به خاطر سگ‌ها حسابی به هم ریخته و خراب شده است، و اتاق من به خاطر خرها پر از کثیفی و زباله شده است.
خرده سیمم نماند از خرج ایشان در گره
ذره مغزم نماند از بانگ ایشان در کله
هوش مصنوعی: دیگر از هزینه‌هایی که برای آنها پرداخته‌ام چیزی باقی نمانده و صدای آنها آن‌قدر در ذهنم پیچیده که هیچ تفکری در سرم نمی‌ماند.
حاصل و ناحاصل آن پنج ویرانه مرا
خورده و ناخورده آن برکشیده حوصله
هوش مصنوعی: حاصل و نتیجه و چیزهایی که به دنبال آن‌ها بودم، مانند پنج ویرانه‌ای است که مرا فرسوده کرده‌اند. حتی چیزی که به دست نیاورده‌ام، بر آستانه صبر و شکیبایی من قرار دارد.
والله ار دیدم ز ریع آن بوجه سود کرد
یک جو و یک حبه و یک ذره و یک خردله
هوش مصنوعی: به خدا قسم اگر ببینم که از باطل و نادرستی، چیزی به نفع من حاصل شود، حتی اگر به اندازهٔ یک جو (مقدار کمی از غله) یا یک دانه یا یک ذره باشد، نمی‌پذیرم.