شمارهٔ ۲۷۵ - مدح منصور بن سعید
ای کشتئی که در شکم توست آب تو
آرام جانور همه در اضطراب تو
نیک و بد زمین ز فراز و نشیب تو
بیش و کم جهان ز درنگ و شتاب تو
هر گه که تو برآیی گوید فلک به مهر
اینک ببافتند به دریا نقاب تو
تا روز ناله تو به گوش آیدم همی
شب نغنوی ببست مگر باد خواب تو
تابست در و نرگس ما چشم روشنست
تا چشم تو بریخت برو در ناب تو
تا بر تو خوی چکاند بر گل ز تو چو گل
گلبن معطرست به طبع از گلاب تو
گر اصل زندگانی مایی همی چرا
یک لحظه بیش ناید عمر حباب تو
پر آب و آتشست کنار تو سال و ماه
پس چون که آتش تو نمیرد ز آب تو
بر جای خلق رحمت باشی همه چرا
زینسان به آب و آتش باشد عذاب تو
کوهی به طبع و شکل وز آن چون کنی سؤال
جز کوه کس نداند دادن جواب تو
ای کودک جوان ز عطای تو باغ و راغ
پیری شدی به رنگ و شب آمد خضاب تو
ای چرخ پر ستاره کجا خواب دیده ای
کایدون دمادمست بجستن شهاب تو
ای سایبان خاک بیا از چه مانده ای
کافتاده و گسسته عمود و طناب تو
فتحست فتح باب تو روزی خلق را
از کف صاحبست مگر فتح باب تو
منصوربن سعید که از شرم رای او
خورشید و ماه روی کشد در حجاب تو
این خنجری که آب تو شد آبروی تو
مهرست و کینه در تو براندود باب تو
هر چاکریت در هنر افزون ز صاحبست
صاحب چگونه یارم کردن خطاب تو
آن پهن عالمی که نباشد زمانه را
چون جوش تو برآید پایاب و تاب تو
چون خاک چرخ پست شود از سموم تو
چون سنگ بحر غرقه شود در سراب تو
ای پر هنر سوار به میدان کر و فر
در باد و برق چیست مجی و ذهاب تو
چرخ فلک بماند پیش عنان تو
گوی زمین بگردد زیر رکاب تو
چون شب همیشه اصل زمین گشت روز تو
چون شیب مایه خرد آمد شباب تو
افراخته ست چرخ ز قدر بلند تو
افروخته ست ملک به رای صواب تو
تا همتت به قدر سپهر دگر شدست
ما را دگر جهانی آمد جناب تو
خوی تو خشم و عفو جهاندار گشت از آنک
دوزخ شد و بهشت ثواب و عقاب تو
حرص ارچه در صواب جواب تو غرقه گشت
شد سوخته حذر ز چه آتش عقاب تو
در دولت آنچنانی کابادتست ملک
باشد خزانه تو همیشه خراب تو
جز میوه وزارت نامد نصیب تو
بی شک چو هست بیخ وزارت نصاب تو
هر گه که عالمی را بینم به هر مراد
جود تو سیر کرده و من با شتاب تو
با خویشتن چه گویم گویم دروغ شد
زی مردمان به خدمت تو انتساب تو
مسعود از آن چو باز به بند او فتاده
زیرا ز فال زجر برآمد غراب تو
چون خار و خس ببالد بدخواه تو همی
زیرا کز آتش تو برفت التهاب تو
تازد تذرو و گور به بیشه که روزگار
بشکست چنگ و مخلب شیر و عقاب تو
مانا جناب بستی با منعمان دهر
زین روی باشد از همگان اجتناب تو
اکنون نمی ستاند چیزی ز دست کس
دست تو تا نگردد برده جناب تو
ای صید پای بسته و رفته ز کار دست
وجهست اگر نترسد از تو کلاب تو
آن گوشت پاره گشته از خنجر بلا
کز تو همی براند سیری ذباب تو
ای تیغ روزگار تو را در نیام کرد
مانا بترس بود به بیم از ضراب تو
از خانه چون پیاده شطرنج رفته ای
کاندر میان نطع نباشد ایاب تو
در تنگی یی شدی که نداند برون شدن
از دولت تو دعوت نامستجاب تو
آخر چرا ضعیف تری هر زمان به زور
چندین که روزگار بیفزود تاب تو
ای شیردل مگردان نومید دل که چرخ
آخر زران رنگان سازد کباب تو
ای آفتاب رأی جهان از تو نورمند
خفاش تیره چشم شد ز آفتاب تو
دانی که گوهری ام اندر صمیم کوه
ویحک چرا نپروردم نور و تاب تو
من با تو جنگ دارم و میلم به آتشیست
واندیشه هیچ گونه نجوید عتاب تو
گر در حساب توست همه نادرات دهر
پس من چرا برون شده ام از حساب تو
در خویشتن شگفت بماند ازین نهاد
رد سپهر داند گشت انتخاب تو
هر یک همی دواند دریابدم هلاک
گر در نیا بدم خرد زودیاب تو
این بار من دعای تو قصر تو را کنم
گویم که سرمد باد جهان را تراب تو
حور بهشت باد گرامی عبید تو
آب حیات باد مروق شراب تو
باغ بهار بادی از خرمی و زیب
قمری و عندلیب تو چنگ و رباب تو
شمارهٔ ۲۷۴ - در مدح: ای اختیار عالم در اختیار توشمارهٔ ۲۷۶ - مرثیت یکی از دوستان: بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کشتئی که در شکم توست آب تو
آرام جانور همه در اضطراب تو
هوش مصنوعی: ای کشتی که در درونت آب وجود دارد، آرامش جانوران به خاطر نگرانی توست.
نیک و بد زمین ز فراز و نشیب تو
بیش و کم جهان ز درنگ و شتاب تو
هوش مصنوعی: نیکی و بدی در دنیا به تغییرات و نوسانات تو بستگی دارد و زندگی آدمی تحت تأثیر رفتارها و واکنشهای او به سرعت و کندی گذر زمان است.
هر گه که تو برآیی گوید فلک به مهر
اینک ببافتند به دریا نقاب تو
هوش مصنوعی: هر بار که تو ظاهر میشوی، آسمان به عشق میگوید که اکنون پرده زیبایی تو را در دریا بافتهاند.
تا روز ناله تو به گوش آیدم همی
شب نغنوی ببست مگر باد خواب تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای نالهات را بشنوم، شبها به آرامی خواب تو را میگیرم، شاید بادی بیاید و خواب تو را به من برساند.
تابست در و نرگس ما چشم روشنست
تا چشم تو بریخت برو در ناب تو
هوش مصنوعی: در تابستان، درختان و گلهای نرگس ما جلوهای خوشایند و زیبا دارند، تا زمانی که نگاه تو به آنها نریزد و زیباییاش را تحتالشعاع قرار ندهد.
تا بر تو خوی چکاند بر گل ز تو چو گل
گلبن معطرست به طبع از گلاب تو
هوش مصنوعی: وقتی عطر و زیبایی تو بر گلها مینشیند، گلستان به خاطر دلنشینی و خوشبویی تو بسیار دلانگیز و معطر میشود.
گر اصل زندگانی مایی همی چرا
یک لحظه بیش ناید عمر حباب تو
هوش مصنوعی: اگر تو خود زندگی را به حساب میآوری، پس چرا عمر تو حتی یک لحظه بیشتر از عمر حباب نمیشود؟
پر آب و آتشست کنار تو سال و ماه
پس چون که آتش تو نمیرد ز آب تو
هوش مصنوعی: کنار تو سال و ماه پر از آب و آتش است، پس چرا آتش تو با آب تو خاموش نمیشود؟
بر جای خلق رحمت باشی همه چرا
زینسان به آب و آتش باشد عذاب تو
هوش مصنوعی: اگر تو رحمت و محبت را بر جای خلق قرار دادهای، پس چرا این گونه عذاب و سختی از تو ناشی میشود که مثل آب و آتش بر خلق فرود میآید؟
کوهی به طبع و شکل وز آن چون کنی سؤال
جز کوه کس نداند دادن جواب تو
هوش مصنوعی: اگر از کسی دربارهی کوه و ویژگیهای آن سوال کنی، هیچکس نمیتواند به خوبی پاسخ دهد جز خود آن کوه.
ای کودک جوان ز عطای تو باغ و راغ
پیری شدی به رنگ و شب آمد خضاب تو
هوش مصنوعی: ای جوان، به خاطر نعمتهای تو، باغ و باغچه به رنگ زیبا درآمد و شب که رسید، رنگ خضاب (رنگ مو) تو نمایان شد.
ای چرخ پر ستاره کجا خواب دیده ای
کایدون دمادمست بجستن شهاب تو
هوش مصنوعی: ای آسمان پرستاره، کجا خواب دیدهای که در این لحظههای پی در پی، ستارهی دنبالهدار تو در حال جست و خیز است؟
ای سایبان خاک بیا از چه مانده ای
کافتاده و گسسته عمود و طناب تو
هوش مصنوعی: ای سایهبان خاک، بیا ببین که چرا عمود و طناب تو شکسته و افتاده است.
فتحست فتح باب تو روزی خلق را
از کف صاحبست مگر فتح باب تو
هوش مصنوعی: به زودی درهای جدیدی به روی انسانها گشوده میشود که تنها با تو میتوان به آنها دست یافت.
منصوربن سعید که از شرم رای او
خورشید و ماه روی کشد در حجاب تو
هوش مصنوعی: منصور بن سعید، به قدری با عظمت و اعتبار است که حتی خورشید و ماه به خاطر شرم از او، چهره خود را در سایه تو پنهان میکنند.
این خنجری که آب تو شد آبروی تو
مهرست و کینه در تو براندود باب تو
هوش مصنوعی: این خنجر که حقیقت تو را نشان میدهد، نشاندهندهی اعتبار و شخصیت توست و کینههایی که در درون تو وجود دارد، به خانواده و ریشهات برمیگردد.
هر چاکریت در هنر افزون ز صاحبست
صاحب چگونه یارم کردن خطاب تو
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو در هنر به دست آوردهای، بیشتر از آنچه که صاحب آن هنر دارد است؛ حالا چگونه میتوانم به تو خطاب کنم و یاریات کنم؟
آن پهن عالمی که نباشد زمانه را
چون جوش تو برآید پایاب و تاب تو
هوش مصنوعی: این دنیا به وسعتی است که اگر جوش و شور تو نباشد، مانند یک رودخانهای خواهد بود که در آن جانداری نیست و زندگی نمیجوشد. توان و انرژی توست که به زندگی این جهان معنا میدهد.
چون خاک چرخ پست شود از سموم تو
چون سنگ بحر غرقه شود در سراب تو
هوش مصنوعی: وقتی که خاک و زمین به خاطر تأثیرات منفی تو در وضعیت بدی قرار گیرد و مانند سنگی در دریا در وهم و خیال تو غرق شود.
ای پر هنر سوار به میدان کر و فر
در باد و برق چیست مجی و ذهاب تو
هوش مصنوعی: ای هنرمند سوار بر میدان نبرد، در میان طوفان و رعد و برق، حرکت و رفت و آمد تو به چه معناست؟
چرخ فلک بماند پیش عنان تو
گوی زمین بگردد زیر رکاب تو
هوش مصنوعی: زمانه و سرنوشت نمیتوانند به پای اقتدار و قدرت تو برسند؛ حتی زمین نیز به خاطر تو زیرپایت به گردش در میآید.
چون شب همیشه اصل زمین گشت روز تو
چون شیب مایه خرد آمد شباب تو
هوش مصنوعی: وقتی شب به عنوان اساس زمین قرار گرفت، روز تو مانند شیبی بود که جوانیات را به دلیل خردی به نمایش گذاشت.
افراخته ست چرخ ز قدر بلند تو
افروخته ست ملک به رای صواب تو
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عظمت تو به حرکت درآمده و سرزمین به خاطر تصمیم درست تو روشن و نورانی شده است.
تا همتت به قدر سپهر دگر شدست
ما را دگر جهانی آمد جناب تو
هوش مصنوعی: وقتی اراده و تلاش تو به اندازهی آسمان بزرگ شده است، ما نیز به دنیایی نو به خاطر تو دست یافتهایم.
خوی تو خشم و عفو جهاندار گشت از آنک
دوزخ شد و بهشت ثواب و عقاب تو
هوش مصنوعی: طبع و ویژگی تو همواره بین خشم و بخشش در نوسان است؛ به همین دلیل دوزخ و بهشت نمایانگر پاداش و کیفر تو شدهاند.
حرص ارچه در صواب جواب تو غرقه گشت
شد سوخته حذر ز چه آتش عقاب تو
هوش مصنوعی: هرچند که طمع و حرص در کارهای درست تو را به خطر بیندازد، باید مراقب باشی که از عذاب و مجازات تو دوری کنی.
در دولت آنچنانی کابادتست ملک
باشد خزانه تو همیشه خراب تو
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و سعادت، تو به خاطر وفاداری و عشق خود، حکمت و مدیریت را به خوبی به کار میگیری، اما اگر در این دوران چنان نباشی، ثروت و مقام تو به تباهی خواهد رفت.
جز میوه وزارت نامد نصیب تو
بی شک چو هست بیخ وزارت نصاب تو
هوش مصنوعی: اگر درخت وزارت در دل تو ریشه داشته باشد، بدون شک میوهای جز موفقیت و برکت نخواهی داشت.
هر گه که عالمی را بینم به هر مراد
جود تو سیر کرده و من با شتاب تو
هوش مصنوعی: در هر زمانی که عالمی را مشاهده میکنم، به خاطر عطای تو به هر آنچه میخواهم دست یافتهام، و من با شتاب و عجله به سوی تو میروم.
با خویشتن چه گویم گویم دروغ شد
زی مردمان به خدمت تو انتساب تو
هوش مصنوعی: با خودم چه بگویم وقتی دروغ است که بگویم از طرف مردمان به تو وابسته هستم و تو را خدمتگزار خود میدانم.
مسعود از آن چو باز به بند او فتاده
زیرا ز فال زجر برآمد غراب تو
هوش مصنوعی: مسعود، به خاطر اینکه مانند پرندهای در دام افتاده است، از آنچه بر سرش آمده، تحت تأثیر نشانههای بد قرار گرفته است. این وضع او به خاطر نشانههای نامساعدی است که به جغدی شبیه میشود.
چون خار و خس ببالد بدخواه تو همی
زیرا کز آتش تو برفت التهاب تو
هوش مصنوعی: زمانی که تو به شکوفایی و ترقی میرسی، دشمنان تو هم بیدلیل به تو حسادت میکنند؛ زیرا که شعلهی خشم و حسادت تو از میان رفته است.
تازد تذرو و گور به بیشه که روزگار
بشکست چنگ و مخلب شیر و عقاب تو
هوش مصنوعی: تند و توفانی در طبیعت به راه میافتد و در جنگل، آرامش و سکوت را به هم میزند. روزگاری در گذشته، قدرت و سلطه شیر و عقاب نیز شکسته شده است.
مانا جناب بستی با منعمان دهر
زین روی باشد از همگان اجتناب تو
هوش مصنوعی: دوست عزیز! همچنان که دهر (زمان) بر ما محدودیتهایی میگذارد، به همین دلیل بهتر است که از تعامل با دیگران خودداری کنی.
اکنون نمی ستاند چیزی ز دست کس
دست تو تا نگردد برده جناب تو
هوش مصنوعی: اکنون هیچ چیزی از دست کسی گرفته نمیشود، تا زمانی که دست تو به آن نرسد.
ای صید پای بسته و رفته ز کار دست
وجهست اگر نترسد از تو کلاب تو
هوش مصنوعی: ای شکار گرفتار و از کار افتاده، حالا اگر از تو نمیترسد، پس چه برساند که تو چه کسی هستی؟
آن گوشت پاره گشته از خنجر بلا
کز تو همی براند سیری ذباب تو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که شخص از درد و رنجی که به او وارد شده، احساس عذاب میکند. او خود را مانند تکهای از گوشت میبیند که تحت تاثیر بلایایی که بر او وارد میشود، از طرف کسی در حال دوری و جدایی است. در اینجا، درد و عذاب ناشی از این جدایی و بلا به خوبی احساس میشود و به تصویر کشیده میشود.
ای تیغ روزگار تو را در نیام کرد
مانا بترس بود به بیم از ضراب تو
هوش مصنوعی: ای زمانه، مثل یک شمشیر، تو را در غلاف خود نگه داشته است. پس بهتر است از ضربهها و آسیبهایی که ممکن است از تو برآید، بترسی.
از خانه چون پیاده شطرنج رفته ای
کاندر میان نطع نباشد ایاب تو
هوش مصنوعی: وقتی از خانه بیرون میروی، مثل شطرنجی که در میانهی زمین بازی است، نمیتوانی به عقب برگردی.
در تنگی یی شدی که نداند برون شدن
از دولت تو دعوت نامستجاب تو
هوش مصنوعی: در وضعیتی قرار گرفتی که نمیدانی چگونه از آن بیرون بیایی و دعایت برای تغییر وضعیتت به نتیجه نخواهد رسید.
آخر چرا ضعیف تری هر زمان به زور
چندین که روزگار بیفزود تاب تو
هوش مصنوعی: چرا همیشه ضعیفتر میشوی، در حالی که با گذشت زمان باید مقاومتت بیشتر شود؟
ای شیردل مگردان نومید دل که چرخ
آخر زران رنگان سازد کباب تو
هوش مصنوعی: ای دلیر، ناامید نباش، زیرا در پایان، زمان به شکلی مثبت و زیبا تغییر خواهد کرد و مشکلاتت را به خوشی تبدیل میکند.
ای آفتاب رأی جهان از تو نورمند
خفاش تیره چشم شد ز آفتاب تو
هوش مصنوعی: ای خورشید که روشنی بخش جهان هستی، حتی خفاشی که به تاریکی عادت کرده، به خاطر نور تو دیگر نمیتواند به خواب بماند.
دانی که گوهری ام اندر صمیم کوه
ویحک چرا نپروردم نور و تاب تو
هوش مصنوعی: میدانی که من همچون جواهر ارزشمندی در دل کوه زندگی میکنم، حال چرا نور و درخشش تو را نمیپرورانم؟
من با تو جنگ دارم و میلم به آتشیست
واندیشه هیچ گونه نجوید عتاب تو
هوش مصنوعی: من با تو درگیری و کشمکش دارم و آرزو و اشتیاقم به آتش است و هیچ فکر و اندیشهای به خاطر پرخاشگری تو در ذهنم نمیگذرد.
گر در حساب توست همه نادرات دهر
پس من چرا برون شده ام از حساب تو
هوش مصنوعی: اگر همه چیزهای نادر و ارزشمند دنیا در محاسبات تو قرار دارد، پس چرا من از حساب و کتاب تو خارج شدهام؟
در خویشتن شگفت بماند ازین نهاد
رد سپهر داند گشت انتخاب تو
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که انسان در وجود خود به شگفتی میافتد و تحت تأثیر عواطف و انتخابهایش قرار میگیرد. در واقع، فرد از تأثیراتی که بر او وارد میشود و انتخابهایی که در زندگیاش انجام میدهد، شگفتزده میشود. به نوعی، او میفهمد که در این جهانی بزرگ و زیر آسمان، چه سرنوشتی را انتخاب کرده و چگونه نیازهای درونی و خواستههایش او را شکل میدهد.
هر یک همی دواند دریابدم هلاک
گر در نیا بدم خرد زودیاب تو
هوش مصنوعی: هر کس به سوی چیزی میدود و من در خطر نابودی هستم. اگر نتوانم به درستی به آن برسید، میخواهم که عقل و درک تو مرا راهنمایی کند.
این بار من دعای تو قصر تو را کنم
گویم که سرمد باد جهان را تراب تو
هوش مصنوعی: این بار من از صمیم قلب برای تو و خوشبختیات دعا میکنم و آرزو میکنم که زندگی و دنیا همیشه به خوبی و آبادانی تو باشد.
حور بهشت باد گرامی عبید تو
آب حیات باد مروق شراب تو
هوش مصنوعی: در این بیت، بهشتیان و زیباییهای بهشت به عشق و محبت اشاره میشود. همچنین، به آب حیات و شراب بهشتی که روح را شاداب و زنده میکند، اشاره شده است. به نوعی، شاعر زیبایی و شادی را که بهشتیان و طعم زندگی ابدی به ارمغان میآورند، توصیف میکند.
باغ بهار بادی از خرمی و زیب
قمری و عندلیب تو چنگ و رباب تو
هوش مصنوعی: باغی که در بهار پر از خوشی و زیبایی است، صدای پرندگان زیبا مانند قمری و بلبل را به همراه سازهایت میشنویم.
حاشیه ها
1398/11/04 07:02
سازهای زهی
کمانهای
غژک • کمانچه • رباب • بم صراحی • شاهکمان
زخمهای
بربط (عود) • چنگ • دوتار • قانون • رباب • سلانه • سهتار • تنبور • تار • بمتار • شورانگیز • باغلاما • دیوان • چگور (قپوز) • کرشمه • ساغر • تنبورک
ضربهای
سنتور