گنجور

شمارهٔ ۲۵۷ - مدیح دیگر از آن پادشاه

مگر که هجران هست از چهار طبع جهان
که چار طبع مرا داد هر زمان هجران
دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب
تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران
ببرد جانم جانان و زنده ماندم من
که دید هرگز در دهر زنده بی جان
عجب نباشد اگر زنده ام که در تن من
مرکب است ز هجران او چهار ارکان
چو شد حرارت عشقش بر این دلم غالب
از این دو دیده گشادم من اکحل و شریان
اگر حرارت کمتر شود به رفتن خون
چرا حرارت من شد فزون ز رفتن آن
شبی گذشت مرا دوش دور از آن دلبر
سیاه و تیره چو دیدار و فکرت شیطان
سیه نبود ولیکن مرا سیاه نمود
سیاه باشد خود روز عاشق حیران
به چشم همچو هم آمد مرا سیاه و سپید
به حکم هر دو چو هم بود آشکار و نهان
چنان نمود به چشم من از درازی شب
نبود خواهد گویی که هرگزش پایان
چو خیل پروین بر آسمان پدید آمد
بنات نعش نهان شد ز گنبد گردان
پگاه دلبر دلجوی من ز حجره خویش
نهاد دست بر آن روی بیروان و توان
ز لعل و شکر در وی دمید باد به هم
هزاردستان گفتی که می زند دستان
چو گشت گویا آن بی زبان هزار آواز
گل مورد او گشت لاله نعمان
نگر چه گفت مرا گفت مرمرا درنی
که خیز و برجه مسعود سعدبن سلمان
مدیح گوی که فردا به شادکامی و لهو
شراب خواهد خوردن خدایگان جهان
سر ملوک جهان تاج خسروان محمود
که هر چه گویمش از مدح هست صد چندان
خدایگانی و شاهی که مدح و خدمت او
گزیده چون هنرست و ستوده چون احسان
به گاه بخشش مانند عیسی مریم
به گاه کوشش مانند موسی عمران
دو دست او به گه بزم بر ولیش جنان
حسام او به گه رزم بر عدو ثعبان
زمین شود چو هوا و هوا شود چو زمین
چو شد گران و سبک شاه را رکاب و عنان
خدایگانا شاها کیا تو آن ملکی
که در کمال تو عاجز شدست وصف و بیان
زمانه حرزی سازد همی از آن نامه
که سیف دولت محمود باشدش عنوان
به کشوری که به نامت کنند خطبه ادا
درو نبینند از قحط و از نیاز نشان
هر آن بنا که به نامت نهند بنیادش
به عمرها نکند دست حادثه ویران
هر آن دیار که ویران کند سیاست تو
فلک نداند کردنش هرگز آبادان
ز رای تست همه معجزات دهر پدید
ز لفظ تست همه مشکلات چرخ عیان
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار آسان
همیشه تا بود از آسمان زمین ساکن
کند به گرد زمین آسمان همی دوران
به قدر و رفعت مانند آسمان بادی
چو آسمانت روانت باد بر جهان فرمان
سپهر با تو بکرده به مملکت بیعت
زمانه با تو ببسته به خسروی پیمان
به عون دولت عالم به دوستان بسپار
به تیغ نصرت گیتی ز دشمنان بستان
بزن به باغ جلالت سرای پرده فتح
درو بگستر از انصاف و عدل شادروان
بساط خسروی اندر جهان فرو گستر
علامت ملکی از سپهر بر گذران
ز ملک خویش بناز و عدل خود برخور
به کام و لهو بپای و به عز و ناز بمان
تو شادمانه و سلطان اعظم ابراهیم
به روزگار تو همواره خرم و شادان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر که هجران هست از چهار طبع جهان
که چار طبع مرا داد هر زمان هجران
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر در چهار عنصر طبیعت هستی، در هر لحظه از زندگی‌ام با دوری و جدایی روبه‌رو هستم.
دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب
تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران
هوش مصنوعی: دل من پر از آتش شد و چشمانم پر از اشک گردید. بدنم سبک مانند باد شد و سرم سنگین چون خاک.
ببرد جانم جانان و زنده ماندم من
که دید هرگز در دهر زنده بی جان
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگی، جانم را از من می‌برد، اما من همچنان زنده‌ام. این در حالی است که هرگز در عالم وجود، کسی را نداشته‌ام که زنده باشد و در عین حال بی‌جان.
عجب نباشد اگر زنده ام که در تن من
مرکب است ز هجران او چهار ارکان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر من زنده هستم، زیرا در وجود من نشانه‌هایی از درد و فراق او وجود دارد.
چو شد حرارت عشقش بر این دلم غالب
از این دو دیده گشادم من اکحل و شریان
هوش مصنوعی: وقتی عشق او در دل من چیره شد، از چشم‌هایم به اشک‌های سیاه و رگ‌های خونی اشاره کردم.
اگر حرارت کمتر شود به رفتن خون
چرا حرارت من شد فزون ز رفتن آن
هوش مصنوعی: اگر دما کاهش یابد، خون به راحتی در حرکت نیست. پس چرا حرارت درونی من بیشتر از حرکت خون شده است؟
شبی گذشت مرا دوش دور از آن دلبر
سیاه و تیره چو دیدار و فکرت شیطان
هوش مصنوعی: شبی را گذراندم دور از آن معشوق سیاه و تیره، مانند دیدار و خیال شیطانی.
سیه نبود ولیکن مرا سیاه نمود
سیاه باشد خود روز عاشق حیران
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که چیزی یا کسی او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و حس سیاهی و غم را در او به وجود آورده است، در حالی که آن چیز یا فرد خودش سیاه نیست. به عبارت دیگر، عشق و احساسات عمیق او باعث شده که روزگارش تیره و غمناک به نظر برسد، حتی اگر در ظاهر دلیلی برای این حزن وجود نداشته باشد. عاشق در این وضعیت حیران و گیج مانده است.
به چشم همچو هم آمد مرا سیاه و سپید
به حکم هر دو چو هم بود آشکار و نهان
هوش مصنوعی: چشم من هر دو رنگ سیاه و سفید را به یک شکل می‌بیند. پس از نظر هر دوی این رنگ‌ها، حقیقتی پنهان و آشکار وجود دارد.
چنان نمود به چشم من از درازی شب
نبود خواهد گویی که هرگزش پایان
هوش مصنوعی: شب آن‌قدر طولانی به نظر می‌رسد که انگار هیچ‌گاه تمام نخواهد شد.
چو خیل پروین بر آسمان پدید آمد
بنات نعش نهان شد ز گنبد گردان
هوش مصنوعی: زمانی که گروه ستارگان پروین بر آسمان نمایان می‌شود، ستاره‌های دنباله‌دار (بنات نعش) از دید پنهان می‌شوند.
پگاه دلبر دلجوی من ز حجره خویش
نهاد دست بر آن روی بیروان و توان
هوش مصنوعی: صبحگاه، معشوق دلنواز من از اتاق خود دستش را بر صورت زیبای خود گذاشت و توانست مرا مجذوب خود کند.
ز لعل و شکر در وی دمید باد به هم
هزاردستان گفتی که می زند دستان
هوش مصنوعی: باد در اینجا بسان یک هنرمند ماهر عمل می‌کند که با دمیدن در لعل و شکر، جادوئی می‌آفریند. این حال اگر شبیه به صدای پلکانی باشد که از هم کوبیده می‌شوند، نوید از هنرنمایی و سازندگی می‌دهد. به گونه‌ای که گویی دستانی متعدد با هم در حال نوازش و ایجاز هستند.
چو گشت گویا آن بی زبان هزار آواز
گل مورد او گشت لاله نعمان
هوش مصنوعی: زمانی که آن شخص بی‌زبان به زبان آمد، هزاران آواز شنید، و گل‌ها برای او به لاله‌ای زیبا تبدیل شدند.
نگر چه گفت مرا گفت مرمرا درنی
که خیز و برجه مسعود سعدبن سلمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شاعر به نوعی هشدار می‌دهد که باید از حرف‌هایی که به او گفته می‌شود، پرهیز کند و زود اقدام کند. او به خود می‌گوید که نباید در افکار دیگران غرق شود و باید به فعالیت و تلاش ادامه دهد.
مدیح گوی که فردا به شادکامی و لهو
شراب خواهد خوردن خدایگان جهان
هوش مصنوعی: ستایش کن که فردا، خدایان جهان در شادی و خوش‌گذرانی خواهند نوشید.
سر ملوک جهان تاج خسروان محمود
که هر چه گویمش از مدح هست صد چندان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و جایگاه بلند محمود به عنوان پادشاه می‌پردازد. شاعر اشاره می‌کند که تاج و مقام او در میان پادشاهان درخشان است و هر چه درباره او بگوید، سرشار از ستایش و تحسین است و در واقع ناچیز است در برابر عظمتی که دارد.
خدایگانی و شاهی که مدح و خدمت او
گزیده چون هنرست و ستوده چون احسان
هوش مصنوعی: خداوند و پادشاهی که مورد ستایش و خدمت قرار گرفته است، مانند هنری ارزشمند و نیکی‌ای بزرگ است که مورد تحسین قرار گرفته است.
به گاه بخشش مانند عیسی مریم
به گاه کوشش مانند موسی عمران
هوش مصنوعی: زمانی که بخشش می‌کنید، باید مثل عیسی مریم با محبت و مهر باشد و زمانی که تلاش می‌کنید، باید مانند موسی عمران با استقامت و پشتکار عمل کنید.
دو دست او به گه بزم بر ولیش جنان
حسام او به گه رزم بر عدو ثعبان
هوش مصنوعی: او در جشن‌ها و مراسم‌ها به یاری دوستانش می‌شتابد و در جنگ‌ها به مقابله با دشمنان می‌پردازد.
زمین شود چو هوا و هوا شود چو زمین
چو شد گران و سبک شاه را رکاب و عنان
هوش مصنوعی: وقتی که زمین به اندازه‌ای سبک شود که مانند هوا به پرواز درآید و هوا به حدی سنگین شود که احساس کند مانند زمین است، در آن صورت سلطانی که از هر دو جهت به او نیاز است، نه به رکاب نیاز خواهد داشت و نه به افسار.
خدایگانا شاها کیا تو آن ملکی
که در کمال تو عاجز شدست وصف و بیان
هوش مصنوعی: آیا تو، ای خداوند بزرگ، آن مقام والایی هستی که حتی وصف و بیان کمال تو از عهده توانایی‌ها و الفاظ خارج شده است؟
زمانه حرزی سازد همی از آن نامه
که سیف دولت محمود باشدش عنوان
هوش مصنوعی: زمانه برای خود نامه‌ای می‌سازد که بر اساس آن، شمشیر سلطنت محمود شناخته می‌شود.
به کشوری که به نامت کنند خطبه ادا
درو نبینند از قحط و از نیاز نشان
هوش مصنوعی: به کشوری که به نام تو در آن خطبه می‌خوانند، قحطی و نیاز را نمی‌بینند و مشکلات را احساس نمی‌کنند.
هر آن بنا که به نامت نهند بنیادش
به عمرها نکند دست حادثه ویران
هوش مصنوعی: هر ساختمانی که به نام تو ساخته شود، هیچ حادثه‌ای در طول عمر آن قادر نیست آن را ویران کند.
هر آن دیار که ویران کند سیاست تو
فلک نداند کردنش هرگز آبادان
هوش مصنوعی: هر جا که سیاست تو باعث ویرانی شود، آسمان هرگز نمی‌تواند آن را آباد کند.
ز رای تست همه معجزات دهر پدید
ز لفظ تست همه مشکلات چرخ عیان
هوش مصنوعی: از نظر تو، تمامی معجزات تاریخ به وجود آمده و همه مشکلات جهان از کلمات تو پیداست.
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار آسان
هوش مصنوعی: در نزد دارایی و قدرت تو، مشکلات کوچک به نظر می‌رسند، اما در برابر قدرت و تندی تو، حتی روزهای خوب هم برای ما دشوار می‌شود.
همیشه تا بود از آسمان زمین ساکن
کند به گرد زمین آسمان همی دوران
هوش مصنوعی: همیشه تا وقتی که آسمان وجود دارد، زمین به دور آن می‌چرخد و این چرخش همواره ادامه دارد.
به قدر و رفعت مانند آسمان بادی
چو آسمانت روانت باد بر جهان فرمان
هوش مصنوعی: به اندازه و بزرگی مانند آسمان، بادی همچون آسمان تو، روان است و بر جهان حاکمیت دارد.
سپهر با تو بکرده به مملکت بیعت
زمانه با تو ببسته به خسروی پیمان
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو در دنیا عهد بسته و زمانه به تو وفاداری نشان داده است.
به عون دولت عالم به دوستان بسپار
به تیغ نصرت گیتی ز دشمنان بستان
هوش مصنوعی: با کمک بهبود وضعیت جهانی، دوستان را به حمایت از هم دعوت کن و با قدرت و حمایت، از دشمنان انتقام بگیر.
بزن به باغ جلالت سرای پرده فتح
درو بگستر از انصاف و عدل شادروان
هوش مصنوعی: به باغ زیبایی خود برو و در خانه‌ای که نماد پیروزی است، فضا را با انصاف و عدالت پر کن تا همه شاد شوند.
بساط خسروی اندر جهان فرو گستر
علامت ملکی از سپهر بر گذران
هوش مصنوعی: در این دنیا، نشانه‌ای از قدرت و سلطنت وجود دارد که به مانند یک گسترش یافته است. این علامت به ما می‌گوید که سرنوشت و حاکمیت در دست کیست و چگونه بر زندگی جاری تاثیرگذار است.
ز ملک خویش بناز و عدل خود برخور
به کام و لهو بپای و به عز و ناز بمان
هوش مصنوعی: از سرزمین خود لذت ببر و از انصاف و عدالت خود بهره‌مند شو. در شادی و تفریح بگذران و با افتخار و زیبا ویژگی‌های خود را حفظ کن.
تو شادمانه و سلطان اعظم ابراهیم
به روزگار تو همواره خرم و شادان
هوش مصنوعی: تو همیشه شاد و خوشحال هستی، مانند سلطان بزرگ ابراهیم که در زمان خود همیشه خوش زندگی می‌کرد.