گنجور

شمارهٔ ۲۵۶ - هم در مدح او

طبع هوا بگشت و دگرگونه شد جهان
حال زمین دگر گشت از گشت آسمان
دور سپهر گشت رحاوی و چون رحا
کافور سوده بارد بر باغ و بوستان
باد خزان همی جهد از هر طرف چو تیر
تا گشت شاخ گلبن خم گشته چون کمان
تا آب همچو باده همی خورد شاخ گل
چون روی مست لعل همی بود بوستان
اکنون ز هول باد خزان گشت زرد روی
برگش چو زعفران شد شاخش چو خیزران
رویش چراست زرد اگر ناتوان نشد
وآبش چراست روشن اگر گشت ناتوان
تا تاج زر نهاد به سر بر درخت بست
گلبن به خدمتش کمر زر بر میان
تا آب جویبار چو تیغ زدوده شد
پوشیده آبگیر زره ها ز بیم آن
باشد چو روی و قامت زهاد برگ و شاخ
قمری بزد ز بیم نواهای دلستان
تا پر ستاره بود ز گل باغ را چمن
پیوسته بود بلبل در باغ پاسبان
اکنون که برگ شاخ چو خورشید زرد شد
بلبل چو پاسبانان معزول گشت از آن
چون گشت باغ پیر نهان گشت راز او
چونان که بود پیدا آنگه که بد جوان
آری جوان و پیر همیدون چنین بوند
کاین راز خود پدید کند وان کند نهان
گویی که کاروانی از زعفران تر
آمد به باغ و باد بزد راه کاروان
باد وزان همی جهد اکنون ازین نشاط
کش هست بیکرانه و بی مرز زعفران
بر جستنش ملال نه از سیر و ماندگی
گویی که هست رکب شاهنشه جهان
محمود سیف دولت و دین پادشاه دهر
تاج ملوک و فخر زمین خسرو زمان
شاهی که گشت زنده و تازه ز رای او
دین رسول تازی و آیین باستان
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
بر ملک او سیاست او گشته پای بند
بر کنج او سخاوت او گشته قهرمان
جز در مدیح او همه فضل زمانه نقص
بیرون ز خدمتش همه سود جهان زیان
ابرست و باد مرکب تازیش در نبرد
گر ابر با رکاب بود باد با عنان
از سم او ببینی بر دشت ها اثر
ز آوای او بیابی در گوش ها نشان
تیغش به روز کوشش مانند صاعقه ست
ذکرش به عالم اندر گشتست داستان
چرخیست پرستاره و ابریست پرسرشک
آبیست بی تحرک و ناریست بی دخان
ای پادشاه عادل و ای شهریار حق
ای خسرو مظفر و ای شاه کامران
ای گاه بردباری و رادی چو اردشیر
وی وقت کامگاری و مردی چو اردوان
ای عدل را کمال تو چون چشم را بصر
وی ملک را جلال تو چون جسم را روان
در وصف کرده های تو حیران شده ضمیر
وز نعت داده های تو عاجز شده بیان
هرگز که ساخت اینکه تو سازی همی شها
از خسروان کافی و شاهان کامران
در ملک دید هیچکس این رتبت و شرف
در جود داشت هیچ کس این قدرت و توان
آمد خزان فرخ شاها به خدمتت
شد بوستان و باغ به دیگر نهاد و سان
در بوستان به جای گل و لاله و سمن
آمد ترنج و نرگس و نارنج بیکران
گر ارغوان ز باغ بشد هیچ باک نیست
می خواه ارغوانی بر یاد ارغوان
فرخنده باد بر توش ها مهرگان ز مهر
بگذار در نشاط دو صد مهر و مهرگان
تو بر سریر و آنکه تو را دوست در سرور
تو باهوای خویش و عدو مانده در هوان
تو سرفراز خسرو و شاهان تو را رهی
تو شادمان و آنکه به تو شاد شادمان
جاه تو بی تغیر و ملک تو مستقیم
عز تو بی کرانه و عمر تو جاودان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طبع هوا بگشت و دگرگونه شد جهان
حال زمین دگر گشت از گشت آسمان
هوش مصنوعی: هوا تغییر کرده و دنیا به حالت دیگری درآمده است. حال زمین نیز به واسطه تغییر آسمان دگرگون شده است.
دور سپهر گشت رحاوی و چون رحا
کافور سوده بارد بر باغ و بوستان
هوش مصنوعی: در این شعر به تغییرات و زیبایی‌های طبیعت اشاره شده است. دوران که در زمان رهایی و تازه‌نفس بودن، مانند کافور که در هوای پارک‌ها و باغ‌ها پخش می‌شود، به باغ‌ها و بوستان‌ها طراوت و زندگی می‌بخشد. در واقع، این تغییرات مثبت و دلنواز، احساس نشاط و شادابی را در دل انسان‌ها به وجود می‌آورد.
باد خزان همی جهد از هر طرف چو تیر
تا گشت شاخ گلبن خم گشته چون کمان
هوش مصنوعی: نسیم پاییزی از هر سو می‌پیچد و چون تیر فرود می‌آید، تا اینکه شاخه‌های درخت گل مانند کمانی خم می‌شوند.
تا آب همچو باده همی خورد شاخ گل
چون روی مست لعل همی بود بوستان
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به شاخ گل دارد که در حال نوشیدن آب مانند نوشیدن شراب است و با اشاره به زیبایی گل، آن را به حالت مستی و سرخوشی تشبیه کرده است. در واقع، زیبایی و شادابی گل به نوعی به فضای خوشبو و دلپذیر بوستان اشاره دارد.
اکنون ز هول باد خزان گشت زرد روی
برگش چو زعفران شد شاخش چو خیزران
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر ترس ناشی از باد خزان، برگ‌ها زرد و مانند زعفران شده‌اند و شاخه‌اش مانند نی بوده است.
رویش چراست زرد اگر ناتوان نشد
وآبش چراست روشن اگر گشت ناتوان
هوش مصنوعی: اگر رویش زرد شده، به خاطر ناتوانی اوست و اگر آبش روشن است، نشان‌دهنده این است که حتی در زمانی که ضعیف شده، هنوز هم می‌تواند به زندگی ادامه دهد.
تا تاج زر نهاد به سر بر درخت بست
گلبن به خدمتش کمر زر بر میان
هوش مصنوعی: تا وقتی که تاج طلایی را بر سر نهند و درختی به خاطر او بیفروزند، باغ گل را به خدمتش با کمر طلایی زینت می‌دهند.
تا آب جویبار چو تیغ زدوده شد
پوشیده آبگیر زره ها ز بیم آن
هوش مصنوعی: پس از آنکه آب جویبار مانند نیزه‌ای تیز و برنده روان شد، آبگیر که جایی برای جمع شدن آب است، به خاطر ترس از آن، پوشیده و پنهان شد.
باشد چو روی و قامت زهاد برگ و شاخ
قمری بزد ز بیم نواهای دلستان
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و قامت زاهدان مانند برگ و شاخه قمر باشد، باید از ترس نغمه‌های دل‌انگیز، بیدار و هوشیار بود.
تا پر ستاره بود ز گل باغ را چمن
پیوسته بود بلبل در باغ پاسبان
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان پر از ستاره باشد، گل‌های باغ همیشه شکوفا خواهند بود و بلبل در باغ به‌عنوان نگهبان حضور خواهد داشت.
اکنون که برگ شاخ چو خورشید زرد شد
بلبل چو پاسبانان معزول گشت از آن
هوش مصنوعی: اکنون که برگ‌های درخت مانند خورشید زرد شده‌اند، بلبل نیز مانند پاسبانان برکنار شده از وظیفه، به غم و اندوه نشسته است.
چون گشت باغ پیر نهان گشت راز او
چونان که بود پیدا آنگه که بد جوان
هوش مصنوعی: زمانی که باغ پیر و پنهان شد، رمزش نیز پنهان گشت، همان‌طور که وقتی جوان بود، برای همه آشکار بود.
آری جوان و پیر همیدون چنین بوند
کاین راز خود پدید کند وان کند نهان
هوش مصنوعی: بله، هم جوان و هم پیر به همین صورت هستند که این راز را آشکار می‌کنند و آن را پنهان می‌کنند.
گویی که کاروانی از زعفران تر
آمد به باغ و باد بزد راه کاروان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که گروهی از زعفران تازه به باغ آمده‌اند و بادی نیز مسیر آن‌ها را می‌وزد.
باد وزان همی جهد اکنون ازین نشاط
کش هست بیکرانه و بی مرز زعفران
هوش مصنوعی: باد اکنون با انرژی فراوان می‌وزد و این نشانه‌ای از شادی و سرزندگی است که به مانند زعفران، بدون مرز و بی‌کران به نظر می‌رسد.
بر جستنش ملال نه از سیر و ماندگی
گویی که هست رکب شاهنشه جهان
هوش مصنوعی: میل به دوری از تکرار و ماندن در یک جا نیست، بلکه به نوعی از قدرت و جذابیت در زندگی اشاره دارد که انسان را به تحرک و جستجوی بیشتر ترغیب می‌کند. این حرکت به معنای تلاشی است که به خاطر موقعیت‌های بزرگ و با ارزش در زندگی انجام می‌شود.
محمود سیف دولت و دین پادشاه دهر
تاج ملوک و فخر زمین خسرو زمان
هوش مصنوعی: محمود، که نماد قدرت و معنویت است، پادشاهیست که در زمان خود بر سرزمین‌ها حکومت می‌کند و افتخار و زیبایی را برای دنیا به ارمغان می‌آورد.
شاهی که گشت زنده و تازه ز رای او
دین رسول تازی و آیین باستان
هوش مصنوعی: شاهی که با اندیشه‌اش زنده و پویا شد، دین پیامبر عرب و سنت‌های قدیمی را حفظ کرد.
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
هوش مصنوعی: با وجود صبوری و آرامش او، زمین سنگین به نظر می‌آید ولی در واقع سبک است. و برعکس، هوای سبک و لطیف در برخورد با او، سنگین و جدی می‌شود.
بر ملک او سیاست او گشته پای بند
بر کنج او سخاوت او گشته قهرمان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که بر سرزمین او، تدبیر و سیاست او به طور کامل حکمرانی می‌کند و در گوشه‌های آن، generosity یا بخشندگی او به قهرمانانه‌ترین شکل خود بروز می‌کند.
جز در مدیح او همه فضل زمانه نقص
بیرون ز خدمتش همه سود جهان زیان
هوش مصنوعی: جز در ستایش او، بقیه فضایل زمانه ناقص و بی‌ارزش هستند. از حضور او، تمام خوبی‌های دنیا به ضرر تبدیل می‌شود.
ابرست و باد مرکب تازیش در نبرد
گر ابر با رکاب بود باد با عنان
هوش مصنوعی: هوا ابری است و باد در حال تکاپو. اگر ابر به زین کشیده باشد، باد با مهار می‌آید.
از سم او ببینی بر دشت ها اثر
ز آوای او بیابی در گوش ها نشان
هوش مصنوعی: از تاثیر سم او بر روی دشت‌ها نشانه‌هایی خواهی دید و از آواز او، نشانه‌هایی در گوش‌هایت خواهی شنید.
تیغش به روز کوشش مانند صاعقه ست
ذکرش به عالم اندر گشتست داستان
هوش مصنوعی: تیغ او در روز تلاش، به مانند صاعقه است و نامش در جهان به عنوان یک داستان مشهور شده است.
چرخیست پرستاره و ابریست پرسرشک
آبیست بی تحرک و ناریست بی دخان
هوش مصنوعی: این جمله به وصف یک پدیده طبیعی می‌پردازد. در آن به دایره‌ای اشاره شده که پر از ستاره است و ابری همراه با بارش اشک در آن وجود دارد. آبی که حالتی ساکن و بی‌حرکت دارد و آتشینی که بدون دود به نظر می‌رسد. به طور کلی، تصویرسازی زیبایی از آسمان و طبیعت را نشان می‌دهد.
ای پادشاه عادل و ای شهریار حق
ای خسرو مظفر و ای شاه کامران
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که با انصاف و عدالت حکومت می‌کنی، ای فرمانروای حقیقی، ای شاه پیروز و خوشبخت.
ای گاه بردباری و رادی چو اردشیر
وی وقت کامگاری و مردی چو اردوان
هوش مصنوعی: ای زمانی صبر و شکیبایی تو مانند اردشیر باشد، و وقتی که به موفقیت و کامیابی می‌رسی، همچون اردوان مردانگی از خود نشان ده.
ای عدل را کمال تو چون چشم را بصر
وی ملک را جلال تو چون جسم را روان
هوش مصنوعی: ای عدالت، کمال تو مانند بینایی است که به چشم جان می‌بخشد و شکوه تو در ملک مانند روحی است که به جسم زندگی می‌دهد.
در وصف کرده های تو حیران شده ضمیر
وز نعت داده های تو عاجز شده بیان
هوش مصنوعی: ضمیر من در توصیف‌های تو گیج و حیران شده و قدرت بیان من از بیان خوبی‌ها و صفات تو ناتوان مانده است.
هرگز که ساخت اینکه تو سازی همی شها
از خسروان کافی و شاهان کامران
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر نیاور که تو با ساز خود، شایسته‌ی شاهان و بزرگان هستی.
در ملک دید هیچکس این رتبت و شرف
در جود داشت هیچ کس این قدرت و توان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ‌کس به این درجه و مقام از سخاوت نرسیده و هیچ فردی به این اندازه قدرت و توانایی ندارد.
آمد خزان فرخ شاها به خدمتت
شد بوستان و باغ به دیگر نهاد و سان
هوش مصنوعی: پاییز پرخیر و برکت به حضور تو آمد و باغ و بوستان تغییر شکل دادند و به شکل دیگری درآمدند.
در بوستان به جای گل و لاله و سمن
آمد ترنج و نرگس و نارنج بیکران
هوش مصنوعی: در باغ، به جای گل‌ها و لاله‌ها، میوه‌ها و گیاهان جدیدی مانند ترنج و نرگس و نارنج به وفور روییده‌اند.
گر ارغوان ز باغ بشد هیچ باک نیست
می خواه ارغوانی بر یاد ارغوان
هوش مصنوعی: اگر که گل ارغوان از باغ برود، هیچ ناراحتی نیست؛ فقط تو می‌توانی می را طلب کنی که بوی ارغوان را به یاد بیاوری.
فرخنده باد بر توش ها مهرگان ز مهر
بگذار در نشاط دو صد مهر و مهرگان
هوش مصنوعی: مبارک باد بر تو روز مهرگان، از محبت‌هایی که در این روز می‌ورزی، بیش از دوصد بار شاد و خوشحال باش.
تو بر سریر و آنکه تو را دوست در سرور
تو باهوای خویش و عدو مانده در هوان
هوش مصنوعی: تو بر بلندایی و محبوب تو در شادی تو با آرزوهای خود مشغول است و دشمن در بی‌سرنوشتی باقی مانده.
تو سرفراز خسرو و شاهان تو را رهی
تو شادمان و آنکه به تو شاد شادمان
هوش مصنوعی: تو برتری و ویژگی‌های خاصی داری که تو را از دیگران متمایز می‌کند. تو خوشحال و شاد هستی و هر کسی که با تو در ارتباط است نیز خوشحال و شاد می‌شود.
جاه تو بی تغیر و ملک تو مستقیم
عز تو بی کرانه و عمر تو جاودان
هوش مصنوعی: مقام و ارزش تو همیشه ثابت است و حکمرانی‌ات همواره راست و درست خواهد بود. عزت و بزرگی تو بی‌پایان است و زندگی‌ات همیشگی و پایدار است.