گنجور

شمارهٔ ۲۵۰ - در مدح سلطان مسعود

ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
مهری به گاه مهر و سپهری به گاه کین
آهن ز عنف باس تو مومی شود به ذات
آتش ز طبع لطف تو آبی شود معین
تایید یافت نعمت و اقبال یافت عز
زان طبع زودیاب تو و رای دوربین
در چرخ ملک و عصر شرف روی و رأی تو
ماهیست نیک روشن و رأییست بس مبین
مانند بارگیران ایام کرده داغ
اقبال را به نام بزرگی تو سرین
برسان نوعروسان از نور بسته چرخ
خورشید را عصابه جاه تو بر جبین
دامن پر از سعود کند هر شبی فلک
تا بامداد بر تو فشاند به آستین
از فخر خاتمیست در انگشت ملک تو
کش ز آفتاب حلقه ست از مشتری نگین
بر صحن دهر جاه عریض تو هر زمان
از امن گرد ملک تو حصنی کشد حصین
از طبع بردبار تو عفو گناه را
از بیخ حلم کوهی روید همی متین
در روزگار عدل تو ممکن شود که هیچ
در روی حوض آب نیفتد ز باد چین
نگذاشت جود و عدل تو ای اصل جود و عدل
در دهر هیچ مفلس و در خلق یک حزین
نه عدل یافته ست به از ملک تو پناه
نه ملک یافته ست به از عدل تو قرین
از دست و رای و بخشش و پیکار بی گمان
چون نیک بنگریم ز روی خرد یقین
چون ابر در بهاری و چون مهر در شرف
چون تیغ در نبردی و چون شیر در عرین
تازان سپاه حشمت جود تو در جهان
از مصر تا به بصره و از روم تا به چین
هر فصلی از مثال تو پیری بود مصیب
هر لفظی از خطاب تو دری بود ثمین
هر جنبشی ز ذات تو عزمی بود مفید
هر فکرتی ز طبع تو رایی بود رزین
جز جود را نداری بر گنج قهرمان
هر چند نیست جود تو بر گنج تو امین
کردست چرخ گردان از بیم جود تو
در طبع خاک و سنگ زر و سیم را دفین
نشگفت اگر به بزم نباشی امین به مال
زیرا که روز جنگ به جان نیستی ضمین
مشرف شناخت بود یمین تو را یسار
کاندک شمرد گنج یسار تو را یمین
مامور شد بیان تو را چون بیان بنان
تا هر هنر به نزد تو شد چون نگین نگین
از طبع بی اجازت مهر تو در رحم
جان را قبول کرد نیارد تن جنین
گر هیچ عمر یابد بدخواه ملک تو
بر جان او ز بیم سنانها شود سنین
نرهد ز رنج خنجرت از چند بار زه
زاید ز بیم خنجر تو دشمن لعین
هرگز چگونه جان برد از دست نره شیر
روباه اگر چه زاید پوشیده پوستین
همرنگ ریگ تیغ تو چون ریگ خورد آب
تشنه شود چو ریگ به خون عدوی دین
رخشت به دشت حمله چو بر کوفت پای فتح
تیغت ز تیغ کوه براند به زخم هین
نصرت نهاد تارک رمح تو را سنان
چون فتح کرد قبضه تیغ تو را لحین
چون خنجر از هوای نهفته شود پدید
این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین
از حرص فتح تیغ برآرد ز خواب سر
بر جوش حمله پای درآرد اجل به زین
روی هوا ز گرد سواران شود سیاه
خاک زمین به خون دلیران شود عجین
از حربه سینه ماند چون کنده از تبر
وز گرد مغز گردد چون جامه از کدین
شمشیر تو چو برق بکوبد در ظفر
شبدیز تو چو باد بروبد ره کمین
نام تو را چو یاد کند لفظ روزگار
از فخرش احتراز کند گنبد برین
چون جسم و روح ملک و سعادت شوند جفت
از پیش آنکه بندد در حرف میم و سین
مجد و سنا و عاطفت و رج و دولتست
در پیش تو به راستی ای چرخ راستین
ای آفریده جانت جان آفرین به حق
از آفرین که از وی بر جانت آفرین
گشتند سرفراز عزیزانت بر ملوک
چونانکه بر بنات سرافراز شد بنین
جاوید ماند خواهی اندر کنار ملک
با صد هزار ناز چو فرزند نازنین
گر خسرو پسین بود آخر زمانه را
بیشک تو بود خواهی آن خسرو پسین
تا جان به زندگانی تن را شود کفیل
تا می به شادکامی دل را شود ضمین
از بهر شادی دل و جان جام می ستان
از دست آنکه هست به خوبی چو عور عین
ای اصل خرمی همه در خرمی خرام
وی ذات فرخی همه در فرخی نشین
هر کام کان عزیزتر از اوج چرخ یاب
هر میوه کان لذیذتر از شاخ بخت چین
بر هر مکان به پای شرف سوی تخت شو
در هر نظر به چشم طرب روی لهو بین
شاهی تو را مساعد و شادی تو را عدیل
دولت تو را رهی و بزرگی تو را رهین
گیتی است رام و بخت به کام و فلک غلام
یزدان دلیل و دهر مطیع و فلک معین
از سعد هفت کوکب هر هفته ای تو را
جشنی خجسته در شرف ملک همچنین

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
هوش مصنوعی: ای گردونهٔ حکومت و سلطنت و پادشاهی، ای مسعود، حامی دین و نمایندهٔ زمان و بزرگ‌ترین پادشاه زمین.
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
هوش مصنوعی: در جشن و میهمانی و در میدان جنگ، تو نه نوری هستی و نه آتشی. اما سوزان‌تر و درخشان‌تر از هر دو هستی.
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
مهری به گاه مهر و سپهری به گاه کین
هوش مصنوعی: زمانی که به آدم حمله‌ای می‌شود، مثل باد نیرومند است و زمانی که باید در برابر ناملایمات صبر کند، مانند کوه استوار است. در زمان محبت و دوستی، همچون ماه درخشان می‌درخشد و در زمان جنگ و کینه، شجاعت و قدرتش را نشان می‌دهد.
آهن ز عنف باس تو مومی شود به ذات
آتش ز طبع لطف تو آبی شود معین
هوش مصنوعی: آهن در اثر فشار و سختی به حالت موم درآمده و نرم می‌شود، و آب نیز به خاطر طبیعت مهربان تو، به شکل جوی حیات‌بخش درمی‌آید.
تایید یافت نعمت و اقبال یافت عز
زان طبع زودیاب تو و رای دوربین
هوش مصنوعی: خوشی و موفقیت به سبب روحیه ذاتی و توانایی دیدگاه گسترده‌ات به سراغت آمده است.
در چرخ ملک و عصر شرف روی و رأی تو
ماهیست نیک روشن و رأییست بس مبین
هوش مصنوعی: در گردش دوران و در عرصه‌ی افتخار، چهره‌ات به مانند ماهی روشن است و نظرت واضح و روشن‌فکرانه است.
مانند بارگیران ایام کرده داغ
اقبال را به نام بزرگی تو سرین
هوش مصنوعی: مانند افرادی که بارهای سنگین را حمل می‌کنند، در طول روزها و زمان‌ها، به خاطر نام بزرگ تو، درد و زحمت های زندگی را به دوش می‌کشند.
برسان نوعروسان از نور بسته چرخ
خورشید را عصابه جاه تو بر جبین
هوش مصنوعی: نور جوانی و شادابی را به عروس‌ها برسان و از روشنایی خورشید، بر چهره‌ی تو ردّی از قدرت و عظمت باشد.
دامن پر از سعود کند هر شبی فلک
تا بامداد بر تو فشاند به آستین
هوش مصنوعی: هر شب آسمان دامن پر از خوشبختی می‌کند و تا صبح آن را بر آستین تو می‌ریزد.
از فخر خاتمیست در انگشت ملک تو
کش ز آفتاب حلقه ست از مشتری نگین
هوش مصنوعی: حلقه‌ای که در انگشت توست نشانی از عظمت و افتخار خاتم پیامبران دارد و درخشش آن به مانند تابش آفتاب است که از نگین زهره خوش‌رنگ‌تر و زیباتر است.
بر صحن دهر جاه عریض تو هر زمان
از امن گرد ملک تو حصنی کشد حصین
هوش مصنوعی: در هر زمان که در این دنیا به مقام بلند خود می‌بالید، امنیت سرزمین تو مثل دژی محکم و استوار خواهد بود.
از طبع بردبار تو عفو گناه را
از بیخ حلم کوهی روید همی متین
هوش مصنوعی: از ویژگی بردباری تو، عفو گناه به‌گونه‌ای است که مانند حلم کوهی ریشه‌دار و استوار می‌باشد.
در روزگار عدل تو ممکن شود که هیچ
در روی حوض آب نیفتد ز باد چین
هوش مصنوعی: در دوران عدالت تو، این امکان وجود دارد که حتی بر روی سطح آب در حوض هیچ اثری از وزش باد دیده نشود.
نگذاشت جود و عدل تو ای اصل جود و عدل
در دهر هیچ مفلس و در خلق یک حزین
هوش مصنوعی: شما با بخشندگی و انصاف خود باعث شدید که در این دنیا هیچ کسی در تنگدستی و ناراحتی نماند.
نه عدل یافته ست به از ملک تو پناه
نه ملک یافته ست به از عدل تو قرین
هوش مصنوعی: نه پناهی بهتر از حاکمیت تو وجود دارد، نه دوستی و همراهی برتر از عدالت تو.
از دست و رای و بخشش و پیکار بی گمان
چون نیک بنگریم ز روی خرد یقین
هوش مصنوعی: اگر با اندیشه و خردی عمیق و درست بنگریم، بی‌تردید می‌توانیم از کارها، تصمیمات، بخشش‌ها و مبارزات انسان‌ها شناخت درست و واقعی به‌دست آوریم.
چون ابر در بهاری و چون مهر در شرف
چون تیغ در نبردی و چون شیر در عرین
هوش مصنوعی: شما مانند ابر در روزهای بهاری، پرطراوت و خوشحال هستید. شبیه مهر، در اوج خود و در اوج زیبایی قرار دارید. مثل تیغ در میدان جنگ، تیز و آماده‌ی فعالیت و نبرد هستید و مانند شیر در لانه‌اش، قوی و با اعتماد به نفس حضور دارید.
تازان سپاه حشمت جود تو در جهان
از مصر تا به بصره و از روم تا به چین
هوش مصنوعی: سپاه عظمت بخشش تو در سراسر جهان در حال حرکت است، از مصر تا بصره و از روم تا چین.
هر فصلی از مثال تو پیری بود مصیب
هر لفظی از خطاب تو دری بود ثمین
هوش مصنوعی: هر فصلی از سخنان تو مانند پیری پربرکت است و هر کلمه‌ای از پیام تو همچون دری گران‌بهاست.
هر جنبشی ز ذات تو عزمی بود مفید
هر فکرتی ز طبع تو رایی بود رزین
هوش مصنوعی: هر حرکتی که از وجود تو نشأت می‌گیرد، هدفی سودمند دارد و هر فکری که از طبع تو برمی‌خیزد، نظری ارزشمند و محکم است.
جز جود را نداری بر گنج قهرمان
هر چند نیست جود تو بر گنج تو امین
هوش مصنوعی: فقط generosity (بخشش و کرامت) تو را بر دارایی قهرمانانه‌ات قرار نمی‌دهد، هرچند که این generosity تو، بر دارایی‌ات قابل اعتماد نیست.
کردست چرخ گردان از بیم جود تو
در طبع خاک و سنگ زر و سیم را دفین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرخ طبیعی و زمانه به خاطر ترس از بزرگی و بخشندگی تو، در درون خاک و سنگ، طلا و نقره را نهفته است. به عبارتی، در برابر قدرت و شگفتی تو، منابع ارزشمند در این زمین پنهان شده‌اند.
نشگفت اگر به بزم نباشی امین به مال
زیرا که روز جنگ به جان نیستی ضمین
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که در میهمانی‌ها ناپسند است به اموال دیگران اعتماد کنی، زیرا در روز جنگ و خطر، جان خود را هم نخواهی داد تا از آن‌ها دفاع کنی.
مشرف شناخت بود یمین تو را یسار
کاندک شمرد گنج یسار تو را یمین
هوش مصنوعی: سوی راست تو، دانش و آگاهی را کامل می‌بیند، در حالی که سوی چپت را کم اهمیت می‌شمارد؛ گنج و ثروت تو در دست راستت ارزش بیشتری دارد.
مامور شد بیان تو را چون بیان بنان
تا هر هنر به نزد تو شد چون نگین نگین
هوش مصنوعی: تنظیم شده‌ای که بیان تو را به زیباترین شکل ممکن ارائه کند، به‌گونه‌ای که هر هنری در نزد تو مانند نگینی ارزشمند و درخشان شود.
از طبع بی اجازت مهر تو در رحم
جان را قبول کرد نیارد تن جنین
هوش مصنوعی: از محبت و لطافت تو، جان من به وجود آمد و این زندگی برایم ممکن شد، اما جسم من نمی‌تواند به راحتی چنین حالتی را تحمل کند.
گر هیچ عمر یابد بدخواه ملک تو
بر جان او ز بیم سنانها شود سنین
هوش مصنوعی: اگر هیچ کس عمرش طولانی شود، بدخواهی که به تو ضرر می‌زند، از ترس تیزی نیزه‌ها، سال‌های عمرش به سرعت می‌گذرد.
نرهد ز رنج خنجرت از چند بار زه
زاید ز بیم خنجر تو دشمن لعین
هوش مصنوعی: از ترس خنجر تو، دشمن بد ذات به این فکر افتاده که چندین بار از درد و رنج آن فرار کند، اما نمی‌تواند.
هرگز چگونه جان برد از دست نره شیر
روباه اگر چه زاید پوشیده پوستین
هوش مصنوعی: هرگز یک شیر نمی‌تواند جانش را به راحتی از دست بدهد، حتی اگر در ظاهر شبیه به یک روباه با پوستین باشد.
همرنگ ریگ تیغ تو چون ریگ خورد آب
تشنه شود چو ریگ به خون عدوی دین
هوش مصنوعی: تعبیر این بیت به این صورت است که: کسی که در سختی و ناملایمات قرار گرفته، به مانند ریگ در دل بیابان است. وقتی که تشنه می‌شود، دلش به شدت می‌سوزد و به خونش ریخته می‌شود، زیرا در این شرایط به دلیل دشمنی با دین خود، دچار درد و رنج می‌شود. انسان‌هایی که در شرایط دشوار قرار دارند، به مانند ریزه‌های ریگ در بیابان، به شدت نیازمند کمک و آرامش هستند.
رخشت به دشت حمله چو بر کوفت پای فتح
تیغت ز تیغ کوه براند به زخم هین
هوش مصنوعی: چهره‌ات همچون یک گل به دشت حمله می‌آورد، و زمانی که بر زمین می‌کوبی، پیروزی‌ات همچون شمشیری است که از تیغ کوه فرود می‌آید، بر زخم‌هایت تکیه کن.
نصرت نهاد تارک رمح تو را سنان
چون فتح کرد قبضه تیغ تو را لحین
هوش مصنوعی: پیروزی به خاطر سلاح تو، مانند سنان بر سر نیزه‌ات قرار گرفت، زمانی که شمشیرت را با قدرت به دست گرفتی.
چون خنجر از هوای نهفته شود پدید
این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین
هوش مصنوعی: وقتی که راز و رمزها نمایان می‌شود، زیبایی و جلوه‌های مختلفی ظهور می‌کنند؛ مانند رنگ‌های متفاوت گل‌ها که در تحت تغییرات و احوالات مختلف خود را نشان می‌دهند.
از حرص فتح تیغ برآرد ز خواب سر
بر جوش حمله پای درآرد اجل به زین
هوش مصنوعی: از روی طمع و حرص، انسان برای رسیدن به پیروزی ومنافع، آماده می‌شود و در حالتی که به خواب رفته، ناگهان به خود می‌آید و برای نبرد آماده می‌شود؛ اما در این میان، مرگ به او نزدیک می‌شود و او را تحت فشار قرار می‌دهد.
روی هوا ز گرد سواران شود سیاه
خاک زمین به خون دلیران شود عجین
هوش مصنوعی: به دلیل نبرد و جنگجویان، گرد و غبار در آسمان به رنگ سیاه درمی‌آید و خاک زمین با خون شجاعان آغشته می‌شود.
از حربه سینه ماند چون کنده از تبر
وز گرد مغز گردد چون جامه از کدین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که شخصی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و از خود بی‌خود شده است. او مانند درختی است که ریشه‌اش از زمین کنده شده و همچنین مانند پارچه‌ای است که از رنگ و بافتش خالی شده است. به عبارت دیگر، این فرد به خاطر درد و رنجی که تحمل کرده، دچار تغییر و تخریب شده و شادابی و سرزندگی‌اش را از دست داده است.
شمشیر تو چو برق بکوبد در ظفر
شبدیز تو چو باد بروبد ره کمین
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند برق در پیروزی فرود می‌آید و سوار تو مانند باد در مسیر کمین حرکت می‌کند.
نام تو را چو یاد کند لفظ روزگار
از فخرش احتراز کند گنبد برین
هوش مصنوعی: وقتی نام تو به یاد آورده شود، زمان به خاطر بزرگی تو خود را از افتخار دور می‌کند و به این ترتیب، آسمان هم به شکوه تو احترام می‌گذارد.
چون جسم و روح ملک و سعادت شوند جفت
از پیش آنکه بندد در حرف میم و سین
هوش مصنوعی: زمانی که جسم و روح به هم پیوسته و هم‌راستا شوند، از قبل از آنکه به کلمات "میم" و "سین" متصل شوند، ملک و سعادت شکل می‌گیرند.
مجد و سنا و عاطفت و رج و دولتست
در پیش تو به راستی ای چرخ راستین
هوش مصنوعی: ای گردونه حقیقت، تمام ویژگی‌های برجسته و عالی از جمله عظمت، اعتبار، محبت و ثروت در برابر تو قرار دارد.
ای آفریده جانت جان آفرین به حق
از آفرین که از وی بر جانت آفرین
هوش مصنوعی: ای جانِ آفریده شده، تو حقیقتی از خالق جان‌هایی. به حق، تو از آن آفریننده‌ای که بر جانت رحمت و لطف نازنین نازل کرده است، بزرگ‌تر و والا‌تر هستی.
گشتند سرفراز عزیزانت بر ملوک
چونانکه بر بنات سرافراز شد بنین
هوش مصنوعی: عزیزان تو مانند دختران سرافراز برای پادشاهان به مقام و منزلت بالا دست پیدا کردند.
جاوید ماند خواهی اندر کنار ملک
با صد هزار ناز چو فرزند نازنین
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همیشه در کنار کشور و سرزمینت بمانی، با ناز و محبت باید مانند فرزند گرامی رفتار کنی.
گر خسرو پسین بود آخر زمانه را
بیشک تو بود خواهی آن خسرو پسین
هوش مصنوعی: اگر خسرو آخر زمان باشد، بی‌تردید تو نیز آن خسرو خواهی بود.
تا جان به زندگانی تن را شود کفیل
تا می به شادکامی دل را شود ضمین
هوش مصنوعی: تا وقتی که جان همراه زندگی است، بدن می‌تواند از آن حمایت کند و تا وقتی که شراب شادی‌بخش وجود دارد، دل را لبریز از خوشی می‌کند.
از بهر شادی دل و جان جام می ستان
از دست آنکه هست به خوبی چو عور عین
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی دل و جان، جام می را از دست کسی بگیر که به خوبی و زیبایی مانند دیوانه‌هاست.
ای اصل خرمی همه در خرمی خرام
وی ذات فرخی همه در فرخی نشین
هوش مصنوعی: ای خاستگاه همه خوشی‌ها، با طرز راه رفتنت به شادابی جلوه بده. تو ذات و ماهیت شادی هستی، پس در جایی بمان که مملو از شادابی و خوشحالی باشد.
هر کام کان عزیزتر از اوج چرخ یاب
هر میوه کان لذیذتر از شاخ بخت چین
هوش مصنوعی: هر آرزویی که برایت از زندگی در چرخ روزگار ارزشمندتر است، و هر میوه‌ای که به طعمش از شاخ بختیاری لذت‌افزای تو بیشتر باشد، درختش بر تو بارور باشد.
بر هر مکان به پای شرف سوی تخت شو
در هر نظر به چشم طرب روی لهو بین
هوش مصنوعی: در هر زمان و مکانی به خاطر شرف و مقام خود، به سوی تخت و جایگاهی بالا برو و در هر نظرت به زیبایی و لذتی که در زندگی وجود دارد، توجه کن.
شاهی تو را مساعد و شادی تو را عدیل
دولت تو را رهی و بزرگی تو را رهین
هوش مصنوعی: یک پادشاه حمایتگر و خوشحال برای تو وجود دارد و شادی تو همتای تو است. دولت تو راهی را برای تو باز می‌کند و بزرگی تو به تو وابسته است.
گیتی است رام و بخت به کام و فلک غلام
یزدان دلیل و دهر مطیع و فلک معین
هوش مصنوعی: جهان به نظم و ترتیب درآمده و شانس و اقبال به نفع انسان‌هاست؛ آسمان خدمت‌گزار خداوند است و زمان و سرنوشت نیز تابع فرمان او هستند.
از سعد هفت کوکب هر هفته ای تو را
جشنی خجسته در شرف ملک همچنین
هوش مصنوعی: هر هفته، تو با خوشحالی و شادی مانند هفت ستاره در آسمان، جشن بزرگی را در پادشاهی به‌وقوع می‌پیوندی.