شمارهٔ ۲۴۴ - نکوهش بروج دوازده گانه
ازین دوازده برجم رسید کار به جان
که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان
حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز
چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان
بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برو زد بریخت ناگاهان
چو شخص جوزا هر دو شدند جفت به هم
نخست کرت زادند بهر من احزان
همیشه سرطان با من به هر کجا که روم
همی رود کژ و ناچار کژ رود سرطان
اسد بسان اسد سهمگین و خشم آلود
همی بخاید بر من ز کین من دندان
ز سنبله همه داس آمدست قسمت من
اگر چه دانه او هست قسمت دگران
عجب ز میزان دارم از آن که روزی من
به گاه دادن بر سخته می دهد میزان
مرا چو عقرب عقرب همی زند سر نیش
که درد آن نشود به ز دارو و درمان
همیشه قوس به من بر به سان قوس به زه
همی زند به دلم بر زِ اَندُهان پیکان
ز جدی هست فزون رنج من از آنکه به دل
چریده سبزه لهوم ز روضه امکان
عجب ز دلو همی آیدم که نوبت من
تهی برآید از چاه و من چنین عطشان
ز حوت خاری جسته ست مر مرا در حلق
که هر زمان کنم از درد او هزار افغان
چنین دوازده دشمن که مر مراست کراست
که با همه ز یکی خویشتن نداشت توان
به حکمشان کم و بیش توانگر و درویش
ز امرشان بد و نیک رعیت و سلطان
بدین دوازده دشمن بگو چگونه زید
اسیر دل شده مسعود سعدبن سلمان
شمارهٔ ۲۴۳ - به دوستی خوشدل نام فرستاده: ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار منشمارهٔ ۲۴۵ - اندرز و تنبیه: تا بود شخص آدمی را جان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازین دوازده برجم رسید کار به جان
که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان
هوش مصنوعی: در این اشعار، گویا شاعر از دشواریهایی که در زندگیاش تجربه کرده سخن میگوید. او به تعداد دوازده برج اشاره میکند و میگوید که هر یک از این برجها نمایانگر یک دوره یا مرحلهای است که در آن رنج و سختی را متحمل شده است. این بیان نشان میدهد که مشکلات و چالشها در زندگیاش همواره وجود داشته و تجربه هر کدام به نوعی بر جان و روح او تأثیر گذاشته است.
حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز
چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان
هوش مصنوعی: در هر شب و روز، نغمهای از سرود به من میرسد، به گونهای که سرنوشت من تحت تاثیر آن دچار زحمت و تغییر شده است.
بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برو زد بریخت ناگاهان
هوش مصنوعی: در این شعر روایت میشود که چطور یک ثور (گاو) با یک لگد ناگهانی توانست شیران زیادی را به زمین بزند و به سادگی آنها را شکست دهد. این تصویر نشاندهندهی قدرت و سرعتهی ناگهانی است که میتواند حتی قویترین دشمنان را نیز غافلگیر کند.
چو شخص جوزا هر دو شدند جفت به هم
نخست کرت زادند بهر من احزان
هوش مصنوعی: زمانی که دو شخص به هم پیوند میخورند و مانند دو نیمهی یک جوزا (معنی دو تا از یک چیز) به هم میرسند، در ابتدا برکت و فراوانی را برای من به ارمغان میآورند که باعث شادمانی و خوشحالی میشود.
همیشه سرطان با من به هر کجا که روم
همی رود کژ و ناچار کژ رود سرطان
هوش مصنوعی: هر جا که میروم، همیشه بیماری سرطان همراه من است و به صورت ناخوشایند و بدون اختیار با من میآید.
اسد بسان اسد سهمگین و خشم آلود
همی بخاید بر من ز کین من دندان
هوش مصنوعی: شیر خطرناک و خشمگین مانند خودش، از کینهاش بر من میجهد.
ز سنبله همه داس آمدست قسمت من
اگر چه دانه او هست قسمت دگران
هوش مصنوعی: از سنبله، همه چیز از آن من است. هرچند دانه به دیگران تعلق دارد، اما قسمت من این است که از آن برداشت کنم.
عجب ز میزان دارم از آن که روزی من
به گاه دادن بر سخته می دهد میزان
هوش مصنوعی: عجب از سنگینی کفه ترازو دارم، زیرا روزی من در زمان درخواست بر زحمتها و مشقتها میافزاید.
مرا چو عقرب عقرب همی زند سر نیش
که درد آن نشود به ز دارو و درمان
هوش مصنوعی: من مانند عقرب هستم که نیش میزند و دردش نه با دارو و درمان برطرف میشود.
همیشه قوس به من بر به سان قوس به زه
همی زند به دلم بر زِ اَندُهان پیکان
هوش مصنوعی: همیشه احساس میکنم که مانند قوس کمان، محبت و عشق به دل من شلیک میشود، مانند تیری که از کمان رها میشود.
ز جدی هست فزون رنج من از آنکه به دل
چریده سبزه لهوم ز روضه امکان
هوش مصنوعی: من از رنج و مشکلات بسیاری رنج میبرم، زیرا قلبم به سوی طبیعت و زیباییهای آن کشیده شده است، در حالی که این زیباییها در دسترس نیستند.
عجب ز دلو همی آیدم که نوبت من
تهی برآید از چاه و من چنین عطشان
هوش مصنوعی: عجب است که چگونه از دل چاه آب میکشم، اما نوبت من خالی میماند و من هنوز تشنهام.
ز حوت خاری جسته ست مر مرا در حلق
که هر زمان کنم از درد او هزار افغان
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به من رسیده، مثل خار خاری در گلوی من مانده است و هر لحظه به خاطر این درد، هزار بار ناله و افغانی از دل برمیآید.
چنین دوازده دشمن که مر مراست کراست
که با همه ز یکی خویشتن نداشت توان
هوش مصنوعی: دوازده دشمن دارم که هیچیک از آنها به تنهایی قدرت شکست دادن من را ندارند.
به حکمشان کم و بیش توانگر و درویش
ز امرشان بد و نیک رعیت و سلطان
هوش مصنوعی: براساس دستورات آنها، ثروتمندان و فقرا تحت تأثیر قرار میگیرند و از تصمیمات آنان، حالتی خوب یا بد برای مردم عادی و شاه ایجاد میشود.
بدین دوازده دشمن بگو چگونه زید
اسیر دل شده مسعود سعدبن سلمان
هوش مصنوعی: به این دوازده دشمن بگو که چگونه مسعود سعد بن سلمان با دل اسیرش زنده شده است.