شمارهٔ ۲۴۳ - به دوستی خوشدل نام فرستاده
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
رنجورم و به شب غم تو غمگسار من
خوردم به وصلت تو بسی باده نشاط
در فرقت تو پیدا آمد خمار من
دانم که نیک دانی در فضل دست من
واندر سخن شناخته ای اختیار من
بد روزگار گشت فرو ماند و خیره شد
بدخواه روزگار من از روزگار من
کاینجا به حضرت اندر دهقان دشمنم
پیدا همی نیارد در ده هزار من
گریان شدست و نالان چو ابر نوبهار
نادیده یک شکوفه هنوز از بهار من
گر بحر گردد او نبود تا به کعب من
ور باد گردد او نرسد در غبار من
آن گوهرم که گردد گوهر مرا صدف
وان آتشم که آتش گردد شرار من
وان شیرم از قیاس که چون من کنم زئیر
روبه شوند شیران در مرغزار من
گر دهر هست بوته هر تجربت چرا
گردون همی گرفت نداند عیار من
بر روزگار فاضل باشد مرا بسی
گر او کند به راستی و حق شمار من
ای یادگار مانده جهان را ز اهل فضل
بس باشد این قصیده تو را یادگار من
هرگز نبود همت من در خور یسار
هرگز نبود در خور همت یسار من
ای همچو آشکار من وهم نهان من
دانسته ای نهان من و آشکار من
یک ره بیا بر من و کوتاه کن غمم
وز بهر خود دراز مدار انتظار من
ای بحر راد مهری از بهر من بگیر
این شعرهای چون گهر شاهوار من
شمارهٔ ۲۴۲ - ستایش استاد رشیدی: شب سیاه چو برچید از هوا دامنشمارهٔ ۲۴۴ - نکوهش بروج دوازده گانه: ازین دوازده برجم رسید کار به جان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
هوش مصنوعی: ای دل شاد و عزیزم، یار من، تو که خوبی و به من محبت میکنی و دوست دارم.
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
هوش مصنوعی: رفتهای و هیچ نشانی از خودت ندارم؛ غم و ناراحتی را با خودم حفظ کردهام و همچنان آرامش من به تو وابسته است.
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
رنجورم و به شب غم تو غمگسار من
هوش مصنوعی: من در دوری تو تنها و رنجورم، و در شبهای غمانگیز تو، درد و غم من همراه من است.
خوردم به وصلت تو بسی باده نشاط
در فرقت تو پیدا آمد خمار من
هوش مصنوعی: در پی وصل تو، نوشیدم شراب شادی، اما در جدایی از تو، حال خمار و افسردگیام نمایان شد.
دانم که نیک دانی در فضل دست من
واندر سخن شناخته ای اختیار من
هوش مصنوعی: میدانم که تو به خوبی میدانی در دانش من چه چیزی وجود دارد و در سخن، تو به خوبی میدانی که من چه اختیاراتی دارم.
بد روزگار گشت فرو ماند و خیره شد
بدخواه روزگار من از روزگار من
هوش مصنوعی: زمانه بدی شد و دشمنانم در برابر من مانده و حیران شدند، چرا که از مشکلات من و اوضاع ناگواری که از آن رنج میبرم، متوجه حال من شدهاند.
کاینجا به حضرت اندر دهقان دشمنم
پیدا همی نیارد در ده هزار من
هوش مصنوعی: اینجا در پیشگاه تو، برزگری از دشمنانم به هیچوجه نمیتواند در برابر من ظاهر شود، حتی اگر او را در میان هزار نفر ببینم.
گریان شدست و نالان چو ابر نوبهار
نادیده یک شکوفه هنوز از بهار من
هوش مصنوعی: هنگام بهار، به مانند ابرهای در حال بارش اشک و ناله، هنوز یک شکوفهی نادیده از بهار من وجود دارد.
گر بحر گردد او نبود تا به کعب من
ور باد گردد او نرسد در غبار من
هوش مصنوعی: اگر او دریا شود، باز هم به جایگاه من نمیرسد و اگر باد شود، باز هم نمیتواند به گرد و غبار من نزدیک شود.
آن گوهرم که گردد گوهر مرا صدف
وان آتشم که آتش گردد شرار من
هوش مصنوعی: من آن جواهری هستم که صدف میتواند مرا تبدیل به گوهر کند و آن شعلهای هستم که آتش میتواند به شکل شرار من درآید.
وان شیرم از قیاس که چون من کنم زئیر
روبه شوند شیران در مرغزار من
هوش مصنوعی: من مانند شیری هستم که وقتی صدای من به گوش میرسد، شیرهای دیگر در دشت و صحرا محو میشوند.
گر دهر هست بوته هر تجربت چرا
گردون همی گرفت نداند عیار من
هوش مصنوعی: اگر دهر هر تجربهای را مانند بوتهای در نظر بگیرد، پس چرا گردون (سرنوشت) نمیداند که نشان من چیست؟
بر روزگار فاضل باشد مرا بسی
گر او کند به راستی و حق شمار من
هوش مصنوعی: اگر زمانه با ظرفیت و فضیلت باشد، برای من بسیار خوب خواهد بود، به شرط آنکه او به حقیقت و انصاف به حساب من برگردد.
ای یادگار مانده جهان را ز اهل فضل
بس باشد این قصیده تو را یادگار من
هوش مصنوعی: ای یادگاری که از اهل دانش و فضل در این جهان باقی ماندهای، همین شعر برای تو به عنوان یادگاری از من کافی است.
هرگز نبود همت من در خور یسار
هرگز نبود در خور همت یسار من
هوش مصنوعی: نمیتوانستم به اندازهی قابلیتهایم تلاش کنم و این تلاشهایم همواره فراتر از تواناییهای من بوده است.
ای همچو آشکار من وهم نهان من
دانسته ای نهان من و آشکار من
هوش مصنوعی: آیا تو نمیدانی که من چگونه هستم؟ من هم روشن و آشکار هستم و هم در درونم رازهایی نهفته است؛ نه تنها ظاهر من، بلکه باطن من نیز برای تو شناخته شده است.
یک ره بیا بر من و کوتاه کن غمم
وز بهر خود دراز مدار انتظار من
هوش مصنوعی: یک بار به سراغ من بیا و غمهای من را کم کن، و برای خودت مدام منتظرم نباش.
ای بحر راد مهری از بهر من بگیر
این شعرهای چون گهر شاهوار من
هوش مصنوعی: ای دریا، لطفاً مهری برای من بگیر و این اشعار با ارزش و گرانبها را به من بده.
حاشیه ها
1392/05/24 13:07
امین کیخا
مانا یعنی ماننده، پایدار ، اما معنی معنا هم می دهد .
1392/05/24 13:07
امین کیخا
زئیر نالیدن شیران است ، و عربی است