گنجور

شمارهٔ ۲۴۰ - مدح عمادالدوله رشید خاص

چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین
بر آن محجل تازی نهاد بستم زین
شبی شده به من آبستن و من اندر وی
ز ضعف سمع و بصر سست مانده همچو جنین
هوا سیاه تر از موی زنگیان و شهاب
چو باد یافته از دست دیلمان زوبین
چنین رهی و چپ و راستش قضا و قدر
چو ببر داده نخیز و چو شیر کرده کمین
سراب پشت زمین کرده پر تف دوزخ
سموم روی هوا بسته از دم تنین
چو رنج هجران در کوه سنگ تو بر تو
چو زلف خوبان در حوض آب چین بر چین
گهی به دشت شدی همعنان من صرصر
گهی به کوه شدی همرکاب من پروین
ز هول تن متفکر مرا ضمیر و خرد
ز بیم جان متحیر مرا گمان و یقین
بلا دماغ مرا آب داده بی آتش
اجل روان مرا خطبه کرده بی کابین
نخفت چشمم در راه لحظه ای گر چند
ز ریگ و سنگ بسی بود بستر و بالین
بدان ببردم ازو جان که بود پیوندم
ثنا و مدحت خاص خدایگان زمین
عماد دولت عالی جمال ملک رشید
که پای قدرش بسپرد اوج علیین
رسوم ملک نهاد و طریق عدل گشاد
به عزم های درست و به رایهای متین
سپهر دولت او را همی دهد تعلیم
صواب فکرت او را همی کند تلقین
به پای جاه فکرت را کشیده زیر رکاب
به دست امر جهان را گرفته زیر نگین
شتاب عزمش را سجده برده باد وزان
درنگ حزمش را قبله کرده کوه رزین
چو روز کرد ایادیش جود را روشن
چو کوه داد معالیش ملک را تسکین
ز خاک و باد نماید اثر به حزم و به رزم
ز آب و آتش گوید سخن به مهر و به کین
غمی شدست ز جودش به کوه زر عیار
خجل شدست ز دستش به بحر در ثمین
زهی به دولت تو پایدار نصرت و فتح
زهی به نصرت تو نامدار دولت و دین
که یافته ست در احکام عدل چون تو حکم
که داشتست در اطراف ملک چون تو نگین
نهاده رتبت تو بر سپهر گردان پای
فکنده سطوت تو بر قضاء نافذ زین
سیاست تو ز آب روان برآرد گرد
کفایت تو ز سنگ سیه براند هین
ز جود تو شمری گشت دجله بغداد
ز خشم تو شرری گشت آذر برزین
حشر ز جود تو خواهد سحاب لؤلؤ بار
مدد ز خلق تو جوید نسیم مشک آگین
اگر لطافت تو جان دهد به شیر بساط
سزد که هیبت او جان برد ز شیر عرین
ز بهر تیغ تو دشمن قوی کند گردن
ز بهر شیر همی پرورد گوزن سرین
چرای مردم در مرغزار همت تست
ازان به روی بهی باشد و به جسم ثمین
بزرگ بار خدایا نکو شناخته ای
که نیست یک تن چون من تو را رهی و رهین
ز بهر مدح تو خواهم دو گوش قصه شنو
ز بهر روی تو دارم دو چشم گیهان بین
سه هفته بیش نبودم به بوم هندستان
اگر چه بود به خوبی چو روی حورالعین
رهی گذاشته ام کز نهیب وحشت او
به سوی دوزخ یازد همیشه دیو لعین
ز تنگ بیشه او کم برون شد نخجیر
به تند پشته او بد برآمدی شاهین
گواه بر من یزدان که بهر خدمت تو
مرا نداشت زمانی مگر نژند و حزین
عنان بخت گرفته هوای مجلس تو
همی کشید مرا تا به حضرت غزنین
دعات گویم پیوسته با دل تحقیق
ثنات گویم همواره بر سر تحسین
به نزد خالق والله که مستجابست آن
به نزد خلقان بالله که مستحب است این
همیشه تا ببر عاقلان شود موصوف
به ثقل خاک کثیف و به لطف ماء معین
ز چرخ نور دهد زهره و مه و خورشید
به باغ بوی دهد سنبل و گل و نسرین
هر آن مراد که داری ز کردگار بیاب
هر آن نشاط که داری ز روزگار ببین
نموده طاعت امر تو را قضا و قدر
نهاده گردن حکم تو را شهور و سنین
بلند قدر تو با اوج چرخ کرده قران
خجسته فال تو به انجم سعد گشته قرین
جهانت مادح و داعی سپهر و دولت رام
زمانه بنده و چاکر خدای یار و معین
تو آن کسی که دعای تو بر زمین نرود
که نه فریشتگان ز آسمان کنند آمین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین
بر آن محجل تازی نهاد بستم زین
هوش مصنوعی: وقتی قصد سفر به غزنین را کردم، بر آن اسب عربی زین بستم و آماده حرکت شدم.
شبی شده به من آبستن و من اندر وی
ز ضعف سمع و بصر سست مانده همچو جنین
هوش مصنوعی: شبی برای من حالتی پیش آمد که احساس کردم در درونم چیزی در حال رشد است، اما به خاطر ضعف شنوایی و بینایی‌ام، نمی‌توانم خوب متوجه این حالت شوم و مانند جنینی که هنوز به دنیا نیامده، ناتوان مانده‌ام.
هوا سیاه تر از موی زنگیان و شهاب
چو باد یافته از دست دیلمان زوبین
هوش مصنوعی: هوا تیره‌تر از موی سیاه افراد زنگی است، و شهاب‌سنگی که مانند نیزه‌ای در دستان دیلمانی به پریشان حال آمده، به سرعت در حال حرکت است.
چنین رهی و چپ و راستش قضا و قدر
چو ببر داده نخیز و چو شیر کرده کمین
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در مسیر زندگی، قدرت قضا و قدر مانند یک ببر در کمین نشسته و به ما می‌گوید که باید با احتیاط حرکت کنیم و از خطرات دوری کنیم. از این رو، بهتر است در انتخاب‌ها و تصمیمات خود دقت کنیم و نگذاریم حوادث ناخوشایند ما را غافلگیر کند.
سراب پشت زمین کرده پر تف دوزخ
سموم روی هوا بسته از دم تنین
هوش مصنوعی: در پشت این زمین، پدیده‌ای شبیه آب، که چیزی جز خیال نیست، به‌طور فریبنده‌ای وجود دارد و حرارت جهنم، با بادهای سوزان و مسموم آمیخته شده است.
چو رنج هجران در کوه سنگ تو بر تو
چو زلف خوبان در حوض آب چین بر چین
هوش مصنوعی: وقتی که غم جدایی در دل تو همچون زلف زیبای معشوق در آب روان نمایان شود، احساسات و دردهای درونی‌ات به وضوح آشکار خواهند شد.
گهی به دشت شدی همعنان من صرصر
گهی به کوه شدی همرکاب من پروین
هوش مصنوعی: گاهی در دشت همراه من همچون باد دوان دوان بودی، و گاهی در کوه همچون ستاره پروین همسفر من شدی.
ز هول تن متفکر مرا ضمیر و خرد
ز بیم جان متحیر مرا گمان و یقین
هوش مصنوعی: از ترس و وحشت جسم فکر کرده‌ام که ذهن و خرد من به خاطر نگرانی از جانم در حیرت و سرگردانی است و دچار تردید و یقین نشده‌ام.
بلا دماغ مرا آب داده بی آتش
اجل روان مرا خطبه کرده بی کابین
هوش مصنوعی: بدبختی‌ها و مشکلاتم به حدی رسیده که بی‌هیچ دلیلی، روح و جانم را تحت تاثیر قرار داده‌اند و مرگ به طرز عجیبی زندگی‌ام را تحت کنترل گرفته، بدون اینکه نیاز به فراهم آوردن چیزی داشته باشد.
نخفت چشمم در راه لحظه ای گر چند
ز ریگ و سنگ بسی بود بستر و بالین
هوش مصنوعی: چشمم خوابش نبرد و در راه منتظر لحظه‌ای بودم، هرچند که سنگ و ریگ فراوانی زیر سرم بود و بستر و بالینی نداشتم.
بدان ببردم ازو جان که بود پیوندم
ثنا و مدحت خاص خدایگان زمین
هوش مصنوعی: بدان که من از او جانم را گرفتم، زیرا که پیوندی که با او دارم، ستایش و مدح خاص خداوندان زمین است.
عماد دولت عالی جمال ملک رشید
که پای قدرش بسپرد اوج علیین
هوش مصنوعی: عماد، پایه و محور قدرت و زیبایی پادشاه رشید است که در اوج مقام و مرتبت خود قرار دارد.
رسوم ملک نهاد و طریق عدل گشاد
به عزم های درست و به رایهای متین
هوش مصنوعی: پادشاهی قوانین و آداب خاصی را بنیاد نهاد و راه‌های عدالت را باز کرد، با اراده‌های قوی و اندیشه‌های مستحکم.
سپهر دولت او را همی دهد تعلیم
صواب فکرت او را همی کند تلقین
هوش مصنوعی: آسمان و سرنوشت به او آموخته‌اند که درست فکر کند و اندیشه‌اش را به او الهام می‌کنند.
به پای جاه فکرت را کشیده زیر رکاب
به دست امر جهان را گرفته زیر نگین
هوش مصنوعی: با تعهد به اندیشه‌ات، مقام و عظمت و جایگاه خود را حفظ کن و با اراده‌ات بر امور جهان تسلط یاب.
شتاب عزمش را سجده برده باد وزان
درنگ حزمش را قبله کرده کوه رزین
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ی او به قدری قوی است که هر اتفاقی را به سجده می‌آورد و در عین حال، احتیاط و سنجیدگی‌اش را به سمت هدفی بلند و محکم هدایت کرده است.
چو روز کرد ایادیش جود را روشن
چو کوه داد معالیش ملک را تسکین
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرا می‌رسد، بخشش او همچون روشنی است که دنیا را روشن می‌کند و مانند کوه، قدرت و عظمتش به عزت و آرامش سرزمین می‌افزاید.
ز خاک و باد نماید اثر به حزم و به رزم
ز آب و آتش گوید سخن به مهر و به کین
هوش مصنوعی: از خاک و باد نشانه‌ای می‌سازد که در احتیاط و جنگ ظاهر می‌شود. از آب و آتش حرف‌هایی می‌زند که نشان‌دهنده‌ی عشق و نفرت است.
غمی شدست ز جودش به کوه زر عیار
خجل شدست ز دستش به بحر در ثمین
هوش مصنوعی: غمی که از بخشش او به وجود آمده، باعث شده که کوه طلا از شرم خجالت بکشد و دریا هم از ثروت و ارزشش احساس حقارت کند.
زهی به دولت تو پایدار نصرت و فتح
زهی به نصرت تو نامدار دولت و دین
هوش مصنوعی: به خاطر خوشبختی و کامیابی تو، پیروزی و فتح همیشگی است و به خاطر یاری تو، نام و آوازه‌ات در دنیا و دین به طرز شایسته‌ای مشهور و برجسته است.
که یافته ست در احکام عدل چون تو حکم
که داشتست در اطراف ملک چون تو نگین
هوش مصنوعی: کسی که به انصاف و عدالت حکم می‌کند، مانند نگینی است که در میان خاکریزی از حکومت قرار دارد. او نه تنها در احکام عدالت خود برجسته است، بلکه در همه ابعاد حکومت نیز درخشندگی خاصی دارد.
نهاده رتبت تو بر سپهر گردان پای
فکنده سطوت تو بر قضاء نافذ زین
هوش مصنوعی: رتبه تو را در آسمان‌ها قرار داده‌اند و قدرت تو در تقدیر و سرنوشت، تأثیرگذار و نافذ است.
سیاست تو ز آب روان برآرد گرد
کفایت تو ز سنگ سیه براند هین
هوش مصنوعی: سیاست تو مانند آبی روان است که می‌تواند مشکلات و موانع را از سر راه بردارد، اما توانایی و کفایت تو ناشی از چالش‌ها و سختی‌هایی است که به سنگ سیاه تشبیه شده‌اند. در واقع، این به این معناست که استقامت و توانایی تو از مواجهه با سختی‌ها شکل می‌گیرد.
ز جود تو شمری گشت دجله بغداد
ز خشم تو شرری گشت آذر برزین
هوش مصنوعی: از بخشش تو، دجله بغداد مانند شمشیری تند و سوزان شده است و از خشم تو، آتش آذر برزین مانند شعله‌ای سرکش و ملتهب گشته است.
حشر ز جود تو خواهد سحاب لؤلؤ بار
مدد ز خلق تو جوید نسیم مشک آگین
هوش مصنوعی: روز قیامت در اثر بخشش تو، ابرها مروارید می‌بارند و نسیم خوشبو و معطر از خلقت تو طلب یاری می‌کند.
اگر لطافت تو جان دهد به شیر بساط
سزد که هیبت او جان برد ز شیر عرین
هوش مصنوعی: لطافت تو چنان است که می‌تواند جان را تازه کند، پس بی‌فایده نیست که شکوه و قوتش جان را از وجود شیر از بین ببرد.
ز بهر تیغ تو دشمن قوی کند گردن
ز بهر شیر همی پرورد گوزن سرین
هوش مصنوعی: برای دستیابی به زیبایی یا قدرت تو، دشمن خود را قوی می‌کند و برای رسیدن به مقام یا محبوبیت تو، دیگران سختی‌ها را تحمل می‌کنند.
چرای مردم در مرغزار همت تست
ازان به روی بهی باشد و به جسم ثمین
هوش مصنوعی: در دل این دنیا، هدف و تلاش مردم در راستای شماست، زیرا زیبایی شما و ارزش وجودیتان برای آنها مهم‌تر از هر چیز دیگری است.
بزرگ بار خدایا نکو شناخته ای
که نیست یک تن چون من تو را رهی و رهین
هوش مصنوعی: ای بزرگ بار خداوند، می‌دانم که مرا خوب شناخته‌ای؛ زیرا هیچ کس مانند من در این دنیا وجود ندارد که به تو وابسته باشد و تو را راهنمایی کند.
ز بهر مدح تو خواهم دو گوش قصه شنو
ز بهر روی تو دارم دو چشم گیهان بین
هوش مصنوعی: برای ستایش تو دو گوش آماده شنیدن داستان دارم و به خاطر تو دو چشم دارم که به تمام زیبایی‌های دنیا نگاه کنند.
سه هفته بیش نبودم به بوم هندستان
اگر چه بود به خوبی چو روی حورالعین
هوش مصنوعی: من به مدت سه هفته در هندستان بودم و اگرچه وقت زیادی نیست، اما مانند چهره‌های زیبا و دلنواز به خوبی و زیبایی گذشت.
رهی گذاشته ام کز نهیب وحشت او
به سوی دوزخ یازد همیشه دیو لعین
هوش مصنوعی: من مسیری را انتخاب کرده‌ام که به خاطر ترس و وحشت او، به سمت دوزخ همواره در حرکت است و هر بار به سوی آن دیو شرور می‌رود.
ز تنگ بیشه او کم برون شد نخجیر
به تند پشته او بد برآمدی شاهین
هوش مصنوعی: از دل جنگل او به سختی بیرون آمد، شکارچی بر فراز تپه تند، شاهینی را به پرواز درآورد.
گواه بر من یزدان که بهر خدمت تو
مرا نداشت زمانی مگر نژند و حزین
هوش مصنوعی: خداوند شاهد من است که برای خدمت به تو، هیچ زمانی جز با اندوه و غم، قدم برنداشتم.
عنان بخت گرفته هوای مجلس تو
همی کشید مرا تا به حضرت غزنین
هوش مصنوعی: بخت و اقبال من به شدت خواهان حضور در مجلس تو بود و مرا به سمت دربار غزنین می‌کشاند.
دعات گویم پیوسته با دل تحقیق
ثنات گویم همواره بر سر تحسین
هوش مصنوعی: من همیشه با تمام وجود دعاگو هستم و بی‌وقفه در حال ستایش و تحسین زیبایی‌ها و ویژگی‌های خوب و مثبت هستم.
به نزد خالق والله که مستجابست آن
به نزد خلقان بالله که مستحب است این
هوش مصنوعی: در نزد خداوند، دعاهایی که از دل و با خلوص نیت انجام شوند، یقیناً مورد قبول قرار می‌گیرند. اما در میان مردم، برخی اعمال از نظر آنها ارج و احترام بیشتری دارند و انجام دادن آن‌ها توصیه می‌شود.
همیشه تا ببر عاقلان شود موصوف
به ثقل خاک کثیف و به لطف ماء معین
هوش مصنوعی: همیشه باید صبر و حوصله داشته باشیم تا افراد عاقل و دانا به خوبی درک کرده و با واقعیت‌ها و چالش‌ها روبرو شوند. در عین حال، باید از لطافت و زیبایی زندگی نیز بهره‌مند شویم تا از بارهای سنگین و سختی‌ها دور بمانیم.
ز چرخ نور دهد زهره و مه و خورشید
به باغ بوی دهد سنبل و گل و نسرین
هوش مصنوعی: از آسمان نور ستاره‌ها و خورشید به باغ می‌تابد و بوی خوش سنبل و گل و نسرین در فضا پخش شده است.
هر آن مراد که داری ز کردگار بیاب
هر آن نشاط که داری ز روزگار ببین
هوش مصنوعی: هر آرزویی که از خدا داری، آن را پیدا کن و هر شادی‌ای که از زندگی و روزگار به دست می‌آوری، آن را به چشم ببین و از آن لذت ببر.
نموده طاعت امر تو را قضا و قدر
نهاده گردن حکم تو را شهور و سنین
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر از تو اطاعت کرده و در گذر زمان و سال‌ها، فرمان تو به اجرا درآمده است.
بلند قدر تو با اوج چرخ کرده قران
خجسته فال تو به انجم سعد گشته قرین
هوش مصنوعی: از موقعیت و عظمت تو در مقایسه با ستاره‌ها و کیهان، مشخص می‌شود که سرنوشت تو از ابتدا با شانس و نیک‌بختی گره خورده است.
جهانت مادح و داعی سپهر و دولت رام
زمانه بنده و چاکر خدای یار و معین
هوش مصنوعی: جهان تو مشغول ستایش و خواستار آسمان و قدرت است، در حالی که زمانه خدای یار و کمک کننده‌اش را خدمتگزار و بنده می‌داند.
تو آن کسی که دعای تو بر زمین نرود
که نه فریشتگان ز آسمان کنند آمین
هوش مصنوعی: تو آن فردی هستی که دعایت بی‌پاسخ نمی‌ماند و فرشتگان از آسمان بر آن تأیید می‌کنند.