شمارهٔ ۲۳۱ - وصف بهار و مدح آن شهریار
مقدمه چو درآمد ز لشگر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان
به باغ رایت عالیش سرو آزادست
به کوه مطرد رنگینش لاله نعمان
کنار باغ ز نورسته شاخ پر تیرست
میان باغ ز نورسته غنچه پر پیکان
زمین بگسترد از سبزه هر زمان مفرش
سپهر بر کشد از ابر هر زمان ایوان
مشاطه گل پیوست لؤلؤ خوشاب
عروس گلبن بربست گوهر الوان
به مجمر گل از بوی عود ماند اثر
به جام لاله دراز رنگ باده مانده نشان
به باغ عرعر بی جان همی کند حرکت
به شاخ بلبل بی رود می زند دستان
بسان کاشان بی رنگ خامه نقاش
چگونه گشت همه باغ پرنگارستان
مگر که باغ به نیسان چو ملک مایه گرفت
ز طبع و خاطر خورشید خسرو ایران
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که هست نامش بر نامه شرف عنوان
سپهر قدری کو را متابع است سپهر
جهان ستانی کو را مسخر است جهان
سرای او را در بزم دولتست بساط
حسام او را در رزم نصرتست فسان
نه ملک زیبد بی او نه چرخ بی خورشید
نه خلق باشد بی او نه کشت بی باران
نه جور بینی ازو و نه تیرگی ز بهار
نه نقص یابی ازو و نه عیب در قرآن
کدام بند که او را نه نام اوست کلید
کدام دارد که او را نه ذکر او درمان
سرای و خانه نیکوسگال و بدخواهش
به تیغ تیزش آباد این و آن ویران
شگفت نیست که آبست تیغ او بی شک
به آب باشد ویران جهان و آبادان
در آن زمان که براندازدش به ابر شود
سنانش برق درخشنده و اجل باران
چو پشت ماهی و چون پشت سنگ پشت شود
ز روی جوشن و برگستوان همه میدان
چو سایه گردد تن از حسام چون خورشید
چو یخ شود دل در رزم همچو تابستان
ز هوا طعنه درافتد به نیزه ها لرزه
ز بیم ضرب درافتد به تیغ ها خفقان
حسام در دل هر کس چو نار در کوره
عمود بر سر هر یک چو پتک بر سندان
خدایگان زمین اندر آن زمان گویی
هزار دارد دل یا هزار دارد جان
ز زخم تیغش چون باد در قفس باشد
به پیش حمله او در تن عدوش روان
ز تیغ و حمله او چشم و روی دشمن او
چو لاله گردد از خون و چون زر اندر کان
به گرز بر سر و چشم و دهانش پست کند
به تیغ تیز کند تنش پر ز چشم و دهان
ز بهر دیدن و گفتار باشد از کف شاه
درین ز پیکان دیده در آن ز تیغ زبان
خدایگانا آنی که چون برآشفتی
نگه کنند به هر نوع برتری ز گمان
اگر ملوک بخوانند کارنامه ملک
نخست نام تو بینند بر سر عنوان
سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز
بهشت نه شود آنگاه که گسترندت خوان
تو خفجه پاشی و بیکار شد ز تو صراف
تو بدره بخشی و بی شغل شد زتو وران
ز بهر پاکی جود تو عدل تو نه شگفت
که از عیار زر و سیم بفکند حملان
ز تیغ تو نکند خسروی به معرکه سود
ز دست تو نکند مادحی به بزم زیان
زمین دو پیکر گردد ز بس که در حمله
ز سر دو نیمه کند خنجر تو تا به میان
خدنگ تیز تو چون از عقاب یابد پر
چرا که کرکس را در وغا کند مهمان
ز هیبت تو گمان افتد که جانوریست
بروز بار به پیش تو شیر شاد روان
اگر بداندی آهن که خنجر تو ازوست
به جای جوهر از طبع راندی مرجان
ز ترک بچه که زاید ز بهر خدمت تو
چو کلک زاید برجسته قد و بسته میان
تو را سعادت چون بندگان کند خدمت
تو را جلالت چون چاکران برد فرمان
چو ابر و باد به طاعت همی بکوشم من
به شکر مدح تو روز و شب آشکار و نهان
ز اهتزازم ماننده کشیده حسام
ز بار شکرم ماننده خمیده کمان
اگر نبودی دیدار و مدح تو بودی
دهان و چشمم بر دیده و زبان زندان
همیشه تا بود از مهر پر ز نور فلک
همیشه تا شود از ابر پر ز گل بستان
به دولت اندر همچون زمانه گیتی دار
به نعمت اندر همچون سپهر نهمت ران
هزار شهر بگیر و هزار شاه ببند
هزار قصر برآر و هزار سال بمان
شمارهٔ ۲۳۰ - مدح سیف الدوله محمود: چرا نگرید چشم و چرا ننالد تنشمارهٔ ۲۳۲ - هم در ستایش او: بگذشت ز پیش من نگار من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مقدمه چو درآمد ز لشگر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان
هوش مصنوعی: وقتی که بهار با شکوه و سرسبزی خود وارد میشود، سرما و خشکی پاییز را از باغها میرانَد و زندگی جدیدی را آغاز میکند.
به باغ رایت عالیش سرو آزادست
به کوه مطرد رنگینش لاله نعمان
هوش مصنوعی: در باغی که پر از درختان بلند و زیباست، گلهای لالهای با رنگهای شگفتانگیز در دامان کوهستان میرویند.
کنار باغ ز نورسته شاخ پر تیرست
میان باغ ز نورسته غنچه پر پیکان
هوش مصنوعی: در کنار باغ، شاخهای تازه با تیرهای فراوان قرار دارد و در وسط باغ، غنچهای نو شکفته است که پر از پیکانهای تیز است.
زمین بگسترد از سبزه هر زمان مفرش
سپهر بر کشد از ابر هر زمان ایوان
هوش مصنوعی: زمین هر بار با سبزه فرش میشود و آسمان هر زمان از ابرها برایش سایهای میآورد.
مشاطه گل پیوست لؤلؤ خوشاب
عروس گلبن بربست گوهر الوان
هوش مصنوعی: آرایشگر گل، مروارید خوشبو را به عروس گلها تزئین کرد و جواهرات رنگارنگ را برای او آماده کرد.
به مجمر گل از بوی عود ماند اثر
به جام لاله دراز رنگ باده مانده نشان
هوش مصنوعی: عطر عود روی گل به قدری تأثیرگذار است که رد آن باقی میماند. همچنین، رنگ نوشیدنی درون لیوان لاله به وضوح نمایان است.
به باغ عرعر بی جان همی کند حرکت
به شاخ بلبل بی رود می زند دستان
هوش مصنوعی: در باغی که درختانش بیجان و گیاهان پژمردهاند، پرندهای در حال پرواز است و با آوازش، به درختان و شاخهها جان میبخشید و دستانش را در هوای آزاد به حرکت در میآورد.
بسان کاشان بی رنگ خامه نقاش
چگونه گشت همه باغ پرنگارستان
هوش مصنوعی: چگونه میشود که باغی با رنگ و طرحهای زیبای فراوان، مانند شهر کاشان که رنگی ندارد، به وجود آمده است؟
مگر که باغ به نیسان چو ملک مایه گرفت
ز طبع و خاطر خورشید خسرو ایران
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که باغ در فصل بهار، به مانند یک پادشاه، از طبیعت و ذوق خورشید بهرهمند میشود؟
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که هست نامش بر نامه شرف عنوان
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، که به عنوان یک شخصیت بزرگ در تاریخ شناخته میشود، هم در عرصه حکومت و هم در دین، نامش به عنوان یک شخص با اعتبار و احترام در نوشتهها ثبت شده است.
سپهر قدری کو را متابع است سپهر
جهان ستانی کو را مسخر است جهان
هوش مصنوعی: آسمان به کسی که شایسته و بزرگ است، احترام میگذارد و در مقابل او تابع میشود. همچنین جهان به کسی که مقام والایی دارد، تسلیم میشود و تحت فرمانش درمیآید.
سرای او را در بزم دولتست بساط
حسام او را در رزم نصرتست فسان
هوش مصنوعی: خانه او در زمان خوشی و جشن، مملو از نعمت و لذت است و در میدان نبرد، شمشیرش نشان از پیروزی و یاری دارد.
نه ملک زیبد بی او نه چرخ بی خورشید
نه خلق باشد بی او نه کشت بی باران
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دنیا بدون او وجود ندارد؛ نه ملک و سرزمین بدون او درست میشود و نه آسمان بدون خورشید میدرخشد. انسانها بدون او نمیتوانند زندگی کنند و زمین بدون باران نمیتواند محصول بدهد.
نه جور بینی ازو و نه تیرگی ز بهار
نه نقص یابی ازو و نه عیب در قرآن
هوش مصنوعی: هرگز از او سختی و دشواری نخواهی دید، مانند بهار که پر از روشنی و زیبایی است. نه کاستیای در او وجود دارد و نه عیبی در قرآن.
کدام بند که او را نه نام اوست کلید
کدام دارد که او را نه ذکر او درمان
هوش مصنوعی: کدام کمکی وجود دارد که نام او را نداشته باشد و کدام راه حلی هست که بدون یاد او موثر باشد؟
سرای و خانه نیکوسگال و بدخواهش
به تیغ تیزش آباد این و آن ویران
هوش مصنوعی: خانهای که دارای آدمهای خوب است، به وسیلهی تیزی و تندزبانیش، میتواند برای برخی آباد و برای برخی دیگر ویران باشد.
شگفت نیست که آبست تیغ او بی شک
به آب باشد ویران جهان و آبادان
هوش مصنوعی: عجیب نیست که نیروی تیغ او میتواند به راحتی باعث ویرانی و نابودی دنیا شود، حتی اگر خود او به نظر سازنده و آباد بیاید.
در آن زمان که براندازدش به ابر شود
سنانش برق درخشنده و اجل باران
هوش مصنوعی: در زمانی که او را به پایین بفرستد، نیزهاش به مانند روشنایی برق در ابر میدرخشد و مرگ مانند باران میبارد.
چو پشت ماهی و چون پشت سنگ پشت شود
ز روی جوشن و برگستوان همه میدان
هوش مصنوعی: اگر پشتیبان کسی از آنچه بر اوست محافظت کند و سختیها را تحمل نماید، در برابر مشکلات و جنگها مقاوم خواهد بود. مانند ماهی که وقتی در آب است، پنهان میشود و سنگی که استقامت دارد در برابر فشارها، باید در برابر چالشها استوار بود.
چو سایه گردد تن از حسام چون خورشید
چو یخ شود دل در رزم همچو تابستان
هوش مصنوعی: وقتی که جسم به زیر سایه حسام فرو میرود، مانند خورشید درخشان است و وقتی دل در میدان جنگ سرد و بیاحساس میشود، مثل یخ در فصل تابستان میگردد.
ز هوا طعنه درافتد به نیزه ها لرزه
ز بیم ضرب درافتد به تیغ ها خفقان
هوش مصنوعی: از بالا، حملهای به سوی نیزهها میآید که لرزشی ناشی از ترس به تیغها میدهد و حالت خفقان ایجاد میکند.
حسام در دل هر کس چو نار در کوره
عمود بر سر هر یک چو پتک بر سندان
هوش مصنوعی: حسام در دل هر فرد مانند آتش در کوره است و به طور عمودی بر سر هر یک مانند چکش بر سندان فرود میآید.
خدایگان زمین اندر آن زمان گویی
هزار دارد دل یا هزار دارد جان
هوش مصنوعی: در آن زمان، انگار خدای زمین هزار دل یا هزار جان دارد.
ز زخم تیغش چون باد در قفس باشد
به پیش حمله او در تن عدوش روان
هوش مصنوعی: ز زخم تیزی که به دشمن میزند، مانند بادی در قفس میماند؛ هر بار که به او حمله میکند، دشمن خود را در حال فرار میبیند.
ز تیغ و حمله او چشم و روی دشمن او
چو لاله گردد از خون و چون زر اندر کان
هوش مصنوعی: به سبب حمله و شمشیر او، چهره و چشمان دشمن مانند گل لاله میشود و خونش بر زمین جاری میگردد، بهگونهای که مانند طلا در معدن درخشان و ارزشمند به نظر میرسد.
به گرز بر سر و چشم و دهانش پست کند
به تیغ تیز کند تنش پر ز چشم و دهان
هوش مصنوعی: او به شدت به دشمن حمله میکند و با گرزی به سر و چشمانش میکوبد و سپس با تیغ تیز، بدنش را پر میکند از زخمهایی که باعث آسیب به چشمانش و دهانش میشود.
ز بهر دیدن و گفتار باشد از کف شاه
درین ز پیکان دیده در آن ز تیغ زبان
هوش مصنوعی: به خاطر دیدن و صحبت کردن، از دست شاه به این جا آمدهایم، مانند پیکانی که از چشم در میآید و مانند تیغی که از زبان بیرون میزند.
خدایگانا آنی که چون برآشفتی
نگه کنند به هر نوع برتری ز گمان
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو آن کسی هستی که وقتی خشمگین میشوی، نگاهی به هر نوع برتری و قدرت نمیکنی و ذهنیتها را کنار میگذاری.
اگر ملوک بخوانند کارنامه ملک
نخست نام تو بینند بر سر عنوان
هوش مصنوعی: اگر پادشاهان بخواهند کارنامهی یک پادشاه را بررسی کنند، در ابتدای آن نخستین نامی که میبینند نام تو خواهد بود.
سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز
بهشت نه شود آنگاه که گسترندت خوان
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان و محیط پیرامونت به حالت ایدهآل درآید و چتر تو را به سوی بهشت باز کنند، آن زمان نیست که تو در برابر ضیافت و برکتها گسترده شوی.
تو خفجه پاشی و بیکار شد ز تو صراف
تو بدره بخشی و بی شغل شد زتو وران
هوش مصنوعی: تو مثل یک پرنده رها هستی و بیکار میمانی، در حالی که دیگران از تو نفع میبرند و پیوسته سرگرم هستند.
ز بهر پاکی جود تو عدل تو نه شگفت
که از عیار زر و سیم بفکند حملان
هوش مصنوعی: به خاطر پاکی و بخشش تو، این دور از انتظار نیست که عدالت تو، مانند طلا و نقره، پایههای خود را از کار بیندازد و دگرگون کند.
ز تیغ تو نکند خسروی به معرکه سود
ز دست تو نکند مادحی به بزم زیان
هوش مصنوعی: از قدرت و توانایی تو هیچ شاهی در نبرد بهرهبرداری نمیکند و هیچ ستایشگری در مجالس شادمانی از تو زیانی نمیبیند.
زمین دو پیکر گردد ز بس که در حمله
ز سر دو نیمه کند خنجر تو تا به میان
هوش مصنوعی: زمین به دو نیم تقسیم میشود، زیرا چنان که در حمله، خنجر تو از بالای سر، آن را به نیمه میکند و به وسط میرسد.
خدنگ تیز تو چون از عقاب یابد پر
چرا که کرکس را در وغا کند مهمان
هوش مصنوعی: تیزپروازی تو مانند نیزهای است که وقتی در دستان عقاب قرار گیرد، میتواند به راحتی کرکس را در میانهی میدان درگیر کند و گرفتار کند.
ز هیبت تو گمان افتد که جانوریست
بروز بار به پیش تو شیر شاد روان
هوش مصنوعی: از جذبه و شکوه تو، گمان میرود که تو یک موجود افسانهای هستی که در روز روشن، مانند شیر شاداب و پرانرژی، در برابر تو ظاهر میشود.
اگر بداندی آهن که خنجر تو ازوست
به جای جوهر از طبع راندی مرجان
هوش مصنوعی: اگر میدانستی که خنجر تو از آهن ساخته شده است، به جای اینکه جواهرات بگنجانی، مرجان را برمیگزینی.
ز ترک بچه که زاید ز بهر خدمت تو
چو کلک زاید برجسته قد و بسته میان
هوش مصنوعی: بچهای که از ترک به دنیا میآید، برای خدمت به توست، همانطور که قلمی با کیفیت و زیبا ساخته میشود.
تو را سعادت چون بندگان کند خدمت
تو را جلالت چون چاکران برد فرمان
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی تو مانند بندگان به خدمت تو خواهد آمد و جلالت و عظمت تو مانند چاکران به اطاعت از تو خواهد پرداخت.
چو ابر و باد به طاعت همی بکوشم من
به شکر مدح تو روز و شب آشکار و نهان
هوش مصنوعی: من مانند ابر و باد تلاش میکنم تا به وظیفهام عمل کنم و به خاطر تو همیشه در روشنایی و تاریکی از تو ستایش کنم.
ز اهتزازم ماننده کشیده حسام
ز بار شکرم ماننده خمیده کمان
هوش مصنوعی: من همچون شمشیری قوی و برنده به دیوانگی و شور و شوق میلرزم و در عین حال، مانند کمانی که با بار شکری خم شده است، به ظرافت و فریبندگی در حرکت هستم.
اگر نبودی دیدار و مدح تو بودی
دهان و چشمم بر دیده و زبان زندان
هوش مصنوعی: اگر تو نبودید و من نمیتوانستم شما را ببینم و ستایش کنم، آنگاه چشمانم مانند زندانی در چنگال غم و دلتنگی به زبانم قفل میشد.
همیشه تا بود از مهر پر ز نور فلک
همیشه تا شود از ابر پر ز گل بستان
هوش مصنوعی: در هر زمانی که عشق و محبت وجود دارد، مانند روشنی آسمان است، و همیشه وقتی که ابرها باران میبارند، باغ به گل و شکوفه آراسته میشود.
به دولت اندر همچون زمانه گیتی دار
به نعمت اندر همچون سپهر نهمت ران
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و زیبایی زندگی اشاره شده است. به نوعی باید یادآور شد که مانند دنیای بزرگ و گیتی، انسان باید از نعمتها و خوشبختیهای خود بهرهبرداری کرده و آنها را گرامی دارد. در واقع زندگی فرصتهای زیادی برای لذت بردن و استفاده از امکانات فراهم کرده است که باید قدر آن را دانست.
هزار شهر بگیر و هزار شاه ببند
هزار قصر برآر و هزار سال بمان
هوش مصنوعی: هزاران شهر را تسخیر کن و هزاران پادشاه را به بند بکش. هزاران کاخ بساز و برای هزار سال در آنجا بمان.