گنجور

شمارهٔ ۲۲۸ - مدح سلطان ابراهیم

شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
که بر اطراف چرخ زنگاری
به کواکب بدوختش دامن
از سیاهی شب به رنگ و به شکل
بود چون ماه منخسف روزن
ریخته دهر قیر بر صحرا
بیخته چرخ دوده بر برزن
چرخ گردان چو خسروان بزرگ
در و گوهر نشانده بر گرزن
چون به نظاره در سپهر کبود
بنگرستم چنان فتادم ظن
کز شهاب و مجره بر گردون
زر و تیغ است بر محک و مسن
چون بدیدم که صبح باز گرفت
از چراغ ستارگان روغن
شاد گشتم بدانکه دانستم
که چو خورشید دید خواهم من
طلعت آنکه نور طلعت او
می فروزد چو آفتاب زمن
پادشا بوالمظفر ابراهیم
آسمان خوی و ابر پاداشن
آن ستوده چو فضل در هر باب
وآن گزیده چو فخر در هر فن
هیبتش گرنه دست داودست
موم چون گرددش همی آهن
ای تو از خلق چون خرد ز روان
تنت از دهر همچون سر ز بدن
نیست رای تو را ظلام خطا
نیست جود تو را غبار منن
مجلس تو ز تو به شب روز است
صفه تو ز تو شده گلشن
مسند از روی تو به نور چو چرخ
مجلس از لفظ تو به در چون عدن
مجلست جز خلاف را منبع
درگهت جز نیاز را مأمن
مشک شد خاک زیر پای ولیت
مار شد در کف عدوت رسن
دشمنت را نماند یک تن دوست
دوستت را نماند یک دشمن
باد و خاکی گه شتاب و درنگ
آب و ناری به رای و پاداشن
با رفیقان و پیش مهمانان
عید تو مورد گشت روی سمن
در مصاف تو از شهاب سهام
نتواند گریخت اهریمن
گر عدوی تو آفتاب شود
کندش خشم تو چو نجم پرن
با سر تیغ و گردن گرزت
سر سرخست و گردن گرزن
از نهیب شکستن و بستن
سر گردن بخست و گردن تن
ناچخ تیغ تو زر اندودست
هر دو روئین گذار و شیر اوژن
زانکه افسان تیغ و ناچخ تو
ترک خودست و غیبه جوشن
ای یلان پشت رزم می نمایید
کز پی رزم زنده شد بهمن
ای گرازان هلاجهان گیرید
که جهان را پدید شد بیژن
ای ضحی کرده عقل را ایام
ای برافکنده روزگار فتن
هر که هست از سخن گرفت شرف
باز از تو شرف گرفت سخن
از عطارد فصیح تر بودم
چو زحل کرده ای مرا الکن
گر بر آتش نهی مرا چون موم
ور در آب افکنیم چون چندن
در صفات توام به باغ ثنا
می سرایم چو فاخته به چمن
گر مرا دیده و زبان از تو
نیست امروز جاری و روشن
این و آن را به کوری و گنگی
باد نهزان تنگ چشم و دهن
تا همی گل دمد به فروردین
سوسن آید به بار در بهمن
شاد بادی به طبع همچون گل
تازه بادی به روی چون سوسن
در سلامت به مجلس میمونت
باز آورده ایزد ذوالمن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
هوش مصنوعی: شب آخر زندگی من است و دیگر روزی به دور من نمی‌تابد.
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک چهره‌ام را پوشاند، مانند لباسی تیره بر تنم نشست.
که بر اطراف چرخ زنگاری
به کواکب بدوختش دامن
هوش مصنوعی: در اطراف آسمان، ستاره‌ها را به دامن زنگاری تشبیه کرده است که به آن دوخته شده‌اند.
از سیاهی شب به رنگ و به شکل
بود چون ماه منخسف روزن
هوش مصنوعی: از تاریکی شب، ماه به شکل و رنگی خاص جلوه‌گر است، درست مثل نوری که از روزنه‌ای می‌تابد.
ریخته دهر قیر بر صحرا
بیخته چرخ دوده بر برزن
هوش مصنوعی: زمانه مانند قیر بر دشت‌ها پخش شده و گردبادها همچون دودی بر خیابان‌ها می‌وزند.
چرخ گردان چو خسروان بزرگ
در و گوهر نشانده بر گرزن
هوش مصنوعی: آسمان همچون پادشاهان بزرگ، قدرت و ثروت را در دست دارد و مانند جواهرات گرانبها، داستان‌ها و وقایع را در زندگی انسان‌ها رقم می‌زند.
چون به نظاره در سپهر کبود
بنگرستم چنان فتادم ظن
هوش مصنوعی: وقتی به آسمان آبی نگاه کردم، به تحولی عمیق در درون خود دچار شدم.
کز شهاب و مجره بر گردون
زر و تیغ است بر محک و مسن
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌ها و سیارات مانند شمشیر و طلا در یک آزمون و آزمایش قرار دارند.
چون بدیدم که صبح باز گرفت
از چراغ ستارگان روغن
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که صبح دوباره چراغ ستاره‌ها را خاموش کرد.
شاد گشتم بدانکه دانستم
که چو خورشید دید خواهم من
هوش مصنوعی: خوشحال شدم از اینکه فهمیدم مثل خورشید روشن و تابان خواهم شد.
طلعت آنکه نور طلعت او
می فروزد چو آفتاب زمن
هوش مصنوعی: هرگاه چهره او نمایان شود، نور چهره‌اش همچون آفتاب بر من می‌تابد.
پادشا بوالمظفر ابراهیم
آسمان خوی و ابر پاداشن
هوش مصنوعی: پادشاهی به نام ابراهیم، در زمین خوی، مانند آسمان و ابر، برکت و نعمت را به مردم می‌بخشد.
آن ستوده چو فضل در هر باب
وآن گزیده چو فخر در هر فن
هوش مصنوعی: او که در هر زمینه‌ای شایستگی و فضیلت دارد، و آن که در هر هنری بهترین و ممتاز است.
هیبتش گرنه دست داودست
موم چون گرددش همی آهن
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر قدرت و شکوه او انسان‌ها احساس ناامنی می‌کنند، اما با دستان خود می‌توانند به او نزدیک شوند و با آهن نیز مانند موم در برابرش نرم و انعطاف‌پذیر شوند.
ای تو از خلق چون خرد ز روان
تنت از دهر همچون سر ز بدن
هوش مصنوعی: تو ای کسی که در میان مردم چون خرد هستی، وجود تو از زمانه جدا شده است مانند سر که از بدن جدا نمی‌شود.
نیست رای تو را ظلام خطا
نیست جود تو را غبار منن
هوش مصنوعی: اندیشه و رای تو نمی‌تواند در تاریکی غلط باشد، زیرا generosity و بخشندگی تو همیشه روشن و بی‌غبار است.
مجلس تو ز تو به شب روز است
صفه تو ز تو شده گلشن
هوش مصنوعی: مجلس تو به خاطر تو به شب و روز معنا می‌دهد و مکان تو به شکلی زیبا و سرسبز تبدیل شده است.
مسند از روی تو به نور چو چرخ
مجلس از لفظ تو به در چون عدن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و نوری دارد که از وجود تو ساطع می‌شود. شایسته است که با آن نور، جلسات و محافل زیبا و دلنشینی برقرار گردد. همچنین، در اینجا به شکوه و صفای بهشت اشاره می‌شود که همانند الفاظ و کلام تو دلنشین و جذاب است.
مجلست جز خلاف را منبع
درگهت جز نیاز را مأمن
هوش مصنوعی: در جمع تو جایی برای گفتگوهای مخالف وجود ندارد و در درگاهت فقط نیازها و درخواست‌ها پذیرفته می‌شوند.
مشک شد خاک زیر پای ولیت
مار شد در کف عدوت رسن
هوش مصنوعی: خاک زیر پای ولی تو به عطر مشک تبدیل شده و دشمن تو را در دام خود گرفتار کرده است.
دشمنت را نماند یک تن دوست
دوستت را نماند یک دشمن
هوش مصنوعی: اگر دشمنی برایت باقی نماند، حتی یک نفر هم برای آن دشمن نخواهد بود و اگر دوستت را از دست بدهی، هیچ دشمنی هم برای او نخواهد بود.
باد و خاکی گه شتاب و درنگ
آب و ناری به رای و پاداشن
هوش مصنوعی: باد و گرد و غبار بعضی اوقات با سرعت و گاهی با آرامش حرکت می‌کنند، همان‌طور که آب و آتش با توجه به انتخاب و نتیجه‌ای که دارند تغییر می‌کنند.
با رفیقان و پیش مهمانان
عید تو مورد گشت روی سمن
هوش مصنوعی: در کنار دوستان و در حضور مهمانان، عید تو مانند گلی زیبا و خوشبوست که رونق و صفا می‌آورد.
در مصاف تو از شهاب سهام
نتواند گریخت اهریمن
هوش مصنوعی: در نبرد با تو، اهریمن نمی‌تواند از تیرهای آتشین فرار کند.
گر عدوی تو آفتاب شود
کندش خشم تو چو نجم پرن
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند آفتاب درخشان شود، خشم تو او را مانند یک ستاره بی‌نور می‌کند.
با سر تیغ و گردن گرزت
سر سرخست و گردن گرزن
هوش مصنوعی: با تیغ تیز و ضربه‌ی سنگین، آماده‌ای که با سر خونی و گردن زخمی به جنگ برمی‌خیزی.
از نهیب شکستن و بستن
سر گردن بخست و گردن تن
هوش مصنوعی: از شدت فشار و آسیب به خود آمد و سرش را آزاد کرد و گردنش را رها کرد.
ناچخ تیغ تو زر اندودست
هر دو روئین گذار و شیر اوژن
هوش مصنوعی: تیغ تو به قدری درخشان و طلاکاری شده است که می‌تواند هر دو طرفش را به راحتی برش دهد، همانند پوست شیر قوی و سرسخت.
زانکه افسان تیغ و ناچخ تو
ترک خودست و غیبه جوشن
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به اینکه داستان قدرت و شجاعت به خودی خود یک انتخاب نیست، بلکه به دلاوری و خویشتن‌داری فرد بستگی دارد. آنچه که مهم است، شناخت ارزش‌های درونی و استعدادهای خود در مواجهه با چالش‌هاست.
ای یلان پشت رزم می نمایید
کز پی رزم زنده شد بهمن
هوش مصنوعی: ای دلاورانی که در میدان جنگ می‌جنگید، بدانید که به خاطر نبرد، بهمن دوباره جان می‌گیرد و زنده می‌شود.
ای گرازان هلاجهان گیرید
که جهان را پدید شد بیژن
هوش مصنوعی: ای گرازان! هلا به خود آید و بفهمید که زندگی بیژن به دنیا آمده است.
ای ضحی کرده عقل را ایام
ای برافکنده روزگار فتن
هوش مصنوعی: ای روزگار پر از آزمایش و دشواری، که عقل و اندیشه را در این روزهای سخت به چالش کشیده‌ای.
هر که هست از سخن گرفت شرف
باز از تو شرف گرفت سخن
هوش مصنوعی: هر کسی که در کلام خود مقام و اعتبار دارد، این اعتبار از تو و از صحبت‌های تو به وجود آمده است.
از عطارد فصیح تر بودم
چو زحل کرده ای مرا الکن
هوش مصنوعی: من از عطارد، که نماد فصاحت و بلاغت است، سخنران‌تر و گویا‌تر بودم، اما تو با کارهایت باعث شدی که من نتوانم درست حرف بزنم و از گفتار باز بمانم.
گر بر آتش نهی مرا چون موم
ور در آب افکنیم چون چندن
هوش مصنوعی: اگر مرا بر آتش بیندازی مانند موم نرم می‌شوم، و اگر در آب بیندازی، به سرعت ذوب می‌شوم.
در صفات توام به باغ ثنا
می سرایم چو فاخته به چمن
هوش مصنوعی: در مورد ویژگی‌های تو، من مانند فاخته‌ای در گلستان برایت شعر می‌سرایم و تو را ستایش می‌کنم.
گر مرا دیده و زبان از تو
نیست امروز جاری و روشن
هوش مصنوعی: اگر امروز چشمانم به تو نیفتد و زبانم نتواند درباره‌ات سخن بگوید، همچنان احساساتم روشن و واضح خواهد بود.
این و آن را به کوری و گنگی
باد نهزان تنگ چشم و دهن
هوش مصنوعی: برخی افراد با دید تنگ و ذهن بسته، نمی‌توانند زیبایی‌ها و حقیقت‌های زندگی را ببینند و درک کنند. آنها به صورت ناآگاهانه خود را از فهم و مشاهدهٔ واقعیات زندگی محروم می‌کنند.
تا همی گل دمد به فروردین
سوسن آید به بار در بهمن
هوش مصنوعی: بهار که نزدیک می‌شود و گل‌ها شکوفا می‌شوند، سوسن نیز در فصل سرما و بهمن ماه می‌روید و به بار می‌نشیند.
شاد بادی به طبع همچون گل
تازه بادی به روی چون سوسن
هوش مصنوعی: خوشحالی‌ای مانند گل‌های تازه، و لطافتی چون سوسن بر چهره‌ات تابیده است.
در سلامت به مجلس میمونت
باز آورده ایزد ذوالمن
هوش مصنوعی: خداوند سلامت و خوشی را به میهمانی تو باز گردانده است.