شمارهٔ ۲۲۷ - مدح ثقة الملک طاهر بن علی
ثقت الملک را خدای جهان
دولتش بهره داد بخت جوان
طاهربن علی که از رایش
شد جوان باز پیر بوده جهان
روزگار ار ز طبع او بودی
نشدی چیره بر بهار خزان
در مدار فلک نیفتادی
روز و شب را تفاوت و نقصان
تا شکفته بهار دولت او
کرد چون باغ عرصه گیهان
روی و چشم دعوی او شده است
از دل و روی لاله نعمان
جامه و نامه بزرگی را
جاه و نامش علم شد و عنوان
بی دل او شهامت و فطنت
بی کف او سماحت و احسان
ماه بی نور و تیغ بی آبست
شاخ بی بار و ابر بی باران
ای ضمیر تو فضل را معیار
وی ذکای تو عقل را میزان
از گمان تو عاجزست یقین
از یقین تو قاصرست گمان
عدل را از تو تیز شد بازار
ظلم را از تو کند شد دندان
از تو جاه و بزرگی و حشمت
یافته نظم و رونق و سامان
از تو قلب الاسد که شادی دید
ماند از آن روز باز از خفقان
چشم نرگس به دشمنت نگریست
گشت مأخوذ علت یرقان
تا گران گشت پله جودت
قیمت زر و سیم شد ارزان
نه شگفت از سخاوت تو کند
این و آن را عیار بی حملان
گر زر و سیم را نکردی چرخ
در دل خاک و طبع سنگ نهان
هر زر و سیم کافرید خدای
تو به روزی بدادیی آسان
در کف تو چو خوش بخندد جام
زار بر خویشتن بگرید کان
زانکه چندان عطا دهی که همی
مایه زر نباشدش چندان
تا به بزم تو منقطع نشود
صله رود ساز و مدحت خوان
نیست بیکار سکه ضراب
هست پربار کفه وزان
بر عرض ها درت گشاده شود
تا سخاوت تو را بود دربان
بی هوای تو نیست هیچ ضمیر
بی ثنای تو نیست هیچ مکان
صلت تو گشاده داد در
نعمت تو نهاده دارد خوان
جودت آن میزبان که در گیتی
کرد امل های خلق را مهمان
رایت آن قهرمان که از وی دید
حاسد و ناصح تو قهر و امان
بخشش از مدحت تو یافته شد
گنج بر بخشش تو یافت زیان
خلق و خلق تو در همه معنی
راست چون دین و پاک چون ایمان
نوبهاری و باغ تو مسند
آفتابی و چرخ تو ایوان
قصر جاه تو را گشاده دری
دولت از صحن روضه رضوان
آب عز تو را کشیده رهی
نعمت از قعر چشمه حیوان
لفظ و دست تو را به رزم و به بزم
که به هر نوع کرده اند ضمان
صفت لفظ عیسی مریم
معجز دست موسی عمران
کاین به دم کرده مرده را زنده
وان به کف کرد چوب را ثعبان
نکته ای گویم از جلالت تو
استماعی کنش به عقل و به جان
قدر کیوان بلند شد زیراک
پایه رتبت تو شد کیوان
سعد اکبر بدان بود برجیس
که برد دولت تو را فرمان
هست بهرام با عدوت به چنگ
در کفش زان بود کشیده سنان
همه از رای تو ستاند نور
مهر تابان ز گنبد گردان
سزد ار وقت لهو تو ناهید
همچو خنیاگران زند دستان
تیر جادوگه نگار سخن
شود از نوک کلک تو حیران
رهبر عزم تست ماه که هست
برده از اختران سبق برهان
گر به سندان و خاره یازد چرخ
نام تو برنهد برین و برآن
زیر نام تو موم گردد و گل
تارک خاره و دل سندان
خردت را هنر نکرد قیاس
هنرت را خرد ندید کران
از مدیح تو عاجز آمد فهم
وز صفات تو خیره گشت بیان
چو بکردند قسمها نرسید
قسمت دشمن تو جزخذلان
چون بدادند بخش ها نامد
بخش بدخواه تو مگر حرمان
تن بدخواهت ار شود فولاد
بر تنش ترس تو شود سوهان
ور کند قصد آن که بگریزد
گرددش پوست گرد تن زندان
از پی کارزار دشمن تو
بر گرفته ست چرخ تیر و کمان
هست و باشد کمان و تیرش را
از بلا قبضه وز اجل پیکان
چون بخیزد ز جای هیبت تو
به تگ اندر نیابدش حدثان
وهم تو چون نهد به کاری روی
نتواندش داد چرخ نشان
حزم تو در مقام کوه رکاب
عزم تو در مسیر باد عنان
نه عجب گر شود گذرگه تو
از کمال و شرف سپهر کیان
پس از آن نیز پرستاره بود
راه تو همچو راه کاهکشان
آن سپهرست رای سامی تو
که کند گرد مملکت جولان
گویی ابرست خنجرت که به طبع
هم درو صاعقه ست و هم طوفان
در ثنای تو تیز باشد و سخت
گه تک نوک کلک و عقد بنان
وز هراس تو پست گردد و کند
یشک پیل دمان و شیر ژیان
همت تو به هیچ حال ندید
فسخ در عزم و نقص در پیمان
خاطر تو به هیچ وقت نخواند
سوره سهو و آیه نسیان
با گشاد مثال تو نبود
معتمد هیچ جوشن و خفتان
بی سؤال و جواب تو نشود
معتبر هیچ حجت و برهان
دیر زی ای بهار هر بقعت
شاد باش ای سوار هر میدان
که به مهر و به ماه تو شده اند
روزگار و سپهر پایندان
ای بزرگی و حشمت تو شده
اصل تمکین و مایه امکان
مردمان متهم کنند مرا
با همه کس جدل زدن نتوان
که کشد سوی لووهور همی
دل مسعود سعدبن سلمان
در دل من به ایزد ارماندست
ذره ای از هوای هندستان
چه کنم من به لووهور آخر
نزد آن قوم بی سر و سامان
کی کشد دل به بقعتی که شود
تالی دوزخی به تابستان
روی تابم ز عز مجلس تو
خویشتن را در افکنم به هوان
بود اندر جهان چون من گوریش
باشد اندر جهان چو من نادان
دارم ایمان به دولت شاهیت
مال از انواع و نعمت از الوان
هر کس از بهر نام و نان کوشد
من ز جاه تو نام دارم و نان
تو رسانیدیم به جاه بلند
تو رهانیدیم ز بند گران
از فراوان مکارم تو رسید
کسوت من به اطلس و برکان
برگشادی به یک سخن بر من
در اقبال مجلس سلطان
در بزرگی همی کشم دامن
بر کشیده سر از همه اقران
مرده بودم تو کردیم زنده
از پس فضل و رحمت یزدان
ناتوان گشته بودم از محنت
مر مرا دولت تو داد توان
عاجزم در ثنات گرچه مراست
لفظ سحبان و معنی حسان
این که گفتم همه حقیقت گیر
اینکه گویم همه مجاز مدان
کافرم کافرم گر اندیشم
نعمت وافر تو را کفران
در خراسان و در عراق همی
عاشقانند بر هنر همگان
همه اندر ثنای من یک لفظ
همه اندر هوای من یکسان
خرد نامیست اینکه شرح دهند
که فلان زنده شده به سعی فلان
زیور فاخر عروس ثنات
کردم از در و گوهر و مرجان
شاید ار بر مدیح شکر تو من
جان فشانم که از تو دارم جان
ای به جاه تو شاهی آسوده
وی برای تو دولت آبادان
گر ز نیسان جهان شود خرم
اینک آمد به خرمی نیسان
از پی باغ فرش ها آورد
ابر نیسان ز میرم و کمسان
طبع گیتی نگار باز افکند
بر چمن هفت رنگ شادروان
لاله از حرص باز کرده دهن
زانکه شد غنچه چو سرپستان
شیر اگر ابر دارد از پی چیست
سر پستان غنچه در بستان
به دو هفته همه گلستان شد
بر زمین هر چه بود خارستان
چمن از گلشن و شکوفه شدست
تخت کسری و تاج نوشروان
شد به یک بار نقش سوزن کرد
هر کجا بود صنعت کمسان
دیده عقل را به نقش بهار
قدرت کردگار گشت عیان
داد شادی بده به جام نبید
باز داد از لب بتان بستان
تا بود متفق ز هفت انجم
در تن این مختلف چهار ارکان
چرخ را بی خلاف محکم باد
در وفاق هوای تو پیمان
همه ساله ز بخت یاری بین
همه مدت به کام دولت ران
با طرب خیز و با نشاط نشین
در شرف پای و در بزرگی مان
تو میان بسته پیش تخت ملک
پیش تو روزگار بسته میان
تو گشاده دهان به حل و به عقد
دهر در مدح تو گشاده دهان
رتبت جاه تو سپهر محل
سطوت بأس تو زمانه توان
باد فرخنده عید بر تو و باد
از تو مقبول طاعت رمضان
شمارهٔ ۲۲۶ - مدیح سیف الدوله محمود: قدحی نوش کرد شاه زمینشمارهٔ ۲۲۸ - مدح سلطان ابراهیم: شب آخر شد از جهان شب من
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ثقت الملک را خدای جهان
دولتش بهره داد بخت جوان
هوش مصنوعی: خدای جهان به جوانی که از قشر سلطنتی است، بخت و fortune خوبی عطا کرده است.
طاهربن علی که از رایش
شد جوان باز پیر بوده جهان
هوش مصنوعی: طاهر بن علی که به خاطر شخصیت و محبوبیتش، جوانان را جذب میکرد، در واقع فردی قدیمی و با تجربه در جهان بوده است.
روزگار ار ز طبع او بودی
نشدی چیره بر بهار خزان
هوش مصنوعی: اگر روزگار از سرشت او بود، هرگز بر بهار و خزان چیره نمیشد.
در مدار فلک نیفتادی
روز و شب را تفاوت و نقصان
هوش مصنوعی: در دایرهای که دور زمین میچرخد، نه شب و روز تفاوتی دارند و نه نقصانی، یعنی تمامی روزها و شبها به یک شکل و بدون تغییر در حال گذرند.
تا شکفته بهار دولت او
کرد چون باغ عرصه گیهان
هوش مصنوعی: بهار رسید و شکوفایی و رونق او مانند باغی در عرصه زمین به وجود آمد.
روی و چشم دعوی او شده است
از دل و روی لاله نعمان
هوش مصنوعی: چهره و نگاه او ادعاهایی دارد که از دل و زیبایی لالههای نعمان سرچشمه میگیرد.
جامه و نامه بزرگی را
جاه و نامش علم شد و عنوان
هوش مصنوعی: لباس و نامهنگاری شخص بزرگ به واسطهی جاه و مقامش به علم و عنوان تبدیل شد.
بی دل او شهامت و فطنت
بی کف او سماحت و احسان
هوش مصنوعی: بدون دل او، شجاعت و هوشمندی وجود ندارد و بدون دستان او، بخشندگی و نیکی ممکن نیست.
ماه بی نور و تیغ بی آبست
شاخ بی بار و ابر بی باران
هوش مصنوعی: ماه بدون نور و شمشیر بدون آب، همانند شاخهای بدون میوه و ابری بدون باران است.
ای ضمیر تو فضل را معیار
وی ذکای تو عقل را میزان
هوش مصنوعی: ای انسان، تو معیاری برای فضیلتها هستی و زرنگی تو معیار عقل و فهم است.
از گمان تو عاجزست یقین
از یقین تو قاصرست گمان
هوش مصنوعی: باوری که تو داری نمیتواند به حقیقت برسد و درک یقین تو هم نتوانسته به آنچه که باید برسد.
عدل را از تو تیز شد بازار
ظلم را از تو کند شد دندان
هوش مصنوعی: عدالت به خاطر تو قوت گرفته و ظلم به خاطر تو ضعیف شده است.
از تو جاه و بزرگی و حشمت
یافته نظم و رونق و سامان
هوش مصنوعی: از تو به دست آوردهام مقام و شکوه و زیبایی و ساماندهی.
از تو قلب الاسد که شادی دید
ماند از آن روز باز از خفقان
هوش مصنوعی: از آن روزی که قلب شیر، شادی را دید، دیگر از روزهای خفقان و سختی خبری نبود.
چشم نرگس به دشمنت نگریست
گشت مأخوذ علت یرقان
هوش مصنوعی: چشم نرگس به دشمن تو افتاد و به خاطر این کار تحت تأثیر قرار گرفت و دچار زردی شد.
تا گران گشت پله جودت
قیمت زر و سیم شد ارزان
هوش مصنوعی: هرگاه سخاوت تو زیاد شود، ارزش طلا و نقره کم میشود.
نه شگفت از سخاوت تو کند
این و آن را عیار بی حملان
هوش مصنوعی: تردیدی نیست که سخاوت تو باعث شگفتی دیگران نمیشود؛ چرا که این ویژگی به خودی خود شناخته شده و واضح است.
گر زر و سیم را نکردی چرخ
در دل خاک و طبع سنگ نهان
هوش مصنوعی: اگر طلا و نقره را در دل خاک و از طبیعت سنگی پنهان نکنید، چرا باید در چرخ روزگار اینگونه باشد؟
هر زر و سیم کافرید خدای
تو به روزی بدادیی آسان
هوش مصنوعی: هر طلا و نقرهای که داری، به خاطر خداوند است که به تو روزی داده است. این روزی به راحتی به تو رسیده است.
در کف تو چو خوش بخندد جام
زار بر خویشتن بگرید کان
هوش مصنوعی: اگر جام به خوشی در دستان تو بخندد، آن وقت تو بر حال خود خواهی گرید.
زانکه چندان عطا دهی که همی
مایه زر نباشدش چندان
هوش مصنوعی: چون به کسی زیادی ببخشید، باید توجه کنید که آن بخشش از حد معقول و توان شما فراتر نرود.
تا به بزم تو منقطع نشود
صله رود ساز و مدحت خوان
هوش مصنوعی: برای اینکه ارتباطم با تو قطع نشود، ساز بزن و مدح تو را بخوان.
نیست بیکار سکه ضراب
هست پربار کفه وزان
هوش مصنوعی: هیچ سکهای بیکار نمیماند، بلکه با ارزش و پربار است و به سمت کار و سود میرود.
بر عرض ها درت گشاده شود
تا سخاوت تو را بود دربان
هوش مصنوعی: وقتی درهای مهمانی تو گشوده میشود، تا دلیری و سخاوت تو به عنوان دربان آنجا حاضر شود.
بی هوای تو نیست هیچ ضمیر
بی ثنای تو نیست هیچ مکان
هوش مصنوعی: هیچ ضمیر و هیچ مکان بدون یاد تو وجود ندارد؛ همه چیز به خاطر تو و در نبود تو معنایی ندارد.
صلت تو گشاده داد در
نعمت تو نهاده دارد خوان
هوش مصنوعی: رابطهات با دیگران خوب و باز است و برکت و نعمت در زندگیات وجود دارد. در واقع، زندگیات مملو از نعمت و فراوانی است.
جودت آن میزبان که در گیتی
کرد امل های خلق را مهمان
هوش مصنوعی: مهربانی آن میزبان که در این جهان آرزوهای مردم را به حقیقت میپیوندد.
رایت آن قهرمان که از وی دید
حاسد و ناصح تو قهر و امان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن قهرمان درخشان و برجستهای که همه از او میترسند و حسادت میکنند، نگاه و رای اوست که به دیگران قدرت و امید میدهد، چه دشمنان و چه مشاوران، در او اعتماد و قابلیتهای خاصی وجود دارد که همگان را تحت تأثیر قرار میدهد.
بخشش از مدحت تو یافته شد
گنج بر بخشش تو یافت زیان
هوش مصنوعی: بخشش و کرامت تو سبب شده که دیگران هم از تو بهرهمند شوند، اما خودت از این generosity نتیجهای خسارتبار گرفتهای.
خلق و خلق تو در همه معنی
راست چون دین و پاک چون ایمان
هوش مصنوعی: شما در همه جوانب از نظر رفتار و سیرت درست و راستگو هستید، مانند دین که راستین است و پاکی که متعلق به ایمان است.
نوبهاری و باغ تو مسند
آفتابی و چرخ تو ایوان
هوش مصنوعی: بهار و زیبایی تو مثل یک مبل در زیر نور خورشید است و آسمان تو مانند یک ایوان بزرگ و دلانگیز میباشد.
قصر جاه تو را گشاده دری
دولت از صحن روضه رضوان
هوش مصنوعی: قصر مقام و جایگاه تو، دروازهای از نعمت و خوشبختی را به روی تو باز کرده است که از باغهای بهشت میگذرد.
آب عز تو را کشیده رهی
نعمت از قعر چشمه حیوان
هوش مصنوعی: آب با عظمت تو، منبعی از نعمت را از عمق چشمه زنده بودن به سمت خود کشیده است.
لفظ و دست تو را به رزم و به بزم
که به هر نوع کرده اند ضمان
هوش مصنوعی: در این بیت به تواناییهای فرد اشاره شده که هم در عرصه جنگ و هم در مجالس شادی و تفریح مهارت دارد. او در هر دو زمینه به خوبی عمل میکند و این مهارتها برای او ضمانت شده است.
صفت لفظ عیسی مریم
معجز دست موسی عمران
هوش مصنوعی: صفات عیسی، پسر مریم، نشاندهندهای از معجزات موسی، پسر عمران هستند.
کاین به دم کرده مرده را زنده
وان به کف کرد چوب را ثعبان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که برخی افراد با زحمت و تلاش بسیار، بر چیزی که به نظر میرسد پیشرفت یا حیات جدیدی یافته، تسلط پیدا میکنند. به عبارت دیگر، با فعالیت و مهارت، میتوانند یک وضعیت را تغییر دهند یا بر آن تسلط یابند، حتی اگر آن وضعیت در ابتدا ناممکن به نظر برسد.
نکته ای گویم از جلالت تو
استماعی کنش به عقل و به جان
هوش مصنوعی: نکتهای در مورد بزرگی و عظمت تو میگویم، به آن با عقل و جان گوش فرادهید.
قدر کیوان بلند شد زیراک
پایه رتبت تو شد کیوان
هوش مصنوعی: کیوان به خاطر مقام و مرتبهی تو ارتفاع گرفته و بلند شده است.
سعد اکبر بدان بود برجیس
که برد دولت تو را فرمان
هوش مصنوعی: سعد اکبر به برجیس اشاره میکند که برتری و موفقیت تو را تحت تأثیر قرار داده است. بمعنای دیگر، خوشبختی و موفقیت تو رابطهای با برجیس دارد.
هست بهرام با عدوت به چنگ
در کفش زان بود کشیده سنان
هوش مصنوعی: بهرام در دستش دشمن را به چنگ گرفته و به خاطر این کار، سنان (پیکان) را کشیده است.
همه از رای تو ستاند نور
مهر تابان ز گنبد گردان
هوش مصنوعی: همه چیز در زندگی از تصمیم تو ناشی میشود و نور مهر و عشق از آسمان به جهان میتابد.
سزد ار وقت لهو تو ناهید
همچو خنیاگران زند دستان
هوش مصنوعی: اگر در زمان شادی و خوشی تو، مانند نوازندگان، ساز بزنند و آواز بخوانند، سزاوار است.
تیر جادوگه نگار سخن
شود از نوک کلک تو حیران
هوش مصنوعی: تیر جادوگری که زیباییها را میسازد، با نوک قلم تو، حیرتانگیز و شگفتآور میشود.
رهبر عزم تست ماه که هست
برده از اختران سبق برهان
هوش مصنوعی: رهبر عزم تو مانند ماهی است که از ستارهها پیشی گرفته است و دلیل برتری او را میتوان مشاهده کرد.
گر به سندان و خاره یازد چرخ
نام تو برنهد برین و برآن
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بر سندان و خاره بچرخد، نام تو بر این و آن خواهد ماند.
زیر نام تو موم گردد و گل
تارک خاره و دل سندان
هوش مصنوعی: زیر نام تو، موم نرم و انعطافپذیر میشود و گل بر روی خارها مینشیند، همچنین دل مانند سنگینی سندان خواهد بود.
خردت را هنر نکرد قیاس
هنرت را خرد ندید کران
هوش مصنوعی: عقل تو، تواناییات را درک نکرد و قدرت هنرت را عقل نتوانست به درستی تشخیص دهد.
از مدیح تو عاجز آمد فهم
وز صفات تو خیره گشت بیان
هوش مصنوعی: فهم بشر از ستایش و توصیف تو ناتوان است و بیانگر، از ویژگیهای تو شگفتزده و گیج شده است.
چو بکردند قسمها نرسید
قسمت دشمن تو جزخذلان
هوش مصنوعی: وقتی که پیمانها و سوگندها به هم خورد، تقدیر دشمن تو جز شکست و ناکامی نصیبش نشد.
چون بدادند بخش ها نامد
بخش بدخواه تو مگر حرمان
هوش مصنوعی: وقتی که بخششها را تقسیم کردند، هیچ بهرهای به تو بدخواه داده نشد، مگر اینکه حسرت و ناکامی نصیبت شود.
تن بدخواهت ار شود فولاد
بر تنش ترس تو شود سوهان
هوش مصنوعی: اگر بدن دشمن تو مانند فولاد شود، ترس تو مانند سوهان خواهد بود و آن را خسته و نازک میکند.
ور کند قصد آن که بگریزد
گرددش پوست گرد تن زندان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از جایی فرار کند، به زودی مانند پوست گردو در بند خواهد ماند.
از پی کارزار دشمن تو
بر گرفته ست چرخ تیر و کمان
هوش مصنوعی: چرخ زمانه به نفع تو در جنگ با دشمن، تیر و کمان را به دست گرفته است.
هست و باشد کمان و تیرش را
از بلا قبضه وز اجل پیکان
هوش مصنوعی: کمان و تیر او وجود دارد، اما در برابر مصائب و خطرات، قدرت و کنترل آن را از دست داده است و مرگ به عنوان پیکان در حال نزدیک شدن است.
چون بخیزد ز جای هیبت تو
به تگ اندر نیابدش حدثان
هوش مصنوعی: وقتی که شکوهمند تو از جای خود برمیخیزد، هیچ خطری نمیتواند او را تهدید کند.
وهم تو چون نهد به کاری روی
نتواندش داد چرخ نشان
هوش مصنوعی: اگر خیال تو به کاری مشغول شود، چرخ زمان نمیتواند آن را تغییر دهد یا برگرداند.
حزم تو در مقام کوه رکاب
عزم تو در مسیر باد عنان
هوش مصنوعی: استقامت تو همچون کوه و عزم تو در برابر ناملایمات، به اندازهای است که میتوانی در برابر هر طوفانی مقاومت کنی.
نه عجب گر شود گذرگه تو
از کمال و شرف سپهر کیان
هوش مصنوعی: این بعید نیست که مسیر تو از برتری و عظمت آسمانهای جهان بگذرد.
پس از آن نیز پرستاره بود
راه تو همچو راه کاهکشان
هوش مصنوعی: بعد از آن، راه تو پر از ستاره بود، مانند راهی که به سمت کاهکشان میرود.
آن سپهرست رای سامی تو
که کند گرد مملکت جولان
هوش مصنوعی: آسمان بلند و جایگاه سرنوشت توست که بر گرد زمین حکومت میکند.
گویی ابرست خنجرت که به طبع
هم درو صاعقه ست و هم طوفان
هوش مصنوعی: خنجرت مانند ابری است که در دل خود هم رعد و برق دارد و هم طوفان.
در ثنای تو تیز باشد و سخت
گه تک نوک کلک و عقد بنان
هوش مصنوعی: در ستایش تو، قلم به شدت تند و سخت حرکت میکند و در نوشتن نام تو، حتی یک سرنوشت هم نمیتواند مانع شود.
وز هراس تو پست گردد و کند
یشک پیل دمان و شیر ژیان
هوش مصنوعی: از ترس تو، فیلها در میدان به زانو درمیآیند و شیران نیز تضعیف میشوند.
همت تو به هیچ حال ندید
فسخ در عزم و نقص در پیمان
هوش مصنوعی: عزم و ارادهات هیچگاه سست نبوده و در پیمانت دچار نقص نبودی.
خاطر تو به هیچ وقت نخواند
سوره سهو و آیه نسیان
هوش مصنوعی: دل من هرگز فراموش نخواهد کرد و از یاد نخواهد برد.
با گشاد مثال تو نبود
معتمد هیچ جوشن و خفتان
هوش مصنوعی: هیچ زره و پوشش امنیتی به اندازهی اعتماد به تو ارزشمند نیست.
بی سؤال و جواب تو نشود
معتبر هیچ حجت و برهان
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی و برهانی بدون پرسش و پاسخ تو معتبر نیست.
دیر زی ای بهار هر بقعت
شاد باش ای سوار هر میدان
هوش مصنوعی: بهار دیر آمدی، اما هر جایی که هستی شاد باش. ای قهرمان میدان، همیشه پیروز باش.
که به مهر و به ماه تو شده اند
روزگار و سپهر پایندان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و زیبایی تو، زمان و آسمان به همیشه و ابدیت تبدیل شدهاند.
ای بزرگی و حشمت تو شده
اصل تمکین و مایه امکان
هوش مصنوعی: تو به عنوان یک بزرگ و با عظمت، اساس اطاعت و زمینهساز امکانها شدهای.
مردمان متهم کنند مرا
با همه کس جدل زدن نتوان
هوش مصنوعی: افراد ممکن است مرا متهم کنند، اما نمیتوانم با هر کسی بحث و جدل کنم.
که کشد سوی لووهور همی
دل مسعود سعدبن سلمان
هوش مصنوعی: دل مسعود سعد بن سلمان به سوی نور و روشنایی میکشد.
در دل من به ایزد ارماندست
ذره ای از هوای هندستان
هوش مصنوعی: در دل من یک ذره از آرزوی هند وجود دارد.
چه کنم من به لووهور آخر
نزد آن قوم بی سر و سامان
هوش مصنوعی: من چه کار میتوانم بکنم در آن زمان که در میان آن مردم بینظم و آشفته قرار دارم؟
کی کشد دل به بقعتی که شود
تالی دوزخی به تابستان
هوش مصنوعی: چه کسی دلش میتواند به جایی برود که در تابستانش، به جای آرامش، گرمای جهنمی را احساس کند؟
روی تابم ز عز مجلس تو
خویشتن را در افکنم به هوان
هوش مصنوعی: از شادی و سرور مجلس تو، آنچنان به وجد آمدهام که خود را به روی زمین میافکنم و در خیال و خیالپردازی غوطهور میشوم.
بود اندر جهان چون من گوریش
باشد اندر جهان چو من نادان
هوش مصنوعی: در دنیا فردی مثل من وجود ندارد، و اگر هم باشد، مانند من بیخبر و نادان است.
دارم ایمان به دولت شاهیت
مال از انواع و نعمت از الوان
هوش مصنوعی: من به پادشاهی تو ایمان دارم، زیرا ثروت و نعمتهای مختلفی را دارم.
هر کس از بهر نام و نان کوشد
من ز جاه تو نام دارم و نان
هوش مصنوعی: هر فردی برای کسب شهرت و روزی تلاش میکند، اما من به خاطر مقام و منزلت تو، به نام و نانی دست یافتهام.
تو رسانیدیم به جاه بلند
تو رهانیدیم ز بند گران
هوش مصنوعی: ما تو را به مقام بلندی رساندیم و از بندهای سنگین آزاد کردیم.
از فراوان مکارم تو رسید
کسوت من به اطلس و برکان
هوش مصنوعی: با فراوانی خوبیها و ویژگیهای برجستهات، لباس من به نیکی و زیبایی آماده شده است.
برگشادی به یک سخن بر من
در اقبال مجلس سلطان
هوش مصنوعی: به خاطر یک جمله، مرا در خوشبختی و سعادت مجلس پادشاه قرار دادی.
در بزرگی همی کشم دامن
بر کشیده سر از همه اقران
هوش مصنوعی: من در عظمت و بزرگی خود، خود را از سایرین بالاتر میدانم و در واقع خود را از همه همرتبههایم جدا کردهام.
مرده بودم تو کردیم زنده
از پس فضل و رحمت یزدان
هوش مصنوعی: من قبلاً مرده بودم، اما به واسطهی بخشش و رحمت خدا زندگیام را دوباره آغاز کردی.
ناتوان گشته بودم از محنت
مر مرا دولت تو داد توان
هوش مصنوعی: به خاطر سختیها و مشکلاتی که داشتم، از پا درآمده بودم، اما تو با خوبیها و محبتهایت به من نیروی تازهای بخشیدی.
عاجزم در ثنات گرچه مراست
لفظ سحبان و معنی حسان
هوش مصنوعی: من در ستایش تو ناتوانم، هرچند که وجودم پر از نام و مفهوم زیبای توست.
این که گفتم همه حقیقت گیر
اینکه گویم همه مجاز مدان
هوش مصنوعی: آنچه که من گفتار کردم، تمام حقیقت نیست، پس نگو که همه آنچه عرض میکنم فقط خیال و مجاز است.
کافرم کافرم گر اندیشم
نعمت وافر تو را کفران
هوش مصنوعی: من بیکفایتم، حتی اگر به نعمت فراوان تو فکر کنم، باز هم به تو ناسپاسی میکنم.
در خراسان و در عراق همی
عاشقانند بر هنر همگان
هوش مصنوعی: در خراسان و عراق، عاشقان هنر در هر جا وجود دارند و همه جا این عشق به هنر نمایان است.
همه اندر ثنای من یک لفظ
همه اندر هوای من یکسان
هوش مصنوعی: همه در ستایش من یک صدا هستند و همه در آرزو برای من به یک شکل فکر میکنند.
خرد نامیست اینکه شرح دهند
که فلان زنده شده به سعی فلان
هوش مصنوعی: آگاهی و عقل به آن چیزی گفته میشود که توضیح میدهد که چنین فردی به خاطر تلاش فرد دیگری زنده شده است.
زیور فاخر عروس ثنات
کردم از در و گوهر و مرجان
هوش مصنوعی: من با جواهرات گرانبها و زیبا، عروس ثنات را آراستم.
شاید ار بر مدیح شکر تو من
جان فشانم که از تو دارم جان
هوش مصنوعی: شاید اگر بخواهم تو را ستایش کنم و از شکرگزاریات بگویم، جانم را فدای تو کنم؛ زیرا وجود من از وجود تو نشأت میگیرد.
ای به جاه تو شاهی آسوده
وی برای تو دولت آبادان
هوش مصنوعی: تو با مقام و موقعیت خود، به عنوان یک شاه آرامش داری و برای تو خوشبختی و prosperity وجود دارد.
گر ز نیسان جهان شود خرم
اینک آمد به خرمی نیسان
هوش مصنوعی: اگر بهار و زندگی در دنیا آغاز شود، اکنون زمان خوشحالی و سرزندگی بهار است.
از پی باغ فرش ها آورد
ابر نیسان ز میرم و کمسان
هوش مصنوعی: ابر نیسان به دنبال باغ و سرسبزیها میبارد، به خاطر میرم و کمسان (دو شخصیت یا نماد در شعر) که از آنها یاد میشود.
طبع گیتی نگار باز افکند
بر چمن هفت رنگ شادروان
هوش مصنوعی: طبیعت دنیا، زیبایی خود را بر روی چمنهای رنگارنگ و شاداب پراکنده کرده است.
لاله از حرص باز کرده دهن
زانکه شد غنچه چو سرپستان
هوش مصنوعی: لاله به خاطر حرص و طمع خود دهنش را باز کرده است، چون غنچهاش به زیبایی سر پستان میماند.
شیر اگر ابر دارد از پی چیست
سر پستان غنچه در بستان
هوش مصنوعی: شیر اگر در آسمان ابر دارد، پس هدفش چیست وقتی که غنچههای شیرین در باغ وجود دارند؟
به دو هفته همه گلستان شد
بر زمین هر چه بود خارستان
هوش مصنوعی: در عرض کمتر از دو هفته، همه آنچه که درگذشته خاردار و بیثمر بود، به باغی از گل و زیبایی تبدیل شد.
چمن از گلشن و شکوفه شدست
تخت کسری و تاج نوشروان
هوش مصنوعی: چمن به دلیل وجود گلها و شکوفهها، به مانند تخت کسری و تاج نوشروان زیبا شده است.
شد به یک بار نقش سوزن کرد
هر کجا بود صنعت کمسان
هوش مصنوعی: در یک لحظه، اثر سوزن همه جا را تحت تاثیر قرار داد، جایی که هنر و صنعت ضعیف بود.
دیده عقل را به نقش بهار
قدرت کردگار گشت عیان
هوش مصنوعی: چشم عقل به زیباییهای بهار و قدرت آفریننده آگاه شد و این حقیقت آشکار گشت.
داد شادی بده به جام نبید
باز داد از لب بتان بستان
هوش مصنوعی: به شادی و خوشی توجه کن و از نوشیدن شراب لذت ببر. از زیباییهای زندگی بهرهمند شو و به خوبیها نزدیک شو.
تا بود متفق ز هفت انجم
در تن این مختلف چهار ارکان
هوش مصنوعی: تا زمانی که از هفت ستاره در آسمان، در این رفتار مختلف چهار عنصر زمین وجود دارد.
چرخ را بی خلاف محکم باد
در وفاق هوای تو پیمان
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که با ثبات و استقامت، باید در شرایط مختلف به توافق و هماهنگی با خواستههای تو ادامه دهیم. در واقع، پایبندی به وعدهها و اصولی که در نظر داریم، باعث پیشرفت و ساماندهی امور میشود.
همه ساله ز بخت یاری بین
همه مدت به کام دولت ران
هوش مصنوعی: هر سال از خوششانسی و حمایت بخت، تمام مدت در لذت و خوشی زندگی کن.
با طرب خیز و با نشاط نشین
در شرف پای و در بزرگی مان
هوش مصنوعی: با شادی و شوق برخیز و با نشاط بنشین، در آستانه ورودی بزرگ و عظیم ما.
تو میان بسته پیش تخت ملک
پیش تو روزگار بسته میان
هوش مصنوعی: تو در میان گرفتاریها و مشکلات، خود را در مقابل مقام و قدرت قرار دادهای. در این زمان، اوضاع و احوال به گونهای محدود و بسته است.
تو گشاده دهان به حل و به عقد
دهر در مدح تو گشاده دهان
هوش مصنوعی: تو با سخنانت در حل و عقد مسایل زندگی به دیگران کمک میکنی و همه از تو خوشذوقی و مهارتهای گویندگیات را ستایش میکنند.
رتبت جاه تو سپهر محل
سطوت بأس تو زمانه توان
هوش مصنوعی: مقام و منزلت تو در آسمان به گونهای است که قدرت و قوت تو بر زمانه تسلط دارد.
باد فرخنده عید بر تو و باد
از تو مقبول طاعت رمضان
هوش مصنوعی: باد خوشایند عید بر تو بوزد و این خوشبویی از تو پذیرفته شود و موجب طاعت رمضان گردد.