شمارهٔ ۲۲۵ - مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم
این نعمت و این رتبت و این خلعت سلطان
فرخنده کند ایزد بر خسرو ایران
محمود براهیم شهنشاه جهانگیر
آن داده یزدان و دل دیده شاهان
رادی که چو او ابر نبارد که مجلس
گردی که چو او شیر نباشد گه میدان
شیریست که تیغست و را ناخن و چنگال
ابریست که زرست ورا قطره باران
ای آنکه بر گرز تو مغفر نه چو مغفر
ای آنکه بر تیغ تو خفتان نه چو خفتان
تو سیفی و از تست نگه داشتن دولت
بر ملک نباشد به جز از سیف نگهبان
در بزم تو را معجزه عیسی مریم
در رزم تو را معجزه موسی عمران
گفت تو ولی را به گه جود حیاتست
تیغ تو عدو را به گه کوشش ثعبان
شاها تو سلیمانی و در دولت و ملکت
هر مرکب شبدیز تو چون تخت سلیمان
فرمان تو بر خلق روانست همیشه
بر خلق جهان جمله روان بادت فرمان
او چوب روان داشت تو را کوه روانست
او تخت یکی داشت تو را باره فراوان
افعال تو نیکوست به هر حال چو دولت
خلق تو ستوده ست به هر جای چو ایمان
هر دل که شود خسته تیر غم و اندوه
جز رای تو او را نکند دارو و درمان
هر جای که نام تو رسد در همه گیتی
گر چند، خرابست شود یکسره عمران
هرگز نرسد فتنه بر آن بقعت شاهی
آباد بر آنجای که از روضه رضوان
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان
موجود شد و بهری از آن آمد باقی
وانگاه مرکب شد ازو این چار ارکان
چون جنبش و آرامش تو کینه و مهرست
هر چار پدیدار شد از قدرت یزدان
این خاک گران آمد و آن باد سبک شد
این آب روان آمد و آن آتش سوزان
فانی شود از قهر تو و کین توزین روی
از آب همه ساله شود فانی و ویران
آرام تو برباید بر جنبش تو زین
از باد همی خاک شود عاجز و پژمان
زیرا که گه رزم بجنبی سوی حمله
جنبان شود از مرکز تا تارک کیوان
آن چار دگرسان نشود آری هرگز
این چار طبایع نشود هیچ دگرسان
این بنده چو در مجلس مدح تو سرایم
گر سحر شود بر شعرا گردد تاوان
هر بیت که چون تیر به اندام زمن رفت
در وقت زند بر دل بدخواه تو پیکان
سحرست خداوندا در مدح تو شعرم
زیرا که همی عالم ازو گردد حیران
با این همه عاجز شدم از مدح تو شعرم
زیرا که همی عالم ازو گردد حیران
دانم که چو من عاجزم از مدحت تو کس
مدح تو نگوید به سزا در همه گیهان
ای خلعت فرخنده تو را وصف چه گویم
کت گشت فزون مرتبت از خسرو ایران
افزون نشود جاه تو گر مدح تو گویند
ور مدح نگویندت نقصان نشود زان
ای شاه تو خورشیدی و خورشید چنانست
نز مدح زیادت شود و نز ذم نقصان
آراسته گشتی بتن شاهی کو را
ناورد و نیارد به جهان همتا دوران
ای شاه همه شاهان زیبنده شاهی
زیبد که نیندیشی از گنبد گردان
تو خسرو کیهانی وز شادی تو خلق
شادند تو زینی که همی باشی شادان
دانی که خداوند جهان سلطان از تو
شادست و تویی معجزه او را برهان
یک ذره تهی نیست ز مهر تو تن او
جانست ورا مهر تو شایسته دو چندان
آن کن که بود در همه سال سوی تو
خلعت پس یکدیگر چون قطره باران
خرم شدی و تازه ازین خلعت عالی
خرم شود از ابر بلی دایم بستان
تا از فلک گردان خورشید بتابد
وافزون شود از تابش او گوهر درکان
بادی تو چو خورشید وز تو نیز خزاین
راننده کان گشته پر از گوهر الوان
فرمانت روا باد ابر عالم و بر تو
میمون و همایون باد این خلعت سلطان
شمارهٔ ۲۲۴ - چیستان و مدح آن سلطان: گوهری جان نمای و پاک چو جانشمارهٔ ۲۲۶ - مدیح سیف الدوله محمود: قدحی نوش کرد شاه زمین
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این نعمت و این رتبت و این خلعت سلطان
فرخنده کند ایزد بر خسرو ایران
هوش مصنوعی: این نعمت و این مقام و این لباس، هدیهای است که خداوند به پادشاه ایران بخشیده است.
محمود براهیم شهنشاه جهانگیر
آن داده یزدان و دل دیده شاهان
هوش مصنوعی: محمود براهیم، پادشاهی است که خداوند او را به عنوان هدیهای به جهان و دلهای پادشاهان عطا کرده است.
رادی که چو او ابر نبارد که مجلس
گردی که چو او شیر نباشد گه میدان
هوش مصنوعی: این جمله به بررسی ویژگیهای فردی و شرایط خاصی میپردازد. میگوید کسی که مانند او (شخص یا موجودی خاص) نتواند بارانی را به ارمغان بیاورد، یا در جمعی حضور نداشته باشد که او در آن باشد، در واقع نشاندهندهی این است که بدون آن فرد، نه جشن و سروری وجود دارد و نه محافل به شگفتی و هیجان میانجامد. همچنین، اگر کسی به قدرت و شیرینی شخصیت او دست نیابد، در میدانهای رقابت و چالشی که وجود دارد، نه قدرتی خواهد بود و نه شجاعتی. به عبارتی، این فرد به عنوان یک نیروی تاثیرگذار و برتر در جامعه یا میدانهای مختلف به شمار میآید.
شیریست که تیغست و را ناخن و چنگال
ابریست که زرست ورا قطره باران
هوش مصنوعی: این تصویر به توصیف موجودی میپردازد که هم ویژگیهای قدرتمند و تهاجمی دارد و هم زیبایی و لطافت. درواقع، این موجود میتواند به شیری با دندانها و ناخنهایی تیز تشبیه شود که نماد قدرت و توانایی است، در حالی که ابری که نقرهفام و زیباست، نشاندهنده لطافت و جذابیت. همچنین، قطره باران به نوعی لطافت و زندگی را به تصویر میکشد. به طور کلی، این توصیف تضاد میان قدرت و زیبایی را نمایان میکند.
ای آنکه بر گرز تو مغفر نه چو مغفر
ای آنکه بر تیغ تو خفتان نه چو خفتان
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سر گرز تو مانند کلاه خودی نیست و بر تیغ تو مانند لباسی نمیتواند قضاوت کند.
تو سیفی و از تست نگه داشتن دولت
بر ملک نباشد به جز از سیف نگهبان
هوش مصنوعی: تو مانند سلاحی هستی که حکومت و قدرت را تنها با در دست داشتن سلاحی چون خودت میتوان حفظ کرد.
در بزم تو را معجزه عیسی مریم
در رزم تو را معجزه موسی عمران
هوش مصنوعی: در مجالس و محافل تو مانند معجزه عیسی مریم درخشانی و در میدانهای جنگ و نبرد مانند معجزه موسی عمران قدرت و شجاعت داری.
گفت تو ولی را به گه جود حیاتست
تیغ تو عدو را به گه کوشش ثعبان
هوش مصنوعی: تو در زمان حیات به دلیری و شجاعت میدرخشی، مانند شمشیری که در مقابل دشمنانی که به سختی تلاش میکنند، به کار میآید.
شاها تو سلیمانی و در دولت و ملکت
هر مرکب شبدیز تو چون تخت سلیمان
هوش مصنوعی: ای شاه، تو مانند سلیمان هستی و در قدرت و سلطنت، هر اسب با صلابت و شجاعی که داری، همچون تخت سلیمان است.
فرمان تو بر خلق روانست همیشه
بر خلق جهان جمله روان بادت فرمان
هوش مصنوعی: فرمان تو همیشه بر روی مردم جاری است و بر جهان حاکم است. همه موجودات تحت تأثیر دستورات تو هستند.
او چوب روان داشت تو را کوه روانست
او تخت یکی داشت تو را باره فراوان
هوش مصنوعی: او وسیلهای داشت که به راحتی حرکت میکرد، در حالی که تو از استقامت و قدرت مانند کوههای بلند برخورداری. او فقط یک صندلی داشت، اما تو از نعمتها و امکانات بسیار زیادی بهرهمند هستی.
افعال تو نیکوست به هر حال چو دولت
خلق تو ستوده ست به هر جای چو ایمان
هوش مصنوعی: عملهای تو همیشه نیکوست، زیرا که مردم به خاطر خوبیهای تو در هر جا تو را ستایش میکنند، همانطور که ایمان مردم به توست.
هر دل که شود خسته تیر غم و اندوه
جز رای تو او را نکند دارو و درمان
هوش مصنوعی: هر دلی که از غم و اندوه خسته باشد، تنها نظر تو میتواند آن را درمان کند و هیچ چیز دیگری نمیتواند به آن کمک کند.
هر جای که نام تو رسد در همه گیتی
گر چند، خرابست شود یکسره عمران
هوش مصنوعی: هر کجا که نام تو به گوش برسد، در تمام دنیا اگرچه ویران باشد، به یکباره آباد و رونق میگیرد.
هرگز نرسد فتنه بر آن بقعت شاهی
آباد بر آنجای که از روضه رضوان
هوش مصنوعی: هرگز در آن سرزمین آباد و شاهانه، که بهشت رضوان در آن قرار دارد، هیچ خطری به وجود نخواهد آمد.
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان
هوش مصنوعی: این جهان هر نامهای را که به نام محمود براهیم باشد، از خود جدا کرده و به او اختصاص میدهد.
موجود شد و بهری از آن آمد باقی
وانگاه مرکب شد ازو این چار ارکان
هوش مصنوعی: موجودی به وجود آمد و تأثیراتی از آن برخاست. سپس، از آن موجود ترکیبی شکل گرفت که شامل این چهار عنصر است.
چون جنبش و آرامش تو کینه و مهرست
هر چار پدیدار شد از قدرت یزدان
هوش مصنوعی: حرکت و سکون تو نشاندهندهی کینه و محبت است و هر چهار حالت از قدرت الهی نمایان شده است.
این خاک گران آمد و آن باد سبک شد
این آب روان آمد و آن آتش سوزان
هوش مصنوعی: این زمین ارزشمند و سنگین به نظر میرسد، اما آن نسیمِ دلپذیر و سبک در حال وزیدن است. این آب جاری و زنده است، در حالی که آتش سوزان و خطرناک وجود دارد.
فانی شود از قهر تو و کین توزین روی
از آب همه ساله شود فانی و ویران
هوش مصنوعی: آدمی با دیدن ناخرسندی و کینهات، به زودی از بین میرود. هر سال مانند آبی که از میان میرود، زندگیاش نابود و خراب میشود.
آرام تو برباید بر جنبش تو زین
از باد همی خاک شود عاجز و پژمان
هوش مصنوعی: آرامش تو باعث میشود که حرکت و جنبش تو تحت تأثیر قرار بگیرد، به گونهای که حتی باد نیز قدرتش را از دست میدهد و ناتوان میشود.
زیرا که گه رزم بجنبی سوی حمله
جنبان شود از مرکز تا تارک کیوان
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ به راه بیفتد، اگر به سمت حمله حرکت کنی، از مرکز تا بالای آسمان به لرزه درخواهد آمد.
آن چار دگرسان نشود آری هرگز
این چار طبایع نشود هیچ دگرسان
هوش مصنوعی: این چهار عنصر هرگز تغییر نخواهند کرد و به هیچ شکلی دگرگون نمیشوند.
این بنده چو در مجلس مدح تو سرایم
گر سحر شود بر شعرا گردد تاوان
هوش مصنوعی: هرگاه من در جمعی شروع به ستایش تو کنم، ممکن است دیگر شاعران از این موضوع حسادت کنند و به این خاطر از من خشمگین شوند.
هر بیت که چون تیر به اندام زمن رفت
در وقت زند بر دل بدخواه تو پیکان
هوش مصنوعی: هر شعری که مانند تیر به وجود من اصابت کند، در آن لحظه، تیرکی به دل کسانی که مرا نمیخواهند میزند.
سحرست خداوندا در مدح تو شعرم
زیرا که همی عالم ازو گردد حیران
هوش مصنوعی: ای خداوند، صبحگاهان شعر من دربارهٔ توست، زیرا که هر کسی از زیبایی و عظمت تو شگفتزده میشود.
با این همه عاجز شدم از مدح تو شعرم
زیرا که همی عالم ازو گردد حیران
هوش مصنوعی: با وجود همه تلاشهایم، نتوانستم به خوبی تو را ستایش کنم، چون هر کسی که دربارهات بشنود، متعجب و شگفتزده میشود.
دانم که چو من عاجزم از مدحت تو کس
مدح تو نگوید به سزا در همه گیهان
هوش مصنوعی: میدانم که هیچکس مانند من نمیتواند تو را ستایش کند و شایستهی ستایش تو نیست. در تمام دنیا هیچکس به اندازهی من عاجز از توصیف زیباییهایت نیست.
ای خلعت فرخنده تو را وصف چه گویم
کت گشت فزون مرتبت از خسرو ایران
هوش مصنوعی: ای لباس خوشبختی، چگونه تو را توصیف کنم در حالی که جایگاه تو از خسرو ایران نیز بالاتر رفته است؟
افزون نشود جاه تو گر مدح تو گویند
ور مدح نگویندت نقصان نشود زان
هوش مصنوعی: مقام و اعتبار تو به تعریف و تمجید دیگران افزوده نمیشود و حتی اگر کسی تو را ن ستاید، از ارزش تو کاسته نخواهد شد.
ای شاه تو خورشیدی و خورشید چنانست
نز مدح زیادت شود و نز ذم نقصان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو مانند خورشید هستی که هرگز از ستایش و یا سرزنش کمتر نمیشود.
آراسته گشتی بتن شاهی کو را
ناورد و نیارد به جهان همتا دوران
هوش مصنوعی: تو با شکوه و زیبایی به مانند پادشاهی هستی که در این دنیا نظیری نداشته و نخواهد داشت.
ای شاه همه شاهان زیبنده شاهی
زیبد که نیندیشی از گنبد گردان
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، زیبایی شاهی به تو میآید اما بهتر است که از چرخش و تغییرات زندگی نگران نباشی.
تو خسرو کیهانی وز شادی تو خلق
شادند تو زینی که همی باشی شادان
هوش مصنوعی: تو پادشاه جهان هستی و شادی تو باعث خوشحالی مردم است، تو همچون زینت زندگی هستی و همیشه شاد و مسروری.
دانی که خداوند جهان سلطان از تو
شادست و تویی معجزه او را برهان
هوش مصنوعی: آیا میدانی که خداوند جهان از تو خوشحال است و تو میتوانی نشانهای از قدرت او باشی؟
یک ذره تهی نیست ز مهر تو تن او
جانست ورا مهر تو شایسته دو چندان
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در جهان از محبت تو خالی نیست؛ جسم او روحش را در گره محبت تو میجود و این محبت شایستهی توجه و ارادت بیشتری است.
آن کن که بود در همه سال سوی تو
خلعت پس یکدیگر چون قطره باران
هوش مصنوعی: آن کار را انجام بده که در تمام طول سال، هدیهای به سوی تو بیاید؛ همانطور که قطرههای باران یکی پس از دیگری به زمین میبارند.
خرم شدی و تازه ازین خلعت عالی
خرم شود از ابر بلی دایم بستان
هوش مصنوعی: خود را شاداب و تازه احساس کردی، همچون لباسی زیبا که به تن کردهای. مانند بارانی که به باغ میبارد و آن را همیشه سرسبز و پر از نشاط نگه میدارد.
تا از فلک گردان خورشید بتابد
وافزون شود از تابش او گوهر درکان
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید از آسمان بتابد و نورش باعث افزایش ارزش و خلوص جواهرات در زیرزمین شود.
بادی تو چو خورشید وز تو نیز خزاین
راننده کان گشته پر از گوهر الوان
هوش مصنوعی: هوا و فضا همچون آفتاب روشن است و از تو نیز گنجینههایی به دست آمده که پر از جواهرات رنگارنگ شدهاند.
فرمانت روا باد ابر عالم و بر تو
میمون و همایون باد این خلعت سلطان
هوش مصنوعی: ای ابر عالم، پادشاهی تو برقرار باد و این لباس سلطنت برای تو خوشبخت و نیکو باد.