گنجور

شمارهٔ ۲۲۴ - چیستان و مدح آن سلطان

گوهری جان نمای و پاک چو جان
گوهری پر ز گوهر الوان
زده بر پشت او یکی خایسک
سوده بر روی او بسی سوهان
روشنش کرده هر دو روی آتش
تنکش کرده هر دو روافسان
در دو حدش دو روی او صیقل
زده الماس و یافته مرجان
نه ببینند روی او به یقین
نه بدانند حد او به گمان
زخم او چون قوی ندید ضعیف
دست او چون سبک نیافت گران
چرخ رنگست و همچو چرخ بدو
باز بسته همه صلاح جهان
بر ز ناهید و مشتری و درو
فعل بهرام و گونه کیوان
تیز و روشن چو شعله آتش
سبز و تازه چو شاخی از ریحان
ظلمت حرب را زدوده شهاب
دهن رزم را کشیده زبان
روی تاریک ها بدو روشن
کار دشوارها ازو آسان
تابش او به قصد راندن خون
لرزه او ز حرص بردن جان
بر کند جان و نیستش چنگال
بخورد عمر و نیستش دندان
بوده گردون عدل را خورشید
گشته دعوی ملک را برهان
چرخ قدر ولی به دوست بلند
سود عمر عدو ازوست زیان
دوست را روز رزم و دشمن را
اصل فتحست و مایه خذلان
آلت یمن و گوهر نصرت
آفت خود و فتنه خفتان
یار او لعبتی است زرد و نزار
پیکری بی روان و زرد و نوان
بی قراریست با هزار قرار
ناتوانیست با هزار توان
قد او همچو تاب یافته تبر
سر او همچو آب داده سنان
رویش از خاک دید گونه پیر
تنش از آب یافت زور جوان
رنگ دادست شسته رویش را
نور خورشید و قطره باران
باز کرده دهن سخن گوید
که بود گنگ باز کرده دهان
او کند مشکل را حل
زو شود مبهم زمانه بیان
نه برو دور چرخ پوشیده
نه درو راز روزگار نهان
رفتن راه راست جسته به سر
خدمت شاه راست بسته میان
کار دولت همی بپیرایند
هر دو در دست خسرو ایران
پادشا بوالمظفر ابراهیم
آن به حق خسرو و به حق سلطان
آنکه از مهر زیبدش افسر
وانکه از چرخ شایدش ایوان
خسروی زو چو آسمان برین
مملکت زو چو روضه رضوان
دشت از موکبیست مرکب او
که ازو عاجزست بادبزان
لنگرش چون فروکشید رکاب
باد پایش چو بر کشید عنان
از همه سقطها شدست ایمن
که بتگ در نیابدش حدثان
ای به تو زنده ملت اسلام
وی به تو تازه سنت ایمان
نه چو فرتو مهر در حمل است
نه چو جود تو ابر در نیسان
سرکشان را رسول تو شمشیر
خسروان را خطاب تو دهقان
روح بر جان تو ثناگستر
عقل بر همت تو مدحت خوان
با فنا ناچخ تو هم حمله
با فلک باره تو هم جولان
خسته تیغ تو نرفت و نجست
جسته رزم تو نیافت امان
آتش هیبت تو را باشد
اختر و آسمان شرار و دخان
طبع تیغ تو سرد و خشک آمد
زان شدش خون گرم بر دامان
زخم بر خنجر تو پتک ز دست
به دو نیمه چرا کند سندان
تیر تر از عقاب یابد پر
کرکسان را چرا کند مهمان
از سخای تو نیز گشت و روا
شغل ضراب و پیشه وزان
نه عجب کز سخاوت تو کنون
از زر و سیم بفکند حملان
تکیه بر گنج کن که جود تو را
زر یکساعته ندارد کان
ای زمین را به حق شده خسرو
وی جهان را قبول کرده ضمان
خسروان را ز شاه باقی باد
تا بقای بقا بود به جهان
شصت سال تمام خدمت کرد
پدر بنده سعدبن سلمان
گه به اطراف بودی از عمال
گه به درگاه بودی از اعیان
دختری خرد دارم و پسری
با دو خواهر به بوم هندستان
دختر از اشک دیده نابینا
پسر از روزگار سرگردان
سی چهل تن ز خویش و از پیوند
بسته در راحت تو جان و روان
همه خواهان ملک و دولت تو
در سعادت ز ایزد سبحان
ای رهاننده خلق را ز بلا
زین بلا بنده را تو باز رهان
که دلم تنگ و طبع مظلم کرد
تنگی بند و ظلمت زندان
روز عیشم ز محنت و شدت
تیره چون ظلم و تلخ چون هجران
جرم من گرچه سخت دشوارست
در ره رحمت تو صد چندان
به امید آمده به حضرت شاه
راه زد بر امید من حرمان
مادح شاهم از که جویم عز
بنده شاهم از که خواهم نان
تا کند لعل روی لاله بهار
تا کند زردرنگ برگ خزان
تا بود بر سپهر هفت اختر
تا بود در جهان چهار ارکان
ملک عالیت باد در بیعت
چرخ گردانت باد در فرمان
شده با فتح رای تو قرین
کرده با عدل دولت تو قران
سرطانی به تن پر از علت
سرطانی به دل پر از احزان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گوهری جان نمای و پاک چو جان
گوهری پر ز گوهر الوان
هوش مصنوعی: جواهرى مانند جان است که پاک و زلال است و سرشار از رنگ‌ها و زیبایی‌هاى مختلف.
زده بر پشت او یکی خایسک
سوده بر روی او بسی سوهان
هوش مصنوعی: بر پشت او یک خنجر زده است و بر روی او خیلی سوهان کشیده‌اند.
روشنش کرده هر دو روی آتش
تنکش کرده هر دو روافسان
هوش مصنوعی: او هر دو طرف آتش را روشن کرده و زندگی را برای خودش به چالش کشیده است.
در دو حدش دو روی او صیقل
زده الماس و یافته مرجان
هوش مصنوعی: او به زیبایی و درخشندگی الماس و لطافت و ارزش مرجان در دو جنبه مختلف تجلی یافته است.
نه ببینند روی او به یقین
نه بدانند حد او به گمان
هوش مصنوعی: نه چهره‌اش را به‌وضوح مشاهده می‌کنند و نه حدودش را به طور قطع می‌دانند.
زخم او چون قوی ندید ضعیف
دست او چون سبک نیافت گران
هوش مصنوعی: زخم او، مانند زخم قویان، اثرگذار و عمیق است، اما دست او چون دست ضعیفان، احساس سنگینی و فشار نمی‌کند.
چرخ رنگست و همچو چرخ بدو
باز بسته همه صلاح جهان
هوش مصنوعی: دنیا همچون چرخ است و بر اساس تغییرات رنگ و حالتی که دارد، همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نمی‌توان از تاثیرات آن بر شرایط زندگی غافل بود.
بر ز ناهید و مشتری و درو
فعل بهرام و گونه کیوان
هوش مصنوعی: این جمله به وجود و تأثیر سیاره‌ها و ستاره‌ها در آسمان اشاره دارد. به ویژه بر روی سیاراتی چون ناهید و مشتری تأکید می‌کند و همچنین به فعالیت‌ها و ویژگی‌های سیاره‌هایی مانند بهرام و کیوان پرداخته است. این امر نشان‌دهنده‌ی اهمیت و تأثیرات کیهان بر زندگی و سرنوشت انسان‌هاست.
تیز و روشن چو شعله آتش
سبز و تازه چو شاخی از ریحان
هوش مصنوعی: چون شعله آتش، تند و روشن است و مانند شاخه‌ای از ریحان، سبز و تازه به نظر می‌رسد.
ظلمت حرب را زدوده شهاب
دهن رزم را کشیده زبان
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده که با نور و درخشش شهاب، تاریکی جنگ برطرف شده و زبان رزمندگان به سخن آمده است. به عبارت دیگر، درخشش شهاب به روشنایی و آگاهی در میدان جنگ اشاره دارد که باعث می‌شود رزمندگان توانایی بیان و عمل پیدا کنند.
روی تاریک ها بدو روشن
کار دشوارها ازو آسان
هوش مصنوعی: با نوری که از او می‌تابد، تاریکی‌ها روشن می‌شوند و کارهای سخت به نرمی انجام می‌پذیرند.
تابش او به قصد راندن خون
لرزه او ز حرص بردن جان
هوش مصنوعی: نور او به گونه‌ای می‌تابد که لرزشی در خون ایجاد می‌کند و این لرزش از حرص و تمایل به گرفتن جان ناشی می‌شود.
بر کند جان و نیستش چنگال
بخورد عمر و نیستش دندان
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که وقتی جان انسان گرفته می‌شود، دیگر چیزی از او باقی نمی‌ماند. در واقع، عمرش به پایان می‌رسد و دیگر نه قدرت یا چنگالی برای مبارزه دارد و نه دندانی برای خوردن زندگی. انگار که تمام دنیای او به یکباره تمام می‌شود و دیگر هیچ چیز نمی‌تواند از او محافظت کند.
بوده گردون عدل را خورشید
گشته دعوی ملک را برهان
هوش مصنوعی: خورشید عدل بر آسمان پدیدار شده است و به تبرئه‌ی حقانیت سلطنت و فرمانروایی کمک می‌کند.
چرخ قدر ولی به دوست بلند
سود عمر عدو ازوست زیان
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دوست بلند مرتبه است، اما عمر دشمن برای او زیان‌آور است.
دوست را روز رزم و دشمن را
اصل فتحست و مایه خذلان
هوش مصنوعی: دوست در روزهای سخت و مبارزه یاری و همراهی است، اما دشمن موجب پیروزی و در عین حال دلیل شکست است.
آلت یمن و گوهر نصرت
آفت خود و فتنه خفتان
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به ویژگی‌های خاصی اشاره می‌کند که به یمن و نصرت مربوط می‌شود و در عین حال نسبت به عواقب و خطرات موجود در این مسیر هشدار می‌دهد. در واقع، او به این نکته اشاره می‌کند که توانمندی‌ها و منابع می‌توانند در صورت غفلت یا نادیده گرفتن خطرات، به زیان فرد یا جامعه تمام شوند.
یار او لعبتی است زرد و نزار
پیکری بی روان و زرد و نوان
هوش مصنوعی: عشقم مانند یک بازیچه نازک و زرد است، چهره‌اش بی‌روح و ظاهری نازک و آسیب‌پذیر دارد.
بی قراریست با هزار قرار
ناتوانیست با هزار توان
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان می‌کند که در درون انسان، احساسات و حالاتی وجود دارند که با هم در تضاد هستند. به عبارت دیگر، بی‌قراری و ناپایداری احساسات با وجود تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌های مختلف، نشان‌دهنده‌ی این است که فرد نمی‌تواند به آرامش دست یابد، حتی اگر به نظر برسد که تمام شرایط برایش فراهم است. در واقع، حتی با وجود توانایی‌ها و امکانات زیاد، احساس ناتوانی وجود دارد.
قد او همچو تاب یافته تبر
سر او همچو آب داده سنان
هوش مصنوعی: قد او به اندازه‌ای زیبا و بلند است که چون درختی سر به آسمان کشیده، و چهره‌اش به نرمش و لطافت آب تشبیه می‌شود.
رویش از خاک دید گونه پیر
تنش از آب یافت زور جوان
هوش مصنوعی: بذر از خاک سر از خاک بیرون آورده و برگ‌هایش را می‌گشاید، در حالی که بدنش از آب نیرو گرفته و جوانتر به نظر می‌رسد.
رنگ دادست شسته رویش را
نور خورشید و قطره باران
هوش مصنوعی: نور خورشید و باران به چهره‌اش زبانی تازه بخشیده و جلوه‌ای زیبا به آن افزوده‌اند.
باز کرده دهن سخن گوید
که بود گنگ باز کرده دهان
هوش مصنوعی: چون فردی که تا به حال سکوت کرده و حرفی نمی‌زده، اکنون دهانش را باز کرده و سخن می‌گوید، گویی که قبلاً همیشه خاموش بوده و حالا به صحبت آمده است.
او کند مشکل را حل
زو شود مبهم زمانه بیان
هوش مصنوعی: او می‌تواند معماها و مشکلات را حل کند و در نتیجه، زمانه را هم به وضوح توضیح دهد.
نه برو دور چرخ پوشیده
نه درو راز روزگار نهان
هوش مصنوعی: نه به دنبال چرخش رازآلود زندگی برو و نه در آن به دنبال حقایق پنهان بگرد.
رفتن راه راست جسته به سر
خدمت شاه راست بسته میان
هوش مصنوعی: به راه مستقیم رفتن، یعنی با صداقت و وفاداری به خدمت پادشاه پرداخته و در این راه همواره ثابت قدم بودن.
کار دولت همی بپیرایند
هر دو در دست خسرو ایران
هوش مصنوعی: دو دست خسرو ایران، کارها و امور دولت را مرتب و زیبا می‌کنند.
پادشا بوالمظفر ابراهیم
آن به حق خسرو و به حق سلطان
هوش مصنوعی: ابراهیم، پادشاه پیروزمند و بزرگ، واقعاً مثل یک پادشاه حقیقی و سلطان با شکوه است.
آنکه از مهر زیبدش افسر
وانکه از چرخ شایدش ایوان
هوش مصنوعی: کسی که بتواند از محبت و عشق دیگران بهره‌مند شود، به مقام و منزلت دست می‌یابد؛ و کسی که از قدرت و عظمت دنیا بهره‌مند شود، به مقام بلندتری دست پیدا می‌کند.
خسروی زو چو آسمان برین
مملکت زو چو روضه رضوان
هوش مصنوعی: سلطانی از او مانند آسمانی بر این سرزمین، و به مانند باغ بهشت.
دشت از موکبیست مرکب او
که ازو عاجزست بادبزان
هوش مصنوعی: دشت به فضایی اشاره دارد که زیر نظر یک مقام یا شخصیت خاص است و آن شخصیت با مرکب خود به این دشت می‌آید. در اینجا، بادبان‌ها نیز به کسانی اشاره دارند که از قدرت یا توانایی‌های او ناتوان هستند. به عبارت دیگر، دشت تحت تأثیر قدرت و وجود او قرار دارد و دیگران نمی‌توانند به او برسند.
لنگرش چون فروکشید رکاب
باد پایش چو بر کشید عنان
هوش مصنوعی: وقتی که لنگر کشیده شد و قایق آرام گرفت، باد همانطور که زین را بالا کشید، پای قایق را به حرکت درآورد.
از همه سقطها شدست ایمن
که بتگ در نیابدش حدثان
هوش مصنوعی: او از تمام مشکلات و لغزش‌ها در امان است و هیچ چیز نمی‌تواند به او آسیب برساند.
ای به تو زنده ملت اسلام
وی به تو تازه سنت ایمان
هوش مصنوعی: ای نماد حیات ملت اسلام و منبع تازگی سنت ایمان.
نه چو فرتو مهر در حمل است
نه چو جود تو ابر در نیسان
هوش مصنوعی: نه مانند مهر در تابستان است و نه مانند باران در فصل بهار.
سرکشان را رسول تو شمشیر
خسروان را خطاب تو دهقان
هوش مصنوعی: شما با قدرت و نفوذ خود سرکشان را تسلیم می‌کنید و به کشاورزان و زحمت‌کشان پیامی از شاهانه و سرشار از احترام می‌دهید.
روح بر جان تو ثناگستر
عقل بر همت تو مدحت خوان
هوش مصنوعی: روح تو را ستایش می‌کند و عقل بر اراده و تلاش تو احترام می‌گذارد.
با فنا ناچخ تو هم حمله
با فلک باره تو هم جولان
هوش مصنوعی: با فنا و زوال خود، تو نیز به آسمان حمله می‌کنی و در آن جولان می‌کنی.
خسته تیغ تو نرفت و نجست
جسته رزم تو نیافت امان
هوش مصنوعی: تیغ و نیروی تو خسته نشده و در نبرد به آرامش نرسیده است.
آتش هیبت تو را باشد
اختر و آسمان شرار و دخان
هوش مصنوعی: آتش برخورداری و قدرت تو، مانند ستاره و آسمان، شعله‌ور و پر دود است.
طبع تیغ تو سرد و خشک آمد
زان شدش خون گرم بر دامان
هوش مصنوعی: طبیعت شمشیر تو سرد و خشک است، به همین خاطر خون گرم بر روی دامنش جمع شده است.
زخم بر خنجر تو پتک ز دست
به دو نیمه چرا کند سندان
هوش مصنوعی: زخم بر خنجر تو به مانند ضربه‌ای که پتک بر سندان می‌زند، آن را دو نیمه نمی‌کند. به عبارت دیگر، آسیب و صدمه‌ای که به تو وارد می‌شود نمی‌تواند تو را از هم بپاشد.
تیر تر از عقاب یابد پر
کرکسان را چرا کند مهمان
هوش مصنوعی: تیر پرسرعتی مانند عقاب، چرا می‌تواند به جانداری مانند کلاغ آسیب بزند؟ بنابراین چه نیازی به مهمان شدن در این موقعیت وجود دارد؟
از سخای تو نیز گشت و روا
شغل ضراب و پیشه وزان
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو باعث شد که شغل و حرفه‌ی زرگری (ضراب) و کار کردن در این زمینه به رونق برسد.
نه عجب کز سخاوت تو کنون
از زر و سیم بفکند حملان
هوش مصنوعی: نمی‌تواند عجیب باشد که به خاطر سخاوت تو، اکنون باران‌های طلا و نقره بر زمین می‌ریزد.
تکیه بر گنج کن که جود تو را
زر یکساعته ندارد کان
هوش مصنوعی: به سرمایه خود تکیه کن، چون بخشندگی تو ارزشی ندارد که یک ساعت بیشتر دوام نخواهد آورد.
ای زمین را به حق شده خسرو
وی جهان را قبول کرده ضمان
هوش مصنوعی: ای زمین به خاطر سلطان بزرگ، حق را پذیرفته‌ای و جهان را به عنوان تضمین قبول کرده‌ای.
خسروان را ز شاه باقی باد
تا بقای بقا بود به جهان
هوش مصنوعی: خدای بزرگ شاهان را نیکو نگه دارد تا زمانی که جهان پابرجاست.
شصت سال تمام خدمت کرد
پدر بنده سعدبن سلمان
هوش مصنوعی: پدر من شصت سال به خدمت میهن پرداخت.
گه به اطراف بودی از عمال
گه به درگاه بودی از اعیان
هوش مصنوعی: گاهی در کنار مردان عادی بودی و گاهی در کنار بزرگان و اشراف.
دختری خرد دارم و پسری
با دو خواهر به بوم هندستان
هوش مصنوعی: من دختری با هوش دارم و پسری که دو خواهر دارد و در سرزمین هند زندگی می‌کنند.
دختر از اشک دیده نابینا
پسر از روزگار سرگردان
هوش مصنوعی: دختر به خاطر غم و اندوهی که از چشمان نابینای پسر ناشی می‌شود، گریه می‌کند و پسر هم به خاطر مشکلات و بلاتکلیفی که در زندگی‌اش دارد، در سردرگمی به سر می‌برد.
سی چهل تن ز خویش و از پیوند
بسته در راحت تو جان و روان
هوش مصنوعی: سی یا چهل نفر از بستگان و نزدیکان برای راحتی و آسایش تو، جان و دل خود را فدای تو کرده‌اند.
همه خواهان ملک و دولت تو
در سعادت ز ایزد سبحان
هوش مصنوعی: همه افراد آرزوی داشتن قدرت و خوشبختی تو را دارند که از سوی خداوند مهربان به تو ارزانی شده است.
ای رهاننده خلق را ز بلا
زین بلا بنده را تو باز رهان
هوش مصنوعی: ای کسی که مردم را از مشکلات و دشواری‌ها نجات می‌دهی، این بندۀ خود را نیز از این گرفتاری رها کن.
که دلم تنگ و طبع مظلم کرد
تنگی بند و ظلمت زندان
هوش مصنوعی: دل من در حسرت و اندوه است و در این تنگنا و تاریکی مانند زندانی شده‌ام.
روز عیشم ز محنت و شدت
تیره چون ظلم و تلخ چون هجران
هوش مصنوعی: روزهای شادی من به خاطر رنج و سختی، تاریک و تیره‌اند، مانند ظلمت و تلخی جدایی.
جرم من گرچه سخت دشوارست
در ره رحمت تو صد چندان
هوش مصنوعی: اگرچه معصیت من بسیار بزرگ و سخت است، اما در مسیر رحمت تو، این خطاها و گناهان به شدت کاهش می‌یابند.
به امید آمده به حضرت شاه
راه زد بر امید من حرمان
هوش مصنوعی: به امید رسیدن به شاه، بر سر نوعی انتظار من دچار ناامیدی شد.
مادح شاهم از که جویم عز
بنده شاهم از که خواهم نان
هوش مصنوعی: درباره‌ی ستایش پادشاه از چه کسی بپرسم، و در مورد نیاز به نان از که درخواست کنم؟
تا کند لعل روی لاله بهار
تا کند زردرنگ برگ خزان
هوش مصنوعی: تا لعل (رنگ) روی گل لاله در بهار نمایان شود، باید برگ‌های خزانی زرد رنگ شوند.
تا بود بر سپهر هفت اختر
تا بود در جهان چهار ارکان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان، هفت ستاره وجود داشته باشد و در جهان، چهار پایه پابرجا باشد.
ملک عالیت باد در بیعت
چرخ گردانت باد در فرمان
هوش مصنوعی: هرچه در اوج و عظمت داری، در پیوند با چرخ ایام، به فرمان تو باد.
شده با فتح رای تو قرین
کرده با عدل دولت تو قران
هوش مصنوعی: با تصمیم و رأی تو به پیروزی رسیده است و با عدل و انصاف تو، حکمت و قدرتی به وجود آمده است که با قرآن مقارن شده است.
سرطانی به تن پر از علت
سرطانی به دل پر از احزان
هوش مصنوعی: در این متن به شرایطی اشاره شده که فردی از مشکلات جسمی و روحی رنج می‌برد. وبیاری از بیماری‌های جسمی مانند سرطان و همچنین احساسات منفی و اندوه در دلش وجود دارد. به طور کلی، این جمله نشان‌دهنده بار سنگین بیماری و غم در زندگی فرد است.