شمارهٔ ۲۱۶ - تفاخر به دانش و گوهر خویش
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
چرا که دایم سر کوفته چو پیکانم
بدان جهت همه کس را چو خویشتن خواهم
که من به دست و دل و تیغ گوهر افشانم
سخن نتیجه جانست جان چرا کاهم
گمان مبر که چو پروانه دشمن جانم
اگر جهان خرد خوانیم رواست که من
هم آخشیجم و هم مرکزم هم ارکانم
بلی به فرمان گویم اگر هجا گویم
از آنکه قول خداوند را به فرمانم
بخوان ز قرآن بر از یحب و ما یظلم
بدان طریق روم زانکه اهل قرآنم
کسی که خانه و خوانش ندیده ام هرگز
به مدح او سخن چرب و خوش چرا رانم
به گاه خدمت بر دستها چو بوسه دهم
چنان بگریم گویی که ابر نیسانم
چهار گوهر و هفت اخر و دوازده برج
هر آنچه بینی من صد هزار چندانم
من از دوازده و هفت و چار بگذشتم
چه گر به صورت با خلق عصر یکسانم
علوم عالم دانم ولیکن اندر عصر
اگر دو مردم دانم بدان که نادانم
خرد پشیمان نبود ز مدح گفتن من
ز مدح گفتن این مهتران پشیمانم
سزد که فخر کند روزگار بر سخنم
از آنکه در سخن از نادران گیهانم
خدای داند کز شعر نام جویم و بس
وگرنه جز به شهادت زبان نگردانم
بگفتم این وز من سر به سر سماع کنند
درست و راست که مسعود سعد سلمانم
شمارهٔ ۲۱۵ - ستایش پادشاه: تو را بشارت باد ای خدایگان عجمشمارهٔ ۲۱۷ - هم در آن مقوله: چون مشرفست همت بر رازم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
هوش مصنوعی: هر چیزی از روزگار که به دست بیاورم، چرا باید آن را به چیزهای بیارزش و کمارزش بدهم، اگر در نهایت چیزی ارزشمندتر از آن را به دست نیاورم؟
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
هوش مصنوعی: اگر به دست چپم یک گوهر باارزش بدهم، میتوانم در عوض از دست راستم در یک سال صد گوهر باارزشتر بگیرم.
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
چرا که دایم سر کوفته چو پیکانم
هوش مصنوعی: اگر مانند تیر به هر جا بزنم و نروم، به خاطر اینکه دائماً به دیواری تکیه داده و مانند پیکانی میزنم.
بدان جهت همه کس را چو خویشتن خواهم
که من به دست و دل و تیغ گوهر افشانم
هوش مصنوعی: من میخواهم همهی مردم را مانند خودم دوست داشته باشم، زیرا من با عشق و تلاش خود، زیبایی و ارزش را در دنیا به وجود میآورم.
سخن نتیجه جانست جان چرا کاهم
گمان مبر که چو پروانه دشمن جانم
هوش مصنوعی: سخن نشاندهنده روح و وجود آدمی است، پس نباید فکر کنی که مانند پروانهایی هستی که به دنبال آتش میرود و در نهایت به خود آسیب میزند.
اگر جهان خرد خوانیم رواست که من
هم آخشیجم و هم مرکزم هم ارکانم
هوش مصنوعی: اگر جهان را با عقل و دانش بشناسیم، جایز است که من هم جزئی از آن هستم و هم در مرکز آن، و همچنین تمام اجزای آن را در خود دارم.
بلی به فرمان گویم اگر هجا گویم
از آنکه قول خداوند را به فرمانم
هوش مصنوعی: بله، اگر بگویم، به خاطر این است که به فرمان خداوند عمل میکنم.
بخوان ز قرآن بر از یحب و ما یظلم
بدان طریق روم زانکه اهل قرآنم
هوش مصنوعی: بخوان از قرآن آنچه را که دوست میدارد و ظلم نمیکند، من به آن مسیر میروم زیرا من اهل قرآن هستم.
کسی که خانه و خوانش ندیده ام هرگز
به مدح او سخن چرب و خوش چرا رانم
هوش مصنوعی: من هرگز کسی را که خانه و مهمانیاش را ندیدهام، با کلمات شیرین و پرمدح توصیف نمیکنم.
به گاه خدمت بر دستها چو بوسه دهم
چنان بگریم گویی که ابر نیسانم
هوش مصنوعی: در زمان خدمت، هنگامی که بر دستان دیگران بوسه میزنم، به قدری اشک میریزم که گویی ابر بهاری هستم و میبارم.
چهار گوهر و هفت اخر و دوازده برج
هر آنچه بینی من صد هزار چندانم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و اهمیت خود اشاره میکند و میگوید که هر آنچه در دنیای بیرون وجود دارد، از جمله زیباییهای مختلف و ویژگیهای طبیعی، در مقایسه با او بسیار ناچیز است و او خود را فراتر از آنها میداند.
من از دوازده و هفت و چار بگذشتم
چه گر به صورت با خلق عصر یکسانم
هوش مصنوعی: من از عددهای دوازده، هفت و چهار فراتر رفتهام. چه با اینکه به ظاهر شبیه دیگران عصر هستم.
علوم عالم دانم ولیکن اندر عصر
اگر دو مردم دانم بدان که نادانم
هوش مصنوعی: من دانشهای زیادی دارم، اما اگر در این عصر فقط دو نفر را بشناسم که دانشمند باشند، بدان که هنوز نادان هستم.
خرد پشیمان نبود ز مدح گفتن من
ز مدح گفتن این مهتران پشیمانم
هوش مصنوعی: عقل من از ستودن و تعریف کردن من پشیمان نیست، اما از ستودن این بزرگان و سرآمدان پشیمانم.
سزد که فخر کند روزگار بر سخنم
از آنکه در سخن از نادران گیهانم
هوش مصنوعی: شایسته است که زمان بر کلام من افتخار کند، زیرا من در سخن گفتن از جمله نادرترین افراد هستم.
خدای داند کز شعر نام جویم و بس
وگرنه جز به شهادت زبان نگردانم
هوش مصنوعی: خدا خوب میداند که من فقط به خاطر شعر معروف هستم و اگر نبود، دیگر حتی زبانم هم به بیان چیزی نمیچرخید.
بگفتم این وز من سر به سر سماع کنند
درست و راست که مسعود سعد سلمانم
هوش مصنوعی: گفتم که این افراد از من به طور کامل و درست بهرهبرداری کنند، زیرا من مسعود سعد سلمان هستم.