گنجور

شمارهٔ ۲۱۵ - ستایش پادشاه

تو را بشارت باد ای خدایگان عجم
به جاه کسری و ملک قباد و دولت جم
پیام داد مرا دولت خجسته به تو
که ای دو دیده و جان شهنشه اعظم
تو را بشارت دادم به ملک هفت اقلیم
که تیغ تیز تو خواهد گشادن این عالم
به چین کنند به مدح تو خطبه بر منبر
به مصر و بصره به نامت زنند زر و درم
به شهر مکه به امرت روند سوی غزا
به روم و زنگ به نامت کنند جامه عمل
روان آدم شادان شد از تو شاه از آنک
به چرخ بردی از قدر گوهر آدم
به چون تو شاه به آیین شدست کار جهان
به چون تو خسرو روشن شدست چشم حشم
سرای ملکت محکم به تو شده عالی
بنای دولت عالی به تو شده محکم
برنده تیغ تو آسان کننده دشوار
رونده کلک تو پیدا کننده مبهم
برد سنان تو از روی پادشاهی چین
دهد حسام تو مر پشت کافری را خم
زده است بازوی تو در عنان دولت چنگ
نهاده پای تو اندر رکاب ملک قدم
چو شهریار تو باشی و پادشاه جهان
ندید خواهد چشم زمانه روی ستم
میان هند ببندی روان ز خون جیحون
کنون که گردد تیغت میان هند حکم
چو شد فروزان خورشید روشن از مشرق
کجا برآید از جایگاه تیره ظلم
تهی شود همه بیشه ز آهو و خرگوش
چو از نشیب که از خود برون شود ضیغم
زمین ز خون عدو گردد احمر و اشقر
چو کار زار تو گردد بر اشهب و ادهم
چو تیز ناوک تو با کمان بپیوندد
تن و روان مخالف جدا شوند از هم
چو آفتاب حسامت در آید از در هند
ز خون نماند اندر تن عدوی تونم
کنون که تیغ تو مانند ابر خون بارد
جهان سراسر گردد چون بوستان ارم
به هر کجا که نهد روی رایت عالیت
به دولت تو نیاید فتوح و دولت کم
شوند از آمد و رفتن مبارزان مانده
ز فتحنامه نوشتن شود ستوه قلم
به خنجر ای ملک اکنون تو خسته ای دل کفر
که کرده ای تو چه بسیار خسته را مرهم
به جود باطل کردی سخاوت حاتم
به تیغ باطل کردی شجاعت رستم
هر آنکه جز رقم بندگی کشد بر خود
برو کشد ز فنا دست روزگار رقم
جهان فلک را بر تارکش فرود آرد
اگر برآرد جز بر مراد رای تو دم
همیشه تا به جهان اندرون غم و شادیست
تو شاد بادی و وانکو به تو نه شاد به غم
تو پادشاه جهان و جهان به تو یاور
ملوک عصر تو را بنده تو ولی نعم
همیشه قدر تو عالی و بخت تو پیروز
همیشه عمر تو افزون و جاه تو خرم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو را بشارت باد ای خدایگان عجم
به جاه کسری و ملک قباد و دولت جم
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ عجم، تو را بشارت می‌دهم به مقام و عظمت کسری و حکمرانی قباد و قدرت جم.
پیام داد مرا دولت خجسته به تو
که ای دو دیده و جان شهنشه اعظم
هوش مصنوعی: دولت خوشبخت به من پیامی فرستاد که ای دو چشمان من و جانم، تو شاه بزرگ هستی.
تو را بشارت دادم به ملک هفت اقلیم
که تیغ تیز تو خواهد گشادن این عالم
هوش مصنوعی: به تو خبر دادم که تو صاحب سرزمین‌های وسیع خواهی شد و شمشیر تو این دنیا را فتح خواهد کرد.
به چین کنند به مدح تو خطبه بر منبر
به مصر و بصره به نامت زنند زر و درم
هوش مصنوعی: به خاطر تو در چین و کشورهای دیگر در منابر و خطبه‌ها از تو سخن می‌گویند و نام تو را با طلا و نقره زینت می‌دهند.
به شهر مکه به امرت روند سوی غزا
به روم و زنگ به نامت کنند جامه عمل
هوش مصنوعی: به شهر مکه می‌روند و به دستور تو به جنگ در روم و زنگیره می‌روند و برای تو لباس عمل به تن می‌کنند.
روان آدم شادان شد از تو شاه از آنک
به چرخ بردی از قدر گوهر آدم
هوش مصنوعی: روان آدم‌های شاد از وجود تو خوشحال و سرمست می‌شود، زیرا تو مانند یک پادشاه هستی که مقام و ارزش واقعی انسان را در آسمان به نمایش گذاشتی.
به چون تو شاه به آیین شدست کار جهان
به چون تو خسرو روشن شدست چشم حشم
هوش مصنوعی: چون تو به مقام پادشاهی رسیده‌ای، کارها و امور دنیا به خوبی پیش می‌رود و به سبب حضور تو، چشمان ما به نور و روشنی دلشاد شده است.
سرای ملکت محکم به تو شده عالی
بنای دولت عالی به تو شده محکم
هوش مصنوعی: کاخ و سرای حکومتت به تو تأسیس شده و بنیاد قدرتت به تو استوار گشته است.
برنده تیغ تو آسان کننده دشوار
رونده کلک تو پیدا کننده مبهم
هوش مصنوعی: تیغ تو کار را آسان می‌کند و راه را هموار می‌سازد؛ در حالی که خطوط تو، معانی پنهان را روشن می‌کند.
برد سنان تو از روی پادشاهی چین
دهد حسام تو مر پشت کافری را خم
هوش مصنوعی: اگر تیر تو از دستان پادشاه چین به هدف برسد، شمشیر تو می‌تواند کمر کافری را بشکند و او را به زانو درآورد.
زده است بازوی تو در عنان دولت چنگ
نهاده پای تو اندر رکاب ملک قدم
هوش مصنوعی: دست تو بر مهار حکومت است و پاهای تو در رکاب سلطنت قرار دارد.
چو شهریار تو باشی و پادشاه جهان
ندید خواهد چشم زمانه روی ستم
هوش مصنوعی: اگر تو هم پادشاهی و فرمانروای جهان باشی، چشم زمانه هرگز نخواهد دید که بر تو ستمی روا داشته شود.
میان هند ببندی روان ز خون جیحون
کنون که گردد تیغت میان هند حکم
هوش مصنوعی: در دل هندوستان، جوی خونی جاری است؛ اکنون که شمشیر تو در میان هندوستان فرمانروایی می‌کند.
چو شد فروزان خورشید روشن از مشرق
کجا برآید از جایگاه تیره ظلم
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان از سمت مشرق طلوع کند، دیگر جایی برای تاریکی و ظلمت نخواهد ماند.
تهی شود همه بیشه ز آهو و خرگوش
چو از نشیب که از خود برون شود ضیغم
هوش مصنوعی: زمانی که شیر از دره بیرون بیاید، همه جنگل از آهو و خرگوش خالی می‌شود.
زمین ز خون عدو گردد احمر و اشقر
چو کار زار تو گردد بر اشهب و ادهم
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خون دشمنان سرخ و زرد می‌شود، وقتی که جنگ و نبرد تو بر اساس رنگ‌های تیره و روشن درگیرد.
چو تیز ناوک تو با کمان بپیوندد
تن و روان مخالف جدا شوند از هم
هوش مصنوعی: زمانی که فلز تیز و برنده‌ای با کمان پیوندی برقرار کند، بدن و روح از یکدیگر جدا می‌شوند و هر کدام به سمت خود می‌روند.
چو آفتاب حسامت در آید از در هند
ز خون نماند اندر تن عدوی تونم
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید تو از درِ هند وارد شود، هیچ اثری از خون در بدن دشمنانت باقی نخواهد ماند.
کنون که تیغ تو مانند ابر خون بارد
جهان سراسر گردد چون بوستان ارم
هوش مصنوعی: اکنون که شمشیر تو مانند ابر خون می‌بارد، دنیا تماماً مانند باغ ارم خواهد شد.
به هر کجا که نهد روی رایت عالیت
به دولت تو نیاید فتوح و دولت کم
هوش مصنوعی: به هر جا که پرچم تو برفراشته شود، پیروزی و موفقیت برای تو به ارمغان خواهد آورد و از کمبود نعمت و خوشبختی در امان خواهی بود.
شوند از آمد و رفتن مبارزان مانده
ز فتحنامه نوشتن شود ستوه قلم
هوش مصنوعی: با رفت و آمد مبارزان، نوشتن فتحنامه به پایان می‌رسد و قلم خسته می‌شود.
به خنجر ای ملک اکنون تو خسته ای دل کفر
که کرده ای تو چه بسیار خسته را مرهم
هوش مصنوعی: ای ملک، اکنون که دل خسته‌ای، با خنجر خود چه کافری را زخمی کرده‌ای. چه تعداد زخم‌خورده وجود دارند که منتظر مرهمی هستند.
به جود باطل کردی سخاوت حاتم
به تیغ باطل کردی شجاعت رستم
هوش مصنوعی: سخاوت حاتم را با بخشش‌های بی‌فایده از بین بردی و شجاعت رستم را با ترس و ناامیدی تضعیف کردی.
هر آنکه جز رقم بندگی کشد بر خود
برو کشد ز فنا دست روزگار رقم
هوش مصنوعی: هر کسی که جز بندگی و خدمت را انتخاب کند، باید بداند که در خطر فانی شدن و از دست دادن خود است. او باید از دست روزگار و تغییرات آن بگریزد.
جهان فلک را بر تارکش فرود آرد
اگر برآرد جز بر مراد رای تو دم
هوش مصنوعی: اگر جهان به خواسته تو دست یابد، همه چیز را بر وفق مراد تو خواهد چرخاند.
همیشه تا به جهان اندرون غم و شادیست
تو شاد بادی و وانکو به تو نه شاد به غم
هوش مصنوعی: غم و شادی همیشه در زندگی وجود دارند. تو اگر شاد باشی، دیگران که خوشحال نیستند نمی‌توانند حال تو را تحت تأثیر قرار دهند. پس سعی کن به شادی خود ادامه دهی، حتی اگر دیگران غمگین باشند.
تو پادشاه جهان و جهان به تو یاور
ملوک عصر تو را بنده تو ولی نعم
هوش مصنوعی: تو فرمانروای جهانی و دنیا در کنار توست، پادشاهان زمان تو را خدمتگزار خود می‌دانند و به تو تکیه دارند.
همیشه قدر تو عالی و بخت تو پیروز
همیشه عمر تو افزون و جاه تو خرم
هوش مصنوعی: همیشه ارزش و مقام تو بالا و شانس تو موفق باشد، و همواره عمر تو طولانی و مقام و جایگاهت سرشار از شادی باشد.