برگردان به زبان ساده
از کرده خویشتن پشیمانم
جز توبه ره دگر نمی دانم
هوش مصنوعی: من از کارهایی که انجام دادهام پشیمانم و جز توبه کردن راه دیگری نمیدانم.
کارم همه بخت بد بپیچاند
در کام زبان همی چه پیچانم
هوش مصنوعی: کار من این است که تقدیر بد، همیشه مثل یک پیچ و مهره در دهنم بچرخد. هر چه تلاش کنم که به زبان بیاورم، باز هم این وضع ادامه دارد.
این چرخ به کام من نمی گردد
بر خیره سخن همی چه گردانم
هوش مصنوعی: این دنیا به خواسته من نمیچرخد؛ حالا چه سخن بگویم یا چه تلاشی کنم.
در دانش تیز هوش برجیسم
در جنبش کند سیر کیوانم
هوش مصنوعی: من در علم و دانش، بسیار زیرک و برتر از دیگران هستم و در حرکت و پیشرفت به اندازهی سیاره کیوان (زحل) رو به جلو میروم.
گه خسته آفت لهاوورم
گه بسته تهمت خراسانم
هوش مصنوعی: گاه احساس میکنم که خسته و بیحالم، و گاهی نیز تحت تأثیر حرف و حدیثها و شایعات قرار میگیرم.
تا زاده ام ای شگفت محبوسم
تا مرگ مگر که وقف زندانم
هوش مصنوعی: از زمانی که به دنیا آمدهام، در شگفتی و حیرت به سر میبرم و تا زمانی که زندهام، بهنوعی در زندان هستم.
یک چند کشید و داشت بخت بد
در محنت و در بلای الوانم
هوش مصنوعی: مدتی را تحت فشار و سختی گذراندم و در مشکلات و مصیبتهای مختلف گرفتار شدم.
چون پیرهن عمل بپوشیدم
بگرفت قضای بد گریبانم
هوش مصنوعی: زمانی که شروع به انجام کارهای صحیح و عمل به وظایف کردم، ناگهان مشکلات و اتفاقات ناخوشایندی به سراغم آمد.
بر مغز من ای سپهر هر ساعت
چندین چه زنی که من نه سندانم
هوش مصنوعی: ای آسمان، چرا هر لحظه بر سر من فشار میآوری؟ من که مانند سندان نیستم که بتوانی بر روی من بکوبی و فشار بیاوری.
در خون چه کشی تنم نه زوبینم
در تف چه بری دلم نه پیکانم
هوش مصنوعی: اگر در خون غوطهور شوم، از تیر و زهر نمیترسم و اگر دلم شکسته شود، به خاطر درد و رنج نیست، زیرا من همچون نیزه یا پیکانی در حال آسیب نیستم.
حمله چه کنی که کند شمشیرم
پویه چه دهی که تنگ می دانم
هوش مصنوعی: حملهای که میکنی را چگونه انجام میدهی وقتی که شمشیرم تیز و آماده است؟ و چه کاری میکنی که میدانم در تنگنا قرار میگیرم؟
رو رو که بایستاد شبدیزم
بس بس که فرو گسست خفتانم
هوش مصنوعی: وقتی که روز روشن شود، دیگر نمیتوانم بر روی خوابهای خود تکیه کنم. به قدری که خوابم از بین رفته است، نمیتوانم استراحت کنم.
سبحان الله مرا نگوید کس
تا من چه سزای بند سلطانم
هوش مصنوعی: تنها خداوند میداند که چه گناهی کردهام و هیچکس نمیتواند به من بگوید که چه مجازاتی باید ببیند، زیرا من بنده ی سلطان هستم.
در جمله من گدا کیم آخر
نه رستم زالم و نه دستانم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به سادگی و عجز خود اشاره میکند و میگوید که او نه قهرمان بزرگی مثل رستم، نه فرزند بزرگ زال و نه کسی با قدرت و تواناییهای خاص است. او فقط یک فرد معمولی و گدا است که در تلاش برای بیان احساسات خود است.
نه چرخ کشم نه نیزه پردازم
نه قتلغ بر تنم نه پیشانم
هوش مصنوعی: من نه در میدان جنگ میجنگم و نه با نیزه به دیگران حمله میکنم، نه زخم و جراحتی بر بدن دارم و نه نشانی از جنگ بر پیشانیام وجود دارد.
نه در صدد عیون اعمالم
نه از عدد وجوه اعیانم
هوش مصنوعی: من نه به دنبال معایب اعمال خود هستم و نه به تعداد ویژگیها و صفات ظاهری خود توجهی دارم.
من اهل مزاح و ضحکه و رنجم
مرد سفر و عصا و انبانم
هوش مصنوعی: من فردی هستم که اهل شوخی و خندهام و در عین حال وقتی به مسافرت میروم، به همراه خود عصا و لوازم سفرم را نیز دارم.
از کوزه این و آن بود آبم
در سفره آن و این بود نانم
هوش مصنوعی: من اهمیت و منابع خود را از افراد مختلف گرفتهام؛ از یک طرف، آب و زندگیام را از دیگران دارم و از طرف دیگر، نان و رزق و روزیام را نیز از آنها دریافت میکنم.
پیوسته اسیر نعمت اینم
همواره رهین منت آنم
هوش مصنوعی: همواره در بند نعمتها هستم و همیشه در برابر لطف و محبت دیگران سپاسگزارم.
آنست همه که شاعری فحلم
دشوار سخن شدست آسانم
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که اگرچه سرودن شعر و بیان دشوار به نظر میرسد، اما برای او این کار به شکل آسانی انجام میشود.
در سینه کشیده عقل گفتارم
بر دیده نهاده فضل دیوانم
هوش مصنوعی: در دل خود اندیشیدم که کلامم را به چشمها آورده و فضیلتهایم را در قالب شعری سامان دادهام.
شاهین هنرم نه فاخته مهرم
طوطی سخنم نه بلبل الحانم
هوش مصنوعی: من مانند شاهینی هنرمند هستم، نه مانند فاختهای که فقط آواز میخواند. من صحبتهای دلنشینم همانند طوطی نیست و لحن و زیباییهای سخنانم مانند بلبل نیست.
مر لؤلؤ عقل و در دانش را
جاری نظام و نیک ورانم
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت خرد و دانش اشاره دارد. به گونهای بیان میکند که دانش و آگاهی مانند مرواریدی در دل عقل میدرخشد و به زندگی نظام و ترتیبی خاص میبخشد. در واقع، آنچه که درک و فهم ما را شکل میدهد، میتواند به بهبود وضعیت و رفتار ما کمک کند.
نقصان نکنم که در هنر بحرم
خالی نشوم که در ادب کانم
هوش مصنوعی: من نمیخواهم در هنر کم بگذارم تا در دریای ادب و علم از بین نروم.
از گوهر دامنی فرو ریزد
گر آستیی ز طبع بفشانم
هوش مصنوعی: اگر دامنم از گوهر پُر باشد، از آن به اندازهای میریزم که اگر نیکی در طبیعت من باشد، در میان مردم پخش کنم.
در غیبت و در حضور یکرویم
در انده و در سرور یکسانم
هوش مصنوعی: در هر شرایطی که باشم، چه در دوری و چه در نزدیکی، احساسات من یکسان است؛ چه در حال غم، چه در حال خوشحالی.
در ظلمت و عدل روشن اطرافم
در زحمت و شغل ثابت ارکانم
هوش مصنوعی: در تاریکی و قضاوت، محیط من روشن و پرنور است و در سختیها و کار، پایدار و استوار ماندهام.
با عالم بر قمار می بازم
داو سه سه و سه شش همی خوانم
هوش مصنوعی: من در بازی قمار با عالم، شرط میبندم و در هر دور به جای دو، سه و شش را میخوانم.
وانگه بکشم همه دغای او
بنگر چه حریف آب دندانم
هوش مصنوعی: سپس به او پاسخ میدهم و میبینم که چطور حریف آبی میشود که دندانم را میسوزاند.
بسیار بگویم و برآسایم
زان پس که زبان بسی برنجانم
هوش مصنوعی: من بارها صحبت میکنم و خود را آرام میکنم، اما در دل شکستگی و درد زبانم را به کار میبرم.
کس در من هیچ سر نجنباند
پس ریش چو ابلهان چه جنبانم
هوش مصنوعی: هیچکس در وجود من حرکتی ندارد، پس چرا مانند ابلهان ریش خود را به بازی بزنم؟
ایزد داند که هست همچون هم
در نیک و بد آشکار و پنهانم
هوش مصنوعی: خداوند میداند که من در خوبیها و بدیها، چه در ملأ عام و چه در خفا، چگونه هستم.
والله که چو گرگ یوسفم والله
بر خیره همی نهند بهتانم
هوش مصنوعی: قسم به خدا که من همانند گرگ به یوسف هستم، قسم میخورم که بر نیکیهایم تهمت میزنند.
گر هرگز ذره ای کژی باشد
در من نه ز پشت سعد سلمانم
هوش مصنوعی: اگر حتی کوچکترین نقصی در وجودم باشد، پس من از نسل سعد سلمان نیستم.
بر بیهده باز مبتلا گشتم
آورد قضا به سمج ویرانم
هوش مصنوعی: به خاطر بیهدف بودنم، دچار مشکلاتی شدم و سرنوشت مرا به ویرانی کشاند.
بکشفت سپهر باز بنیادم
بشکست زمانه باز پیمانم
هوش مصنوعی: آسمان بر من گشوده شد و بار دیگر بنیاد من را در هم شکست. زمانه دوباره پیمانم را نقض کرد.
در بند ز شخص روح می کاهم
از دیده ز اشک مغز می رانم
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که از دست دادن شخصی برایم به وجود آمده، اشک میریزم و به نوعی از وجود روح او در خودم احساس میکنم.
بیهش نیم و چو بیهشان باشم
صرعی نیم و به صرعیان مانم
هوش مصنوعی: من مانند کسی هستم که در خواب است و از خواب بیدار نمیشود. همچنین مانند کسی نیستم که تحت تأثیر داروهای آرامبخش قرار داشته باشد و با آنها همنشین باشم.
غم طبع شد و قبول غم ها را
چون تافته ریگ زیر بارانم
هوش مصنوعی: غم و اندوه جزئی از وجودم شده و حالا قبول کردن غمهای دیگر برایم مانند تکههای ریگ است که زیر باران آسیبپذیر و نرم میشوند.
چون سایه شدم ضعیف در محنت
وز سایه خویشتن هراسانم
هوش مصنوعی: زمانی که به حالت سایه درآمدم و در سختیها احساس ضعف کردهام، از سایهای که خودم به وجود آوردهام نیز میترسم.
با خنجر زخم یافته گویم
با کوژی خم گرفته چوگانم
هوش مصنوعی: با خنجر مجروح سخن میگویم، درست مانند چوبی که در بازی چوگان خم شده است.
اندر زندان چو خویشتن بینم
تنها گویی که در بیابانم
هوش مصنوعی: وقتی در زندان به خودم نگاه میکنم، حس میکنم که تنها هستم و گویی در بیابان وسیع و خالی قرار دارم.
در زاویه فرخج و تاریکم
با پیرهن سطبر و خلقانم
هوش مصنوعی: در گوشهای از زندگیام، در حالی که احساس شاد و تاریکی را تجربه میکنم، با لباسی سنگین و ظاهری جدی به سر میبرم.
گوریست سیاه رنگ دهلیزم
خوکیست کریه روی دزبانم
هوش مصنوعی: جایگاه ناپسند و بد بویی در دهلیز وجود دارد که نماد چیزی زشت و ناپسند در زبان من است.
گه انده جان به یأس بگسارم
گه آتش دل به اشک بنشانم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از شدت اندوه، روح و جانم را به یأس و ناامیدی میسپارم و گاهی دیگر، آتش دل را با اشکهایم فرو مینشانم.
تن سخت ضعیف و دل قوی بینم
امید به لطف و صنع یزدانم
هوش مصنوعی: بدن ضعیف و ناتوانم اما قلبی پر از امید دارم و به مهربانی و کارهای خوب خداوند امیدوارم.
باطل نکند زمانه ام زیرا
من بنده روزگار پیمانم
هوش مصنوعی: زمان نمیتواند من را از بین ببرد، زیرا من به زمان و شرایطی که در آن زندگی میکنم وفادار هستم.
والله که چو عاجزان فرو مانم
هر گه که به نظم وصف او رانم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، هر بار که بخواهم زیباییهای او را در شعر بیان کنم، احساس میکنم که ناتوان و عاجز هستم.
حری که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه امکانم
هوش مصنوعی: من از لطف و توجه تو به خوشبختی و امکاناتم رسیدهام.
رادی که من از تواتر برش
در نور عطا و ظل احسانم
هوش مصنوعی: من به سبب تکرار و استمرار عشق تو، در نور نعمت و سایه لطف تو قرار گرفتهام.
ای آنکه همیشه هر کجا هستم
بر خوان سخاوت تو مهمانم
هوش مصنوعی: ای کسی که من هر جا باشم، مهمان سخاوت و generosity تو هستم.
بی جرم نگر که چون در افتادم
دانی که کنون چگونه حیرانم
هوش مصنوعی: بدون هیچ گناهی، ببین که وقتی در این وضعیت قرار میگیرم، چقدر حیران و گیج هستم.
بر دل غم و انده پراکنده
جمع است ز خاطر پریشانم
هوش مصنوعی: در دل من غم و اندوه جمع شده و خاطرات آشفتهام باعث این وضعیت شده است.
زی درگه تو همی رود بختم
در سایه تو همی خزد جانم
هوش مصنوعی: بخت من به درگاه تو میآید و جانم در سایهی تو آرامش مییابد.
مظلومم و خیزد از تو انصافم
بیمارم و باشد از تو درمانم
هوش مصنوعی: من دردمند و بیپناهم، از تو انتظار انصاف دارم؛ من بیمارم و فقط تو میتوانی مرا شفا بدهی.
آخر وقتی به قوت جاهت
من داد ز چرخ سفله بستانم
هوش مصنوعی: در نهایت، زمانی که به خاطر مقام و قدرتت به من یاری میرسانی، از دست تقدیر و سرنوشت ناچیز رهایی مییابم.
از محنت باز خر مرا یک ره
گرچند به دست غم گروگانم
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که دارم، یک بار مرا آزاد کن، هرچند که دل من در چنگال غم اسیر است.
چون بخریدی مرا گران مشمر
دانی که بهر بهایی ارزانم
هوش مصنوعی: وقتی که من را با قیمت بالا خریدی، فکر نکن که من ارزش کمی دارم؛ بدان که به هر قیمتی، ارزش واقعی من بیش از آن است.
از قصه خویش اندکی گفتم
گرچه سخنست بس فراوانم
هوش مصنوعی: از داستان خودم کمی صحبت کردم، گرچه حرفهایم بسیار زیاد است.
پیوسته چو ابر و شمع می گریم
وین بیت چو حر زو ورد می خوانم
هوش مصنوعی: در هر لحظه مانند ابر و شمع اشک میریزم و این شعر را به یاد حر (شخصیتی مهم در تاریخ) میخوانم.
فریاد رسیدم ای مسلمانان
از بهر خدای اگر مسلمانم
هوش مصنوعی: به کمک من بیایید ای مسلمانان، برای خداوند، اگر واقعا مسلمانم.
گر بیش به شغل خویش برگردم
هم پیشه هدهد سلیمانم
هوش مصنوعی: اگر دوباره به کار خودم برگردم، مانند هدهد سلیمان خواهم بود.