شمارهٔ ۲۱ - در شرح گرفتاری و مدح عبدالحمید احمد بن عبدالصمد
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
پیدا نبود هیچ سؤال من از جواب
از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل
آویخته غرابی گشته ز اضطراب
بودم حذور همچو غرابی برای آنک
همچون غراب جای گرفتم درین خراب
گر روز من سیه چو غراب است پس چرا
ماننده غراب ندانم همی شتاب
بر هجر چون غراب خروشان شدم به روز
آموختم ز بند گران رفتن غراب
چون بانگ او به گوش من آید ز شاخ سرو
گیتی شود چو پرش در چشم من ز آب
گویم چرا خروشی نه چون منی به بند
برخیز و بر پرو برو و دوست را بیاب
ور اتفاقت افتد و بینی بت مرا
آگه کنش که بر تن من چیست از عذاب
گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ام
بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب
بردندم از بر تو گروهی ستیزه جوی
کرده ز کین و خشم دل و روی را خضاب
بر کوه خواب کرده به یک جای با پلنگ
در دشت آب خورده به یک جوی با ذئاب
بی شرم چون مخنث و بی عافیت چو مست
بی نفس همچو کودک و بی عقل چون مصاب
تازنده همچو یوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب
راهی بریده ام که درختان او زخار
همچون مبارزانی بودند با حراب
چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب
کردم به دم نسیم هوا را همی سموم
کردم به اشک ریگ بیابان همی خلاب
اکنون بدین مقام در آن آتشم ز دل
کش زاب دیده افزون می گردد التهاب
چشمم ز بس که کریم همچون رخ تذرو
پشتم ز بس که خارم چون سینه عقاب
سر یافته ست نرمترین بالش از حجر
تن یافته ست پاکترین بستر از تراب
در هر دو دست رشته بندست چون عنان
بر هر دو پای حلقه کندست چون رکاب
یک دست من مذبه و یک دست من محک
شب از برای پیشه و روز از پی ذباب
از پشت دست گیرد دندان من طعام
وز خون دیده یابد لبهای من شراب
هستم یقین بر آنکه گر صاحب اجل
خواهد بر تو زود بود مر مرا ایاب
عبدالحمید احمد عبدالصمد که ملک
نه از شیوخ دید چو او و نه از شباب
شمارهٔ ۲۰ - وصف بهار و ستایش سیف الدوله محمود: مگر مشاطه بستان شدند با دو سحابشمارهٔ ۲۲ - در مدح ابوالمؤید منصور بن سعید بن احمد: شد مشک شب چو عنبر اشهب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
هوش مصنوعی: وقتی از دوری و جدایی دوست صحبت کردم، آن پرندهی سیاه به رنگ خود دچار شد و زمانه نیز به شدت تاریک و غمانگیز شد.
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
هوش مصنوعی: زمانی که از محل خود به سبب صدای تیر و زه پرندهای برمیخیزد، من نیز ناگهان از جای خواب خود برخاستم.
از گریه چون غرابم آواز در گلو
پیدا نبود هیچ سؤال من از جواب
هوش مصنوعی: از شدت گریه، صدایم مانند نالهی کلاغ در گلویم گیر کرده و به همین دلیل قادر به بیان سوالاتم نیستم و پاسخها هم برایم پیدا نیست.
از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل
آویخته غرابی گشته ز اضطراب
هوش مصنوعی: چشمهای من مانند چشمهای یک کلاغ شدهاند و دل من از اضطراب در حال آویختن و آشفته است.
بودم حذور همچو غرابی برای آنک
همچون غراب جای گرفتم درین خراب
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که من در واقعیت موجود هستم و همچون کلاغ، در این دنیای خراب و آشفته جا گرفتم. این عبارت نشاندهنده حس تنهایی و بیپناهی در جایی است که همه چیز نابسامان و مشکلدار است.
گر روز من سیه چو غراب است پس چرا
ماننده غراب ندانم همی شتاب
هوش مصنوعی: اگر روز من سیاه و تیره باشد، پس چرا مانند یک کلاغ شتابان نمیجوام؟
بر هجر چون غراب خروشان شدم به روز
آموختم ز بند گران رفتن غراب
هوش مصنوعی: در فراق معشوق به اندازهی یک کلاغ نالهوزی و آشفتهام. در طول روز، سختی و رنجی که بر دوش داشتم، مرا به یاد پرواز گریزان کلاغ انداخت.
چون بانگ او به گوش من آید ز شاخ سرو
گیتی شود چو پرش در چشم من ز آب
هوش مصنوعی: وقتی صدای او به گوشم میرسد، دنیا برایم به مانند یک سرو بلند میشود و خود را در چشمانم مثل پرش میبیند. این صدا همچون آب در زندگیام جاری میشود.
گویم چرا خروشی نه چون منی به بند
برخیز و بر پرو برو و دوست را بیاب
هوش مصنوعی: بگویم چرا فریادی نمیزنم مانند تو؟ به پا خیز و به سوی آزادی برو و دوستت را پیدا کن.
ور اتفاقت افتد و بینی بت مرا
آگه کنش که بر تن من چیست از عذاب
هوش مصنوعی: اگر بر تو حادثهای پیش بیاید و بت من را ببینی، به او بگو که من چه عذابی بر تن دارم.
گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ام
بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب
هوش مصنوعی: هرچند از تو فاصله دارم و دور شدهام، اما در آتش غم جداییات میسوزم، مثل کبابی که روی آتش سرخ میشود.
بردندم از بر تو گروهی ستیزه جوی
کرده ز کین و خشم دل و روی را خضاب
هوش مصنوعی: گروهی که اهل ستیزه و دشمنی بودند، مرا از نزد تو بردند و دل و چهرهام را از کینه و خشم رنگ کردند.
بر کوه خواب کرده به یک جای با پلنگ
در دشت آب خورده به یک جوی با ذئاب
هوش مصنوعی: کسی بر روی کوه دراز کشیده و خوابیده است، در حالی که پلنگی در همان نزدیکی است. در دشت، حیواناتی مثل گرگها در کناری در حال نوشیدن آب هستند.
بی شرم چون مخنث و بی عافیت چو مست
بی نفس همچو کودک و بی عقل چون مصاب
هوش مصنوعی: این بیت توصیف افرادی است که ویژگیهای منفی و ناپسند دارند. به فردی اشاره میکند که بیشرم و بیعفت است، مانند کسی که در حال مستی به سر میبرد. همچنین، اشاره دارد به کسی که بینفس و ناتوان مانند یک کودک است و یا کسی که از خرد و عقل بیبهره است. در کل، این توصیف به ضعفها و نواقص شخصیت افراد میپردازد.
تازنده همچو یوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای مختلف موجودات و رفتارهایشان میپردازد. شاعر از یوز به عنوان نمادی از سرعت و چابکی، از خرس به عنوان نمادی از قدرت و وزن، و از گرگ به عنوان نمادی از تهاجم و شکار میگوید. همچنین به نوعی دقت در شکار و ربایش مانند سگها اشاره میکند. در کل، این بیانگر تنوع و جذابیت ویژگیهای این حیوانات است.
راهی بریده ام که درختان او زخار
همچون مبارزانی بودند با حراب
هوش مصنوعی: من راهی را برگزیدهام که درختان آن مانند جنگجویانی با نیزههای تیز ایستادهاند.
چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب
هوش مصنوعی: زلف تو چنان تاریک و پر رمز و راز است که از دل تاریکیها هم به چشم میآید، در حالی که کار من مانند عقابی است که از پس عقاب دیگری به پرواز درمیآید.
کردم به دم نسیم هوا را همی سموم
کردم به اشک ریگ بیابان همی خلاب
هوش مصنوعی: من با نسیم، هوای اطراف را عطرآگین کردم و با اشکهایم، ریگهای بیابان را نرم و آرام کردم.
اکنون بدین مقام در آن آتشم ز دل
کش زاب دیده افزون می گردد التهاب
هوش مصنوعی: در حال حاضر در این جایگاه، آتش دل من بیشتر میشود و شوق و التهاب درونم افزایش مییابد.
چشمم ز بس که کریم همچون رخ تذرو
پشتم ز بس که خارم چون سینه عقاب
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر زیبایی تو مثل چهرهای است که در دل میدرخشد و در عین حال پشتم پر از درد و رنجی مانند خاری است که به شدت آزارم میدهد، همانند سینهای از عقاب که قوی و پرچالش است.
سر یافته ست نرمترین بالش از حجر
تن یافته ست پاکترین بستر از تراب
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش را در دنیای دیگر یافتهاند و وجود جسمی را پشت سر گذاشتهاند. در اینجا، آرامش و آرامش در سنگینی و زمین خلاصه شده است.
در هر دو دست رشته بندست چون عنان
بر هر دو پای حلقه کندست چون رکاب
هوش مصنوعی: در هر دو دست، رشتهای وجود دارد که کنترل کننده است، مانند عنانی که بر روی اسب استفاده میشود. و در هر دو پا هم حلقهای است که مانند رکاب عمل میکند.
یک دست من مذبه و یک دست من محک
شب از برای پیشه و روز از پی ذباب
هوش مصنوعی: این جمله به معنای تلاش برای پیشرفت در زندگی است. یکی از دستها نماد تلاش و زحمت برای به دست آوردن موفقیت است، در حالی که دست دیگر نشاندهنده امید و برنامهریزی برای آیندهای بهتر و روشنتر میباشد. در واقع، فرد به دنبال این است که با کار و کوشش، روزهای خوبتری را بسازد.
از پشت دست گیرد دندان من طعام
وز خون دیده یابد لبهای من شراب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن احساسات و عواطف عمیق فردی میپردازد. در اینجا اشاره شده که از طریق درد و رنج، تغذیه و شادابی به دست میآید. دندان به نوعی نمایانگر درد است و خون دیده نشاندهنده اشک و اندوه، در حالی که لبها بهعنوان منبع لذت و مایه حیات مورد توجه قرار گرفتهاند. به عبارتی دیگر، احساسات تلخ و شیرین انسانها در کنار یکدیگر وجود دارند و هر کدام به نوعی نمایانگر جنبههای مختلف زندگی هستند.
هستم یقین بر آنکه گر صاحب اجل
خواهد بر تو زود بود مر مرا ایاب
هوش مصنوعی: من مطمئنم که اگر زمان مرگم فرا رسد، به زودی به سوی تو برمیگردم.
عبدالحمید احمد عبدالصمد که ملک
نه از شیوخ دید چو او و نه از شباب
هوش مصنوعی: عبدالحمید احمد عبدالصمد، کسی است که مانند او نه از بزرگترها دیدنی است و نه از جوانان.

مسعود سعد سلمان