گنجور

شمارهٔ ۲۰۸ - شکایت از زندان و ستایش سلطان

خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام
ز بهر نصرت دین و معونت اسلام
کشیده تیغی چون تیغ آفتاب به چنگ
شده ز ضربت آن صبح عمر دشمن شام
بر اهل عصیان شمشیر تو گذارده زخم
بر اوج کیوان شبدیز تو گذارده گام
ز بهر تقویت و عون و فتح و نصرت تو
قضا ز دوده سنان و قدر کشیده حسام
فرو شده به همه محنت و بلا دشمن
برآمده ز همه همت و مرادت کام
نصیب تو ز زمانه سعادتست و علو
که از علو لقب تست وز سعادت نام
همی ستانی ملک و همی گزاری کام
به آسمانی اقبال و ایزدی الهام
کشیده سایه انصاف تو به بحر و به بر
رسیده منفعت جود تو به خاص و به عام
فروخت نور دل و نار طبع تو ورنه
هنر بماندی تاریک و عقل بودی خام
به سال و مه زند از بخشش تو گردون لاف
به روز و شب کند از خلعت تو گیتی لام
همی نماید شاها چو صد هزار نگار
به چشم شکر ز دست تو صورت انعام
ز مهر و کین تو خیزد همی بهار و خزان
ز عفو و خشم تو زاید همی ضیا و ظلام
ز هول رزم تو چون ابر می بگرید تیغ
ز مهر بزم تو چون گل همی بخندد جام
ز تف آتش سوزان و بأس سطوت تو
همی نیابد گردون گردگرد آرام
سپهر فخر ز اقبال تو فزود شرف
جهان ملک ز انصاف تو گرفت نظام
ز رتبت تو کم آید به پایها افلاک
ز مدت تو کم آید به دورها ایام
عدو ز دور چو ملواح حلم طبع تو دید
گمان ببرد که دارد اجل به زیرش دام
چو شیر گون فلک از گرد قیرگون شبه شد
عقیق رنگ شود خنجر زمرد فام
ز هول و هیبت پشت زمین و روی هوا
به چشم ها همه تنین نماید و ضرغام
به زیر گرد سیه روی درکشد خورشید
ز حرص خوردن خون کام خوش کند بهرام
ز گرد و خون سبک این هر دو را اجل بیند
سیاه و سرخ شده رنگ و روی و گونه کام
به هر طرف که تو از حمله گرز بگذاری
بخیزد احسنت از تربت نبیره سام
مبارزان دلاور ز ترس نشناسند
که دم اسب کدامست و یال اسب کدام
زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین
هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام
شده بر آتش پیکار گوشت پخته به تف
ولیک باز ترنجیده پوست بر تن خام
زمین پهن پر اجسام گشته و ارواح
ز بیم تیغ تو بیزار گشته از اجسام
بماند خواهی شاها تو تا جهان ماند
میان به خدمت تو بسته دولت پدرام
که حکم عدل چنان آمد از شریعت حق
که ملک بر تو حلالست و بر ملوک حرام
خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک
عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام
نه شخص زار مرا قوت شتاب و درنگ
نه حلق تلخ مرا لذت از شراب و طعام
نشستگاهم سمجی که بر سر کوهیست
ز سنگ خارا دیوار دارد و در و بام
بدین نهادست امروز حال و قصه من
خدای داند تا چون شود مرا فرجام
ز تیغ تیزترم خاطریست در مدحت
گرم چه هست یکی حبس تنگ تر ز نیام
صبور و صابر گشتم به حبس و بند ار چند
زمانه داردم اندر بلای جان انجام
نگویم از پس این حسب حال و محنت خویش
که شد به درد و غم و رنج طبع توسن رام
امید و بیم من از روزگار زایل شد
که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام
تمام مردی گشتم چو بر گرفتم من
ز روز دولت و محنت نصیب خویش تمام
همیشه گردون تا هست پایه انجم
همیشه انجم تا هست مایه احکام
به بختیاری از روی خرمی بر خور
به کامگاری در صحن مملکت بخرام
بگرد ملک تو عز تو در مجال و مدار
به پیش تخت تو بخت تو در سجود و قیام
خدای ناصر و دولت رفیق و نصرت جفت
زمانه بنده و گردون رهی و بخت غلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام
ز بهر نصرت دین و معونت اسلام
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، با شادابی و سر زندگی حرکت کن تا به یاری دین و حمایت از اسلام بپردازی.
کشیده تیغی چون تیغ آفتاب به چنگ
شده ز ضربت آن صبح عمر دشمن شام
هوش مصنوعی: تیغی که مانند تیغ آفتاب برنده است، به دست آمده و به واسطهٔ ضربهٔ آن، صبح عمر به دشمنی با شام تبدیل شده است.
بر اهل عصیان شمشیر تو گذارده زخم
بر اوج کیوان شبدیز تو گذارده گام
هوش مصنوعی: بر روی افرادی که مخالفت می‌کنند، شمشیری را کشیده‌ای و زخم‌هایی به آن‌ها زده‌ای، و بر قله‌ی آسمان، گام‌های تو دیده می‌شود.
ز بهر تقویت و عون و فتح و نصرت تو
قضا ز دوده سنان و قدر کشیده حسام
هوش مصنوعی: برای تقویت و کمک به تو و به دست آوردن پیروزی، قضا و سرنوشت از نسل سنان و با دقت و ارزش به نیزه‌ای شکل گرفته است.
فرو شده به همه محنت و بلا دشمن
برآمده ز همه همت و مرادت کام
هوش مصنوعی: تمام رنج‌ها و سختی‌ها در دل جا کرده است، اما دشمن از تمام نیرو و آرزوی تو سر بلند کرده و آماده به نبرد است.
نصیب تو ز زمانه سعادتست و علو
که از علو لقب تست وز سعادت نام
هوش مصنوعی: تو در زندگی خود بهره‌ای از خوشبختی و مقام بلند خواهی داشت، چرا که لقب تو نشان از بلندی و نام تو نشان از خوشبختی است.
همی ستانی ملک و همی گزاری کام
به آسمانی اقبال و ایزدی الهام
هوش مصنوعی: تو به دست می‌آوری پادشاهی و از آسمان به تو کامی نیکو می‌رسد، که این نشان از اقبال و الهام خدایی است.
کشیده سایه انصاف تو به بحر و به بر
رسیده منفعت جود تو به خاص و به عام
هوش مصنوعی: سایه انصاف تو به دریا و خشکی رسیده و فایده بخشش تو هم به خاص و هم به عام رسیده است.
فروخت نور دل و نار طبع تو ورنه
هنر بماندی تاریک و عقل بودی خام
هوش مصنوعی: اگر انسان دل و خلوص خود را به عشق تو بدهد و به اشتیاق تو بسوزد، در غیر این صورت هنر او در تاریکی باقی می‌ماند و عقلش هنوز نابالغ و ناپخته می‌ماند.
به سال و مه زند از بخشش تو گردون لاف
به روز و شب کند از خلعت تو گیتی لام
هوش مصنوعی: زمان و ماه از بخشش تو سخن می‌گویند و دنیا با روز و شب از نعمت تو صحبت می‌کند.
همی نماید شاها چو صد هزار نگار
به چشم شکر ز دست تو صورت انعام
هوش مصنوعی: شاه مانند صد هزار تصویر زیبا به نظر می‌رسد که از چشمان شیرین تو به وجود آمده است و نشان از بخشش و لطف تو دارد.
ز مهر و کین تو خیزد همی بهار و خزان
ز عفو و خشم تو زاید همی ضیا و ظلام
هوش مصنوعی: دوستی و دشمنی تو باعث بهار و پاییز می‌شود. بخشش و خشم تو نیز نور و تاریکی را به وجود می‌آورد.
ز هول رزم تو چون ابر می بگرید تیغ
ز مهر بزم تو چون گل همی بخندد جام
هوش مصنوعی: در ترس و وحشت جنگ تو، مانند ابر اشک می‌ریزد و در عین حال، از محبت و زیبایی مهمانی تو، همچون گلی شاداب، جام می‌خندد.
ز تف آتش سوزان و بأس سطوت تو
همی نیابد گردون گردگرد آرام
هوش مصنوعی: به خاطر شدت آتش و قدرت تو، آسمان نمی‌تواند هیچ آرامشی را تجربه کند.
سپهر فخر ز اقبال تو فزود شرف
جهان ملک ز انصاف تو گرفت نظام
هوش مصنوعی: با توفیق و خوشبختی تو، آسمان فخر و افتخار بیشتر یافت و با انصاف تو، نظم و ترتیب جهان به وجود آمد.
ز رتبت تو کم آید به پایها افلاک
ز مدت تو کم آید به دورها ایام
هوش مصنوعی: مقام تو بالاتر از این است که افلاک بتوانند به آن برسند و زمان نیز از عظمت تو کم می‌آورد.
عدو ز دور چو ملواح حلم طبع تو دید
گمان ببرد که دارد اجل به زیرش دام
هوش مصنوعی: دشمن وقتی از دور رفتار آرام و حلم تو را مشاهده کرد، فکر کرد که مرگ در کمین اوست.
چو شیر گون فلک از گرد قیرگون شبه شد
عقیق رنگ شود خنجر زمرد فام
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان مانند شیر زرد رنگ می‌شود و در اثر گرد و غباری تیره، به رنگ عقیق درمی‌آید، خنجر به رنگ سبز زمردی جلوه می‌کند.
ز هول و هیبت پشت زمین و روی هوا
به چشم ها همه تنین نماید و ضرغام
هوش مصنوعی: از ترس و وحشت، پشت زمین و آسمان به نظر می‌رسد که همه جا صدا می‌کند و مبارز و شیر طبیعی را نشان می‌دهد.
به زیر گرد سیه روی درکشد خورشید
ز حرص خوردن خون کام خوش کند بهرام
هوش مصنوعی: خورشید با نور خودش غبار سیاه روی یک فرد را کنار می‌زند، اما این در حالی است که بهرام به خاطر حرص و طمعش، خون دل می‌خورد و به کام دلش نمی‌رسد.
ز گرد و خون سبک این هر دو را اجل بیند
سیاه و سرخ شده رنگ و روی و گونه کام
هوش مصنوعی: مرگ به سرعت از میان غبار و خون می‌گذرد و چهره‌های سیاه و قرمز را می‌بیند که نشان از ناپایداری حیات دارد.
به هر طرف که تو از حمله گرز بگذاری
بخیزد احسنت از تربت نبیره سام
هوش مصنوعی: هر جا که تو با قدرت ضربه‌ای به دشمن بزنید، از خاک نبیره سام، صدای احسنت و تحسین بلند می‌شود.
مبارزان دلاور ز ترس نشناسند
که دم اسب کدامست و یال اسب کدام
هوش مصنوعی: دلاوران و جنگجویان از ترس بی‌خبرند و برایشان مهم نیست که کدام قسمت‌های اسب نشان‌دهنده قدرت یا ضعف آن است. آنها فقط به نبرد و مبارزه می‌اندیشند.
زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین
هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام
هوش مصنوعی: زمین به خاطر تنگی‌اش مانند دل‌های غمگین شده است و آسمان به خاطر گرمایش مانند سری گيج و پریشان به نظر می‌رسد.
شده بر آتش پیکار گوشت پخته به تف
ولیک باز ترنجیده پوست بر تن خام
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در حال حاضر، درگیر جنگ و درد و مشکلات هستیم و مانند گوشتی که بر روی آتش پخته شده، زجر می‌کشیم. اما با این حال، هنوز هم زخم‌ها و آسیب‌های عمیق بر تن ما باقی مانده است و ما نمی‌توانیم از آن‌ها خلاص شویم.
زمین پهن پر اجسام گشته و ارواح
ز بیم تیغ تو بیزار گشته از اجسام
هوش مصنوعی: زمین پر از اجسام است و ارواح از ترس تیغ تو به دور اجسام فرار کرده‌اند.
بماند خواهی شاها تو تا جهان ماند
میان به خدمت تو بسته دولت پدرام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی ای پادشاه، همیشه در این جهان باقی بمانی، در میان این دنیا به خدمت تو آماده است و نعمت و ثروت پدرانت به تو علاقه‌مند است.
که حکم عدل چنان آمد از شریعت حق
که ملک بر تو حلالست و بر ملوک حرام
هوش مصنوعی: حکم عدالت به گونه‌ای است که از قوانین الهی چنین بیان شده است: برای تو زندگی در سلطنت و حکومت مجاز است اما برای دیگر پادشاهان نه.
خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک
عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام
هوش مصنوعی: در هر لحظه از آسمان‌ها، درد و عذاب به تمام اعضای بدنم می‌رسد.
نه شخص زار مرا قوت شتاب و درنگ
نه حلق تلخ مرا لذت از شراب و طعام
هوش مصنوعی: نه کسی در حالتی که ضعیف و زار هستم به من نیروی شتاب و تأمل می‌دهد، نه خوراکی‌های تلخ برای من لذتی به ارمغان می‌آورند.
نشستگاهم سمجی که بر سر کوهیست
ز سنگ خارا دیوار دارد و در و بام
هوش مصنوعی: محل نشیمن من مانند یک دژ مستحکم بر فراز کوه است که دیواری از سنگ صخره‌ای دارد و در و سقفش از استحکام برخوردار است.
بدین نهادست امروز حال و قصه من
خدای داند تا چون شود مرا فرجام
هوش مصنوعی: امروز حال و داستان من اینگونه است که تنها خدا می‌داند سرانجام‌ام چه خواهد شد.
ز تیغ تیزترم خاطریست در مدحت
گرم چه هست یکی حبس تنگ تر ز نیام
هوش مصنوعی: از تیغ برنده‌تر، خاطرم در ستایش و تعریف تو مشغول است. مگر اینکه یکی از زخم‌های عمیق‌تر از آن، در درون من وجود داشته باشد که مرا اسیر کرده است.
صبور و صابر گشتم به حبس و بند ار چند
زمانه داردم اندر بلای جان انجام
هوش مصنوعی: صبور و شکیبا شدم در این محبس و زنجیر، هرچند مدت زیادی است که در این درد و رنج جانکاه به سر می‌برم.
نگویم از پس این حسب حال و محنت خویش
که شد به درد و غم و رنج طبع توسن رام
هوش مصنوعی: من از وضعیت و سختی‌های خود سخن نمی‌گویم، چرا که این همه درد و غم باعث شده است روح من آرام بگیرد.
امید و بیم من از روزگار زایل شد
که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام
هوش مصنوعی: امید و ترس من از روزگار از بین رفت، زیرا که به خوبی فهمیدم روزگار چه خوبی‌ها و چه بدی‌هایی دارد.
تمام مردی گشتم چو بر گرفتم من
ز روز دولت و محنت نصیب خویش تمام
هوش مصنوعی: من به اوج کمال و مردانگی رسیدم، زمانی که بر چالش‌ها و سختی‌های زندگی غلبه کردم و به نصیب خودم دست یافتم.
همیشه گردون تا هست پایه انجم
همیشه انجم تا هست مایه احکام
هوش مصنوعی: همواره آسمان به وجود ستاره‌ها وابسته است و تا زمانی که ستاره‌ها وجود دارند، قوانین و نظامات نیز پابرجا خواهند ماند.
به بختیاری از روی خرمی بر خور
به کامگاری در صحن مملکت بخرام
هوش مصنوعی: به بختیاری با روحیه شاد و خوش، با خوش‎بینی و نیکی در زندگی، در سرزمین خود به خوبی زندگی کن و از آن لذت ببر.
بگرد ملک تو عز تو در مجال و مدار
به پیش تخت تو بخت تو در سجود و قیام
هوش مصنوعی: در اطراف تو، قدرت و مقام تو در حال حرکت است و شانس و سرنوشت تو همیشه در حال احترام و ستایش در برابر تو قرار دارد.
خدای ناصر و دولت رفیق و نصرت جفت
زمانه بنده و گردون رهی و بخت غلام
هوش مصنوعی: خداوندی که پشتیبان و یاور است و دولت نیز دوستانه همراهی می‌کند، در زمانی که بنده‌ای در روی زمین وجود دارد و سرنوشت او به خوشی و خوشبختی همراهی می‌کند.