شمارهٔ ۲۰۷ - مدح ملک ارسلان بن مسعود
زبان دولت عالی به بنده داد پیام
که ای تو را دو زبان پارسی و تازی رام
بدان دو چیره زان چون ثنا کنی بر شاه
تو را ثنا بود اندر جهان ز خاص و ز عام
بگو که دولت گوید همی که بنده تست
که تا ابد نکنم جز به درگه تو مقام
ز بهر ملک تو را من که دولتم شب و روز
کنم به مصلحت تو به جد و جهد قیام
ز هیچ لشکر باکی مبر که لشکر تو
ستارگان سپهرند و گردش ایام
همیشه کینه تو من کشم ز دشمن تو
رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام
پر آب داده حسامم به دست نصرت تو
تو را چه حاجت باشد به آبداده حسام
وگر نشاط شکار آیدت روا باشد
که با منست به هر بیشه کنون ضرغام
بدید ملک تو رویی چو صد هزار نگار
چو ژرف کرد نگه در سپهر آینه فام
تو آن مظفر شاهی که از جلالت تو
گرفت شاهی سامان و یافت عدل آرام
ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود
که هفت کشور شادست ازین مبارک نام
تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو
ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام
ز روز عمر تو اکنون همی برآید صبح
بلی و روز بداندیش تو رسید به شام
نصیب تست ز گردون سعادت برجیس
چنانکه حظ مخالف نحوست بهرام
نداند آنکه بدان و بدین نگاه کند
که آفتاب کدامست و همت تو کدام
فلک تمام کند خسروا به هر وقتی
چنانکه رای تو باشد کند زمانه تمام
ظفر به پیش سپاه تو نامزد گردد
اگر سپاه کشی سوی مصر و بصره و شام
سپهر گردان دامی نهاد خصم تو را
که سخت زود شود همچو مرغ بسته به دام
میان ببندد پیشت غلام وار سپهر
چو بست پیش تو ترکش سپهروار غلام
زمانه جز به مراد تو برنیارد دم
سپهر جز به رضای تو برندارد گام
ز وام شاهی تو صد یکی نتوخت از آنک
برین مدور فیروزه فام داری وام
خدایگانا هنگام عشرتست و طرب
نشاط باید کردن درین چنین هنگام
نبید خواه ز بادام چشم دلجویی
از آنکه آمد وقت شکوفه بادام
هلال باشد با آفتاب جفت شده
چو روز بزم گرفتی به دست زرین جام
به جام زرین می خواه از آنکه زرین شد
ز بخشش تو همه سایلانت را در و بام
جهان ستانا تا هست قوت و نیرو
ز تست نیروی ایمان و قوت اسلام
به ذات خویش ندارم درین قصیده سخن
بگفتم آنچه شنیدم ز دولت پدرام
اشارتیست ز دولت به عمر و ملک ابد
بشارتیست جهان را ازین خجسته پیام
به کامگاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام
شمارهٔ ۲۰۶ - هم در ستایش او: گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنمشمارهٔ ۲۰۸ - شکایت از زندان و ستایش سلطان: خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبان دولت عالی به بنده داد پیام
که ای تو را دو زبان پارسی و تازی رام
هوش مصنوعی: زبان پرنعمت و باارزش به من پیامی داد که تو را دو زبان شیرین فارسی و عربی تحت اختیار و آموزش قرار داده است.
بدان دو چیره زان چون ثنا کنی بر شاه
تو را ثنا بود اندر جهان ز خاص و ز عام
هوش مصنوعی: اگر تو با زبان شیرین و با محبت از شاه ستایش کنی، در دنیا به خاطر این ستایش، مورد تحسین و احترام خاص و عام قرار خواهی گرفت.
بگو که دولت گوید همی که بنده تست
که تا ابد نکنم جز به درگه تو مقام
هوش مصنوعی: بگو که سرنوشت میگوید من همیشه بندهی تو هستم و هرگز جز در بارگاه تو نمیخواهم مقام و جایگاهی داشته باشم.
ز بهر ملک تو را من که دولتم شب و روز
کنم به مصلحت تو به جد و جهد قیام
هوش مصنوعی: برای خاطر تو، من تمام تلاش و کوشش خود را شب و روز به کار میبرم تا به نفع تو و ملک تو تلاش کنم.
ز هیچ لشکر باکی مبر که لشکر تو
ستارگان سپهرند و گردش ایام
هوش مصنوعی: نگران نباش از هیچ دشمنی، زیرا یاری تو ستارههای آسمان و گذر زمان هستند.
همیشه کینه تو من کشم ز دشمن تو
رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام
هوش مصنوعی: اگر تو از دشمنیات دست بردار نباشی و باعث ایجاد کینه در من شوی، این طبیعی است که من نیز از کینه تو در امان نخواهم بود و این احساس را همیشگی میدانم. اگر تو تلاشی برای پایان دادن به این دشمنی نکنی، من هم به همین منوال ادامه میدهم.
پر آب داده حسامم به دست نصرت تو
تو را چه حاجت باشد به آبداده حسام
هوش مصنوعی: آبی که حسامم به دست تو داده، به خاطر پیروزی و کمک توست. تو نیازی به این آب نیافریدهاش نداری.
وگر نشاط شکار آیدت روا باشد
که با منست به هر بیشه کنون ضرغام
هوش مصنوعی: اگر خوشحالی و شوق شکار به تو دست داد، حق داری که به هر جنگلی بروی، چرا که اکنون من با تو هستم، مانند یک شیر نیرومند.
بدید ملک تو رویی چو صد هزار نگار
چو ژرف کرد نگه در سپهر آینه فام
هوش مصنوعی: ملک تو چهرهای دارد که به زیبایی صدها نگاره میباشد و وقتی به عمق آسمان نگاه میکنی، همچون آینهای رنگین به نظر میرسد.
تو آن مظفر شاهی که از جلالت تو
گرفت شاهی سامان و یافت عدل آرام
هوش مصنوعی: تو همان پادشاه با عظمت هستی که به خاطر جلالت، شاه دیگر توانست سلطنتی برقرار کند و به مدد تو، عدالت و آرامش را یافت.
ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود
که هفت کشور شادست ازین مبارک نام
هوش مصنوعی: ابوالملوک، ملک ارسلان بن مسعود، حاکم از هفت سرزمین خوشبخت و آباد است که نامش بر این سرزمینها برکت و شادی میآورد.
تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو
ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام
هوش مصنوعی: تو بر هفت کشور تسلط یافتهای و دشمنانت به واسطه هفت آسمان با مشکلات و دشواریهای زیادی روبرو شدهاند.
ز روز عمر تو اکنون همی برآید صبح
بلی و روز بداندیش تو رسید به شام
هوش مصنوعی: روزهای عمر تو اکنون به سپیدهدمی نزدیک است و زمان بداندیشی و سختی تو به انتها رسیده و به شب رسیدهای.
نصیب تست ز گردون سعادت برجیس
چنانکه حظ مخالف نحوست بهرام
هوش مصنوعی: قسمت سعادت که به تو رسیده، مانند سهمی است که به برجیس تعلق دارد؛ همانطور که شومی و بدبیاری از بختی که به بهرام افتاده، دوری میکند.
نداند آنکه بدان و بدین نگاه کند
که آفتاب کدامست و همت تو کدام
هوش مصنوعی: آن کسی که به این موضوع واقف نیست و با دقت نگاه نمیکند، نمیداند که چه چیزی واقعاً مهم است و به کدام سمت باید توجه کند.
فلک تمام کند خسروا به هر وقتی
چنانکه رای تو باشد کند زمانه تمام
هوش مصنوعی: زمانه به خواست تو، هر لحظه به گونهای که بخواهی، کارهای تو را به سرانجام خواهد رساند.
ظفر به پیش سپاه تو نامزد گردد
اگر سپاه کشی سوی مصر و بصره و شام
هوش مصنوعی: اگر به سمت مصر و بصره و شام سپاه بکشی، پیروزی به پیش سپاه تو خواهد آمد و به تو خواهد پیوست.
سپهر گردان دامی نهاد خصم تو را
که سخت زود شود همچو مرغ بسته به دام
هوش مصنوعی: جهان به گونهای دسیسهای برای تو ترتیب داده که مانند پرندهای به دام افتاده، به سرعت در معرض خطر قرار خواهی گرفت.
میان ببندد پیشت غلام وار سپهر
چو بست پیش تو ترکش سپهروار غلام
هوش مصنوعی: اگر آسمان را همچون یک غلام در برابر تو به بند کشد، همانطور که ترکش در پیش تو قرار دارد، به معنی این است که میتواند تمام موانع را برای تو بردارد و همیشه در خدمت تو باشد.
زمانه جز به مراد تو برنیارد دم
سپهر جز به رضای تو برندارد گام
هوش مصنوعی: دنیا هیچ چیز جز خواسته تو را به ارمغان نمیآورد و آسمان هیچ قدمی را جز به رضایت تو برنمیدارد.
ز وام شاهی تو صد یکی نتوخت از آنک
برین مدور فیروزه فام داری وام
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جلال تو، هیچ یک از زیباییهای دیگر به پای تو نمیرسد، زیرا که تو همچون دایرهای از فیروزه درخشان هستی.
خدایگانا هنگام عشرتست و طرب
نشاط باید کردن درین چنین هنگام
هوش مصنوعی: در زمان شادی و خوشی، باید به سرور و نشاط پرداخت و از آن لذت برد.
نبید خواه ز بادام چشم دلجویی
از آنکه آمد وقت شکوفه بادام
هوش مصنوعی: از کسی که در دلش مهر و محبت است، دربارهی کسی که به زمان blossoming بادامها نزدیک شده، دلجویی کن و با او سخن بگو.
هلال باشد با آفتاب جفت شده
چو روز بزم گرفتی به دست زرین جام
هوش مصنوعی: نخستین اشاره به ترکیب زیبای هلال ماه و آفتاب است که با هم پیوند خوردهاند. سپس به تصویری از روزی شگفتانگیز و جشن اشاره میشود که با دست گرفتن یک جام زرین، زیبایی و شکوه آن روز را نشان میدهد.
به جام زرین می خواه از آنکه زرین شد
ز بخشش تو همه سایلانت را در و بام
هوش مصنوعی: از جام طلا مینوش، زیرا که به خاطر بخشش تو، تمام درها و بامها بر همه گشوده شده است.
جهان ستانا تا هست قوت و نیرو
ز تست نیروی ایمان و قوت اسلام
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و نیرویی از تو هست، جهان را به دست میآوری؛ زیرا نیروی ایمان و قدرت اسلام از تو تأمین میشود.
به ذات خویش ندارم درین قصیده سخن
بگفتم آنچه شنیدم ز دولت پدرام
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بیان میکند که او در این شعر هیچگونه سخنی از خود ندارد و تنها آنچه را که از سرنوشت و مسائل موجود شنیده، بازگو کرده است. او تأکید میکند که سخنانش ناشی از افکار و تجربیات شخصیاش نیست، بلکه ریشه در تجربیات پدرش و آنچه که از او آموخته، دارد.
اشارتیست ز دولت به عمر و ملک ابد
بشارتیست جهان را ازین خجسته پیام
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که این پیام خوشایند، نشانهای از نعمتهای فراوان و پادشاهی همیشگی است که به زندگی و سرنوشت بشر بشارت میدهد. به عبارتی دیگر، این پیام نویدبخش، مژدهای برای جهانیان است که از این برکت و اهمیت برخوردار خواهند شد.
به کامگاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام
هوش مصنوعی: در حضور پادشاه به موفقیت و خوشبختی برس و در خانه عدالت با آرامش و وقار قدم بزن.