شمارهٔ ۲۰۴ - مدیح علاء الدوله مسعود
شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
هست او بلی خلیفه یزدان دادگر
پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
گویند خسروان زمانه به هر زمان
کامد علاء دولت و دین یادگار جم
ملک عجم به دین عرب کرد منتظم
مسعود پادشاه عرب خسرو عجم
زو کرد عدل ثابت یزدان و قد عدل
زو کرد ظلم زایل صنعش و ما ظلم
از آفتاب طلعت گیتی فروز او
دولت سپید روی شده چون سپیده دم
ای روستم گشاد کشیدی کمان چرخ
گرچه کمان خود نکشیدست روستم
تو راد گنج بخشی و رادان تو را عبید
تو شاه شاه بندی و شاهان تو را حشم
برنامه جلالت و بر جامه شرف
نام تو گشت عنوان جاه تو شد علم
دست تو وقت رادی و طبع تو گاه علم
بحریست از سخاوت و گنجیست از حکم
حشمت برد به درگه فرخنده تو راه
دولت خورد به جان گرامی تو قسم
همچون حضیض باشد بارتبت تو اوج
چون خشک رود گردد با بخشش تو یم
از روی چرخ بوسد ناهید و مشتری
هر جا که همت تو گذارد بر او قدم
جورست بر خزانه و گنج تو از عطا
تا دست جود بر تو شد جود را حکم
از عفو و خشم تو دو نمونه ست روز و شب
وز مهر و کین تو دو نمودست شهد و سم
خم گشت اصل دور سپهر ار نه بی خلاف
عدلت بخواست برد ز پشت سپهر خم
گرد جهان ملک تو چون طوف خواست کرد
چنبر شد از جبلت و آورد سر بهم
در مجلس نعم ز تو گردد توانگر انس
وحش از تو رونق یابد در موقف نعم
ای شاه وحش و انس ز امن تو باشد انس
اندر حریم ملک تو چون وحش در حرم
گر کل این جهان را یک موهبت کنی
طبع تو را نباشد زان موهبت ندم
زر و درم عزیز بود نزد خاص و عام
تا هست و باد نام تو بر زر و بر درم
این زر و این درم که عزیزست زین نهاد
خوار از چه روی شد بر آن طبع پر کرم
یابند ز ایران تو روز عطای تو
با اسب ساز بی مر و با بدره جامه ضم
چون چشم را سیاه کند خنجر سپید
چون بشنود ندای بلا نیزه اصم
یابد ز گرد روی هوا رنگ آبنوس
گیرد ز تیغ پشت زمین گونه بقم
گر همچو بحر موج زند رزمگه به خون
مرباره تو را نرسد تا به پاردم
گر هیچ شیر ماندست اندر همه جهان
از تیر تو گریخته در گوشه اجم
از شکل خویش عبرت گیرد چو در مصاف
هم شکل خویش بیند بر نیزه علم
رخشت همی به نعل برآرد ز بحر دود
تیغت همی به زخم برآرد ز فرق دم
در پیش سطوت تو اجل دل کند تهی
بر خوان نعمت تو امل پر کند شکم
جاه تو را هزار شرف در یکی شرف
رای تو را هزار نعم در یکی نعم
هر لحظه مملکت را نظمی و رونقی
رای تو در وجود همی آرد از عدم
گشت از نهال عدل تو گیتی چنانکه پیش
بر بوستان خزان نکند روی را دژم
شادی دولت تو چنان کرد خلق را
کاندر زمانه بیش نگیرند نام غم
چون ملک و شادی از پی تو آفریده شد
شاه و ملک تو باشی تا حشر لاجرم
خورد آب زندگانی جان تو در ازل
زد دست جاودانی بر عمر تو رقم
بزمیست این که هست سراسر سعود چرخ
پره زده به گرد بساط تو چون حشم
از گونه گونه نعمت وز جنس جنس عطر
در مجلس تو مست شده حس ذوق و شم
چندان لطیف ساخت تو را باز روزگار
تا بوستان عیش تو را کرد چون ارم
همچون شمن همی بپرستد به باغ باد
هر شاخ را که ابر طرازید چون صنم
کرد آفتاب و نم همه طبع جهان دگر
بنگر چه کار دارند این آفتاب و نم
هرگز به حرمت حرم ای شاه مر مرا
نامد به دل که گردم ازینگونه محترم
نه نه چو مدحت افسر حشمت بود سزد
گر مدح گوی تو شود از خلق محتشم
ار جو که ضعف تن نکند خاطر مرا
در مدح تو به عجز و به تقصیر متهم
گر رنج تن برین دل من دست یافت باش
ور درد دل برین تن من خیره شد چه غم
کافتاده بود ازین پیش این چرخ شیر زخم
با جان و مال و جاهم چون گرگ در غنم
در بندگیت ازین پس چون کلک چون دوات
بندم میان به جان و گشایم به مدح فم
بستاندم عنایت جاه تو از عنا
برهاندم رعایت رای تو از الم
وز تو جواب بنده بلا و نعم شود
زان پس که داد چرخ جوابش بلا و لم
تا از ظلم به حمله غنیمت برد ضیا
تا از ضیا به طعنه هزیمت شود ظلم
اندر بهار عشرت با خرمی بناز
واندر سرای دولت با خرمی بچم
لهو و نشاط ساخته در بزم تو به طبع
با یکدگر چو زیر و بم از لحن زیر و بم
شمارهٔ ۲۰۳ - ستایشگری: نیست گشت از هوای خود عالمشمارهٔ ۲۰۵ - هنرنمایی در مدیح سلطان مسعود: تنم از رنج گرانبار مکن گو نکنم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
هوش مصنوعی: در طول تاریخ، هیچ یک از پادشاهان پیشین به جز ظلم و ستم بر مردم کاری نکردند، اما زمانه به وسیله شمشیر و سنگ بر آنان حمله میکند.
هست او بلی خلیفه یزدان دادگر
پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
هوش مصنوعی: او حقیقتاً نماینده خداوندی است که عدالت را برقرار میکند، پس چگونه میتواند بپذیرد که ظلم و ستم بر جهان حاکم شود؟
گویند خسروان زمانه به هر زمان
کامد علاء دولت و دین یادگار جم
هوش مصنوعی: میگویند در هر دورهای، بزرگان و پادشاهان به یادگار از جم، خوشبختی و نیکی را به ارمغان میآورند.
ملک عجم به دین عرب کرد منتظم
مسعود پادشاه عرب خسرو عجم
هوش مصنوعی: شاهی از عجم (ایران) با پیروی از دین عرب، به نظم و ترتیب در آمده است؛ در حالی که مسعود، پادشاه عرب، همانند خسرو از عجم، به قدرت رسیده است.
زو کرد عدل ثابت یزدان و قد عدل
زو کرد ظلم زایل صنعش و ما ظلم
هوش مصنوعی: از عدل پایدار خداوند، ظلم و ستم از بین رفته است و او هرگز ظلم نمیکند.
از آفتاب طلعت گیتی فروز او
دولت سپید روی شده چون سپیده دم
هوش مصنوعی: چهره درخشان او مثل صبح روشن، باعث شکوفایی و رونق جهان شده است.
ای روستم گشاد کشیدی کمان چرخ
گرچه کمان خود نکشیدست روستم
هوش مصنوعی: ای روستم، تو کمانی را کشیدی که در چرخ جهانی باز شده، اما خود روستای من پایینی نکشیده است.
تو راد گنج بخشی و رادان تو را عبید
تو شاه شاه بندی و شاهان تو را حشم
هوش مصنوعی: تو انسان نیکوکار و بخشندهای هستی و دیگران به تو عشق و احترام میورزند. تو کسی هستی که در میان شاهان، بزرگ و ارجمند به شمار میآیی و مردان بزرگ در کنار تو قرار دارند.
برنامه جلالت و بر جامه شرف
نام تو گشت عنوان جاه تو شد علم
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که اوج و عظمت تو در برنامهریزی و تدبیر به وضوح دیده میشود و نام تو بر روی لباس افتخار نوشته شده است. همچنین، مقام و بزرگی تو با دانش و علم تو شناخته میشود.
دست تو وقت رادی و طبع تو گاه علم
بحریست از سخاوت و گنجیست از حکم
هوش مصنوعی: دست تو همیشه فعال و پرکار است و طبیعتت به اندازهی عمق دریا از سخاوت و بخشش سرشار است و همچنین حکم و قضاوتت به اندازهی یک گنج با ارزش است.
حشمت برد به درگه فرخنده تو راه
دولت خورد به جان گرامی تو قسم
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت به درگاه خوشبختی تو راه پیدا کرد و سعادت به جان عزیزت قسم میخورد.
همچون حضیض باشد بارتبت تو اوج
چون خشک رود گردد با بخشش تو یم
هوش مصنوعی: مثل اینکه در پایینترین سطح قرار داری، اما با ویژگیهای تو به اوج میرسی؛ همانطور که وقتی رود خشک میشود، با بخشش تو دوباره زنده و جاری میگردد.
از روی چرخ بوسد ناهید و مشتری
هر جا که همت تو گذارد بر او قدم
هوش مصنوعی: ناهید و مشتری در آسمان هر کجا که اراده تو بگذارد، به تو احترام میگذارند و بر تو بوسه میزنند.
جورست بر خزانه و گنج تو از عطا
تا دست جود بر تو شد جود را حکم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بر اثر عطا و بخششهای خداوند، بر میزان ثروت و موهبتهای تو افزوده شده است. وقتی دست بخشندگی مستمر و فراوان به سمت تو دراز شده، همین امر نشاندهندهی حکمت و قانون الهی در مورد بخشش و فراوانی است.
از عفو و خشم تو دو نمونه ست روز و شب
وز مهر و کین تو دو نمودست شهد و سم
هوش مصنوعی: از بخشش و عصبانیت تو در روز و شب نمونههایی وجود دارد، و مهرت و کینهات هم به مانند عسل و سم جلوه میکند.
خم گشت اصل دور سپهر ار نه بی خلاف
عدلت بخواست برد ز پشت سپهر خم
هوش مصنوعی: اگر اساس گردش عالم نمیبود، ز پشت آسمان این خمیدگی را برمیداشت، اما هیچ چیز نمیتواند برخلاف عدالت تغییر کند.
گرد جهان ملک تو چون طوف خواست کرد
چنبر شد از جبلت و آورد سر بهم
هوش مصنوعی: دنیا مانند طوفانی است که ملک تو را به چرخش درآورده است؛ ارتباطات و شرایط پیرامون تو به هم پیوسته و در هم تنیده شدهاند.
در مجلس نعم ز تو گردد توانگر انس
وحش از تو رونق یابد در موقف نعم
هوش مصنوعی: در محفل نعمت، با وجود تو، ثروت و رفاه به وجود میآید و زندگی وحش نیز به برکت تو رونق میگیرد.
ای شاه وحش و انس ز امن تو باشد انس
اندر حریم ملک تو چون وحش در حرم
هوش مصنوعی: ای پادشاه جانها و موجودات، امنیت و آرامش با حضور تو برقرار است. در قلمرو ملک تو، انسانها مانند وحش در حرم، در امان و در حفاظتاند.
گر کل این جهان را یک موهبت کنی
طبع تو را نباشد زان موهبت ندم
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا را هم به عنوان نعمتی به تو بدهند، اما طبیعت و ذات تو تغییر نکند، از آن نعمت چیزی نخواهی داشت.
زر و درم عزیز بود نزد خاص و عام
تا هست و باد نام تو بر زر و بر درم
هوش مصنوعی: طلا و نقره برای مردم خاص و عام ارزشمند و عزیز است، اما تا زمانی که نام تو بر این طلا و نقره باشد، این ارزش واقعیتر خواهد بود.
این زر و این درم که عزیزست زین نهاد
خوار از چه روی شد بر آن طبع پر کرم
هوش مصنوعی: این طلا و این نقره که به نظر باارزش میآید، از چه سبب از عامل خود که شایسته احترام است، بیاحترامی میشود؟
یابند ز ایران تو روز عطای تو
با اسب ساز بی مر و با بدره جامه ضم
هوش مصنوعی: از ایران، روز بخشش تو میآید و با اسب تند و گیسوانی به همراه خود لباسهای گرانبهایی خواهد آورد.
چون چشم را سیاه کند خنجر سپید
چون بشنود ندای بلا نیزه اصم
هوش مصنوعی: وقتی خنجر سفید چشم را تاریک کند و در برابر زنگ خطر بلا، نیزهای که بیصداست، صدای خود را به گوش نمیرساند.
یابد ز گرد روی هوا رنگ آبنوس
گیرد ز تیغ پشت زمین گونه بقم
هوش مصنوعی: به رنگ تیره و زیبای چوب آبنوس، چهرهای از سپیدی زمین میسازد.
گر همچو بحر موج زند رزمگه به خون
مرباره تو را نرسد تا به پاردم
هوش مصنوعی: اگر مانند دریا در میدان جنگ تلاطم بیفکنی، خون تو به من نخواهد رسید تا به کمرم.
گر هیچ شیر ماندست اندر همه جهان
از تیر تو گریخته در گوشه اجم
هوش مصنوعی: اگر در سراسر جهان هیچ شیری باقی نمانده باشد، تنها به خاطر تیر تو است که در گوشهای پنهان شده است.
از شکل خویش عبرت گیرد چو در مصاف
هم شکل خویش بیند بر نیزه علم
هوش مصنوعی: وقتی کسی در میدان جنگ، هم شکل و همسان خود را بر روی نیزهای مشاهده کند، باید از ظاهر و سرنوشت او درس بگیرد.
رخشت همی به نعل برآرد ز بحر دود
تیغت همی به زخم برآرد ز فرق دم
هوش مصنوعی: چهرهات مانند خیرهنگاه موجی از دریا در دل شب میدرخشد و تیغهٔ سلاح تو زخمهایی را در سرم ایجاد میکند.
در پیش سطوت تو اجل دل کند تهی
بر خوان نعمت تو امل پر کند شکم
هوش مصنوعی: در برابر عظمت و قدرت تو، مرگ احساس بیخودی میکند و در مقابل سفرهی نعمتهای تو، آرزو و امید در دلها جوانه میزند و شکمها سیر میشوند.
جاه تو را هزار شرف در یکی شرف
رای تو را هزار نعم در یکی نعم
هوش مصنوعی: سزا و شناخت تو از هر شرافتی بیشتر است و نظر و رای تو از هر نعمتی باارزشتر و گرانبهاتر است.
هر لحظه مملکت را نظمی و رونقی
رای تو در وجود همی آرد از عدم
هوش مصنوعی: هر لحظه وجود تو به کشور نظم و رونق میبخشد و از بینظمی خارجش میکند.
گشت از نهال عدل تو گیتی چنانکه پیش
بر بوستان خزان نکند روی را دژم
هوش مصنوعی: از درخت عدل تو گیتی به گونهای تغییر کرده است که همانند بوستانی است که در پاییز، دیگر رنگ و روی زشت به خود نمیگیرد.
شادی دولت تو چنان کرد خلق را
کاندر زمانه بیش نگیرند نام غم
هوش مصنوعی: شادی و سعادت تو چنان باعث خوشحالی مردم شده است که دیگر در این دوران نامی از غم و اندوه نمیبرند.
چون ملک و شادی از پی تو آفریده شد
شاه و ملک تو باشی تا حشر لاجرم
هوش مصنوعی: زیرا که برای تو، ملک و شادی خلق شده است، بنابراین تو باید به عنوان پادشاه و فرمانروا در این جهان بمانی تا روز قیامت.
خورد آب زندگانی جان تو در ازل
زد دست جاودانی بر عمر تو رقم
هوش مصنوعی: در آغاز زندگی، جانت مانند آب حیات نوشیده شده است و دست سرنوشت به عمر تو شکل و تصویر داده است.
بزمیست این که هست سراسر سعود چرخ
پره زده به گرد بساط تو چون حشم
هوش مصنوعی: این مجالس پر از خوشی و شادی است و همه چیز در حال چرخش و حرکت است. چرخ زمان به دور این جمع میچرخد، همانطور که جمعیت از شادی و خوشحالی پر شدهاند.
از گونه گونه نعمت وز جنس جنس عطر
در مجلس تو مست شده حس ذوق و شم
هوش مصنوعی: در مجلس تو، با انواع نعمتها و عطرهای مختلف، حواسم به شدت مشغول شده و از حس زیبایی و بوی خوش مست شدهام.
چندان لطیف ساخت تو را باز روزگار
تا بوستان عیش تو را کرد چون ارم
هوش مصنوعی: روزگار به قدری تو را لطیف و زیبا کرده است که لذت زندگیات را مانند بهشتی کرده است.
همچون شمن همی بپرستد به باغ باد
هر شاخ را که ابر طرازید چون صنم
هوش مصنوعی: در باغ، باد مانند یک شمن، به هر شاخهای که ابر بر آن سایه میافکند، احترام میگذارد و آن را مانند یک معبود پرستش میکند.
کرد آفتاب و نم همه طبع جهان دگر
بنگر چه کار دارند این آفتاب و نم
هوش مصنوعی: خورشید و رطوبت، طبیعت جهان را تغییر دادهاند. حالا به اطراف نگاه کن و ببین که این خورشید و رطوبت چه تأثیری دارند.
هرگز به حرمت حرم ای شاه مر مرا
نامد به دل که گردم ازینگونه محترم
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر احترام حرم تو ای شاه، در دل من فکر این نیست که از این راه مورد احترام واقع شوم.
نه نه چو مدحت افسر حشمت بود سزد
گر مدح گوی تو شود از خلق محتشم
هوش مصنوعی: نه، این طور نیست که چون تو مورد ستایش قرار گرفتهای، پس شایسته است که دیگران هم از تو تمجید کنند.
ار جو که ضعف تن نکند خاطر مرا
در مدح تو به عجز و به تقصیر متهم
هوش مصنوعی: اگر ضعف جسم نتواند مانع فکر و احساس من شود، دلیلی ندارد که در ستایش تو خود را ناتوان و مقصر احساس کنم.
گر رنج تن برین دل من دست یافت باش
ور درد دل برین تن من خیره شد چه غم
هوش مصنوعی: اگر رنج بدنی به دل من برسد، اشکالی ندارد؛ و اگر درد دل به بدن من آسیب بزند، نگران نیستم.
کافتاده بود ازین پیش این چرخ شیر زخم
با جان و مال و جاهم چون گرگ در غنم
هوش مصنوعی: در گذشته، این چرخ بیدادگر همچون یک گرگ به جان، مال و مقام من آسیب زده بود و به من لطمه میزد.
در بندگیت ازین پس چون کلک چون دوات
بندم میان به جان و گشایم به مدح فم
هوش مصنوعی: از این به بعد در خدمت تو مانند قلم و جوهر، جان خود را میسپارم و به مدح تو میپردازم.
بستاندم عنایت جاه تو از عنا
برهاندم رعایت رای تو از الم
هوش مصنوعی: من از لطف و محبت مقام تو بهرهمند شدم و درد و رنج را با پیروی از نظر و خواستهات از خود دور کردم.
وز تو جواب بنده بلا و نعم شود
زان پس که داد چرخ جوابش بلا و لم
هوش مصنوعی: پس از آن که تو به بندهات پاسخ دهی، مصیبت و نعمت از جانب تو میرسد؛ چون که چرخ روزگار به او فقط مصیبت و بینیازی داده است.
تا از ظلم به حمله غنیمت برد ضیا
تا از ضیا به طعنه هزیمت شود ظلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که ظلم به نفع خود از نور و روشنایی سود میبرد، به زودی از همان نور، به تحقیر و شکست ظلم خواهد رسید.
اندر بهار عشرت با خرمی بناز
واندر سرای دولت با خرمی بچم
هوش مصنوعی: در بهار خوشگذرانی با لذت زندگی کن و در خانهٔ فراوانی و prosperity با شادی و سرور حضور داشته باش.
لهو و نشاط ساخته در بزم تو به طبع
با یکدگر چو زیر و بم از لحن زیر و بم
هوش مصنوعی: سرگرمی و شادیای که در مهمانی تو ایجاد شده، مانند آوای زیر و بم موسیقی است که به طور طبیعی با یکدیگر هماهنگ هستند.