شمارهٔ ۱۹۹ - ستایش قلم و گریز به مدح خواجه منصور بن سعید
من بدین آخته زبان قلم
گفت خواهم ز داستان قلم
یار بایدش کرد انگشتان
تا شود مرکب روان قلم
داستان در جهان فراوانست
نیست یک داستان چو آن قلم
اصل عقلست و مایه قوت
تن پیرو سر جوان قلم
جایگاه خرد چراست اگر
نیست مغز اندر استخوان قلم
گر جهان روشن از قلم گشتست
پس چرا تیره شد جهان قلم
همه زیر دخان بود آتش
زیر آتش بود دخان قلم
گر شرف نیستیش بر گیتی
آسمان نیستی مکان قلم
عز باقی هم از قلم یابد
هر که شد بسته هوان قلم
سرمه دیدگان عقل شناس
آن چو سرمه سیه لبان قلم
خدمت دست راد صاحب را
بسته زاد از زمین میان قلم
خواجه منصور بن سعید که گشت
عاجز از مدح او بیان قلم
آنکه در دست وی ز حشمت وی
بسته گوید سخن زبان قلم
مشک خون بوده در دوات کند
تا همه خون خورد سنان قلم
گرچه با وهم کارزار کند
زور گیرد تن نوان قلم
ای دل تو خزینه اسرار
خازن گوهرانش جان قلم
به یقین در جهان یقین دلت
کس نداند مگر کمان قلم
چو نگهبان سر تو قلم است
باد یزدان نگاهبان قلم
قهرمان هنر قلم باشد
تا کف تست قهرمان قلم
قلم تو شهاب دیوانست
درج در کفت آسمان قلم
به حقیقت قران سعدین است
همه با دست تو قران قلم
آسمان برین سزد میدان
گر سخن را دهی عنان قلم
خاطر عالی تو غارت کرد
گنج آسوده نهان قلم
زین شکایت بگیرد و نالد
تن رنجور ناتوان قلم
زانکه در بحر کف تو ابرست
همه درست کاروان قلم
راست گویی که به جز به کف تو بر
آفریده نشد بنان قلم
همچو در دو دیده هست فراخ
مر مرا در رایگان قلم
هست جنس من اندرین زندان
تن زرد چو خیزران قلم
منم امروز خسته و گریان
زار ناله کنان بسان قلم
درج در ضمیر من بگشاد
نوک پویان درفشان قلم
گر ز بیم قلم فرو شده ام
هم برآرد مرا امان قلم
هم قلم سود خواهم دادن
گرچه هستم همی زیان قلم
توشناسی مرا که نگشاید
کس چو من گنج شایگان قلم
جز ثنای تو نیست واسطه ای
به میان من و میان قلم
همت من ز بهر مدحت تست
تا گه مرگ در ضمان قلم
تا قلم هست ترجمان ضمیر
تا زبان هست ترجمان قلم
تا بخندد همی دهان دوات
تا بگرید همی زبان قلم
باد پیوسته پای دشمن تو
پیش تو چون سر دوان قلم
شمارهٔ ۱۹۸ - مدح سیف الدوله محمود: چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیمشمارهٔ ۲۰۰ - نکوهش گمان و ستایش منصور بن سعید: تا کی دل خسته در گمان بندم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من بدین آخته زبان قلم
گفت خواهم ز داستان قلم
هوش مصنوعی: من با این زبان و قلم، میخواهم از داستان قلم برایتان بگویم.
یار بایدش کرد انگشتان
تا شود مرکب روان قلم
هوش مصنوعی: دوست باید بهگونهای تربیت شود که بتواند در نوشتن و بیان احساسات و افکار به خوبی عمل کند.
داستان در جهان فراوانست
نیست یک داستان چو آن قلم
هوش مصنوعی: در جهان داستانهای زیادی وجود دارد، اما هیچ داستانی به اندازه آن داستان خاص نیست که این قلم به آن اشاره کرده است.
اصل عقلست و مایه قوت
تن پیرو سر جوان قلم
هوش مصنوعی: عقل و دانش، پایه و اساس روح انسانی است و نیرویی برای تقویت بدن به شمار میرود. این ویژگیها در جوانی و از طریق علم و هنری که با قلم و نوشتن به دست میآید، شکوفا میشود.
جایگاه خرد چراست اگر
نیست مغز اندر استخوان قلم
هوش مصنوعی: خرد و عقل چه فایدهای دارد اگر درون انسان خالی از تفکر و اندیشه باشد؟
گر جهان روشن از قلم گشتست
پس چرا تیره شد جهان قلم
هوش مصنوعی: اگر جهان به وسیلهی نوشتار روشن و با فهم شد، پس چرا خود این نوشتار باعث تاریکی و ابهام در جهان گردید؟
همه زیر دخان بود آتش
زیر آتش بود دخان قلم
هوش مصنوعی: همه چیز پوشیده از دودی بود در حالی که آتش زیر آن شعلهور بود و دود از قلم بیرون میآمد.
گر شرف نیستیش بر گیتی
آسمان نیستی مکان قلم
هوش مصنوعی: اگر برتری و مقام تو در جهان نیست، پس آسمان هم جایی برای نوشتن و ثبت وجود تو ندارد.
عز باقی هم از قلم یابد
هر که شد بسته هوان قلم
هوش مصنوعی: هر کسی که در بند آرزوها و خواستههای دنیوی باشد، دیر یا زود به حقیقت و سرنوشت نیکو خواهد رسید.
سرمه دیدگان عقل شناس
آن چو سرمه سیه لبان قلم
هوش مصنوعی: چشمان تیزبین و با درک، مانند سرمهای هستند که بر لبان خوشنقش و زیبا کشیده شده است.
خدمت دست راد صاحب را
بسته زاد از زمین میان قلم
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه قلم (نوشتن) از زمین (عالم مادی) برمیخیزد، نمیتوانم به خدمت و یاری صاحب دست بزنم.
خواجه منصور بن سعید که گشت
عاجز از مدح او بیان قلم
هوش مصنوعی: خواجه منصور بن سعید، زمانی که از توصیف و ستایش او ناتوان شد، قلم نیز از نوشتن دربارهاش درماند.
آنکه در دست وی ز حشمت وی
بسته گوید سخن زبان قلم
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر قدرت و ثروتش در دست دیگران قرار دارد، حرفش را با زبان قلم بیان میکند.
مشک خون بوده در دوات کند
تا همه خون خورد سنان قلم
هوش مصنوعی: عطر مشک به قدری قوی است که حتی خون هم در دوات آن مینشیند و قلم به اندازهای باعث جذب این عطر میشود که همه به دنبال آن میروند.
گرچه با وهم کارزار کند
زور گیرد تن نوان قلم
هوش مصنوعی: هرچند که خیال و تصور با ما در مبارزه هستند، اما قدرت واقعی از آزادی و اراده نشأت میگیرد.
ای دل تو خزینه اسرار
خازن گوهرانش جان قلم
هوش مصنوعی: ای دل، تو گنجینهای از رازها هستی و مدیر و نگهدارنده گوهری که جانش قلم است.
به یقین در جهان یقین دلت
کس نداند مگر کمان قلم
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس به جز قلم نمیتواند به عمق واقعیات و احساسات دل انسان پی ببرد و از یقین درونی او مطلع شود.
چو نگهبان سر تو قلم است
باد یزدان نگاهبان قلم
هوش مصنوعی: زمانی که باد از جانب خداوند بر تو مراقبت دارد، به مانند نگهبانی است که قلمی را در دست گرفته و از آن پاسداری میکند.
قهرمان هنر قلم باشد
تا کف تست قهرمان قلم
هوش مصنوعی: فردی که در هنر نویسندگی مهارت دارد، باید به مهارت خود افتخار کند و به عنوان یک قهرمان قلم شناخته شود.
قلم تو شهاب دیوانست
درج در کفت آسمان قلم
هوش مصنوعی: قلم تو مانند ستارهای درخشان است که در آسمان نوشتار جای دارد.
به حقیقت قران سعدین است
همه با دست تو قران قلم
هوش مصنوعی: به راستی که قرآن، خوشبخترین رویدادهاست و همگی به وسیلهی دست تو، قرآن و کتاب را خواهند نوشت.
آسمان برین سزد میدان
گر سخن را دهی عنان قلم
هوش مصنوعی: اگر بر سمند سخن زین دهی و آن را در آسمان برین رها کنی، شایسته است که آسمان وسیع را در دست بگیری.
خاطر عالی تو غارت کرد
گنج آسوده نهان قلم
هوش مصنوعی: ذهن و فکر عالی تو، آرامش و امنیتی را که در دل داشتم، به هم میزند و از من میگیرد.
زین شکایت بگیرد و نالد
تن رنجور ناتوان قلم
هوش مصنوعی: از این درد و شکایت، جسم ناتوان و رنجور به شدت نالان است.
زانکه در بحر کف تو ابرست
همه درست کاروان قلم
هوش مصنوعی: از آنجا که در دریا، دستان تو مانند ابری است که همه چیز را به خوبی فراهم میآورد و کاروان قلم به طور صحیح راه را طی میکند.
راست گویی که به جز به کف تو بر
آفریده نشد بنان قلم
هوش مصنوعی: فقط کسی که راست میگوید میتواند با قدرت و توانایی خود، آثار و نوشتههایش را خلق کند و در غیر این صورت، این استعداد در هیچکس دیگری دیده نمیشود.
همچو در دو دیده هست فراخ
مر مرا در رایگان قلم
هوش مصنوعی: چشمهایم گنجینههای بزرگی هستند و در آنها دنیای وسیعی را میتوان یافت، همانطور که در نوشتار بیدریغ، افکار و ایدههای فراوانی وجود دارد.
هست جنس من اندرین زندان
تن زرد چو خیزران قلم
هوش مصنوعی: من در این بدن به مانند قلمی زرد و نازک زندانی هستم.
منم امروز خسته و گریان
زار ناله کنان بسان قلم
هوش مصنوعی: امروز من بسیار خسته و گریان هستم و مانند قلمی که بر روی کاغذ حرکت میکند، ناله میزنم.
درج در ضمیر من بگشاد
نوک پویان درفشان قلم
هوش مصنوعی: در دل من رازها و افکار جدیدی به وجود آمد، مانند نوک قلمی که بر روی کاغذ میرقصد و میدرخشد.
گر ز بیم قلم فرو شده ام
هم برآرد مرا امان قلم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ترس از نوشتن خاموش شدهام، باز هم قلم میتواند مرا نجات دهد.
هم قلم سود خواهم دادن
گرچه هستم همی زیان قلم
هوش مصنوعی: هرچند که من خود دچار زیان و خسارت هستم، ولی میخواهم که از قلم و نوشتن بهرهمند شوم و سودی ببرم.
توشناسی مرا که نگشاید
کس چو من گنج شایگان قلم
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند مرا بشناسد و درک کند، زیرا گنجینهای از ارزشها و معانی در وجود من نهفته است که تنها من قادر به بیان و انتقال آنها هستم.
جز ثنای تو نیست واسطه ای
به میان من و میان قلم
هوش مصنوعی: جز ستایش تو، هیچ چیز دیگری بین من و نوشتن وجود ندارد.
همت من ز بهر مدحت تست
تا گه مرگ در ضمان قلم
هوش مصنوعی: کوشش من برای ستایش توست تا زمانی که به مرگ نزدیک شوم و قلم در دست داشته باشم.
تا قلم هست ترجمان ضمیر
تا زبان هست ترجمان قلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلم وجود دارد، میتواند احساسات و افکار درونی را بازتاب دهد و تا وقتی که زبان هست، میتواند معنا و محتوای نوشتهها را بیان کند.
تا بخندد همی دهان دوات
تا بگرید همی زبان قلم
هوش مصنوعی: برای اینکه دوات بخندد و جوهرش جاری شود، زبان قلم هم به گریه میافتد و مینویسد.
باد پیوسته پای دشمن تو
پیش تو چون سر دوان قلم
هوش مصنوعی: باد همواره به نفع تو عمل میکند و مانند قلمی که بر روی کاغذ میدود، دشمن تو را در پیش رو قرار میدهد.