شمارهٔ ۱۹۷ - تیمار خواری
تیر و تیغست بر دل و جگرم
غم و تیمار دختر و پسرم
هم بدینسان گدازدم شب و روز
غم و تیمار مادر و پدرم
جگرم پاره است و دل خسته
از غم و درد آن دل و جگرم
نه خبر می رسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم
بازگشتم اسیر قلعه نای
سود کم کرد باقضا حذرم
کمر کوه تا نشست منست
بر میان دو دست شد کمرم
از بلندی حصن و تندی کوه
منقطع گشت از زمین نظرم
من چو خواهم که آسمان بینم
سر فرود آرم و زمین نگرم
پست می بینم از همه کیهان
چون هما سایه افکند به سرم
از ضعیفی دست و تنگی جای
نیست ممکن که پیرهن بدرم
از غم و درد چون گل و نرگس
روز و شب با سرشک و با سهرم
یا ز دیده ستاره می بارم
یا به دیده ستاره می شمرم
ور دل من شدست بحر غمان
من چگونه ز دیده در شمرم
گشت لاله ز خون دیده رخم
شد بنفشه ز زخم دست برم
همه احوال من دگرگون شد
راست گویی سکندر دگرم
که درین تیره روزی و تاری جای
گوهر دیدگان همی سپرم
بیم کردست در دل امنم
زهر کردست رنج تن شکرم
پیش تیری که این زند هدفم
زیر تیغی که آن کشد سپرم
آب صافی شدست خون دلم
خون تیره شدست آب سرم
بودم آهن کنون ازو زنگم
بودم آتش کنون ازو شررم
نه سر آزادم و نه اجری خور
پس نه از لشکرم نه از حشرم
در نیابم خطا چو بی خردم
ره نبینم همی چو بی بصرم
نشنوم نیکو و نبینم راست
چون سپهر و زمانه کور و کرم
محنت آگین شدم چنانکه کنون
نکند هیچ شادیئی اثرم
ای جهان سختی تو چند کشم
وی فلک عشوه تو چند خرم
کاش من جمله عیب داشتمی
چون بلایست جمله از هنرم
بر دلم آز هرگز ار نگذشت
پس چرا من زمان زمان بترم
بستد از من زمانه هر چه بداد
راضیم با زمانه سر به سرم
تا به گردن ازین جهان چو روم
از همه خلق منتی نبرم
مال شد دین نشد نه بر سودم
رفت هش ماند جان نه بر ظفرم
این همه هست و نیستم نومید
که ثناگوی شاه دادگرم
پادشا بوالمظفر ابراهیم
که ز مدحش سرشته شد گهرم
گر فلک جور کرد بر تن من
پادشا عادلست غم نخورم
شمارهٔ ۱۹۶ - ایضا شکوه و ناله: از دو دیده سرشک خون بارمشمارهٔ ۱۹۸ - مدح سیف الدوله محمود: چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تیر و تیغست بر دل و جگرم
غم و تیمار دختر و پسرم
هوش مصنوعی: غم و ناراحتی مانند تیر و تیغی است که به دل و جانم آسیب میزند و این درد ناشی از نگرانی درباره دختر و پسرم است.
هم بدینسان گدازدم شب و روز
غم و تیمار مادر و پدرم
هوش مصنوعی: من شب و روز از غم و نگرانی والدینم در حال رنج و افسردگی هستم.
جگرم پاره است و دل خسته
از غم و درد آن دل و جگرم
هوش مصنوعی: دل و جگرم از غم و درد بسیار خسته و آسیبدیدهاند.
نه خبر می رسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم
هوش مصنوعی: نه از حال آنها چیزی میدانم و نه آنان از حال من باخبرند.
بازگشتم اسیر قلعه نای
سود کم کرد باقضا حذرم
هوش مصنوعی: من دوباره به دنیای پرچالش بازگشتم و به خاطر خطای خود در انتخاب، ضرر زیادی را متحمل شدم.
کمر کوه تا نشست منست
بر میان دو دست شد کمرم
هوش مصنوعی: وقتی بر روی کمر کوه نشستم، انگار که خودم نیز به دو نیمه تقسیم شدم.
از بلندی حصن و تندی کوه
منقطع گشت از زمین نظرم
هوش مصنوعی: از ارتفاع قلعه و تیزی کوه، دید من از زمین قطع شد.
من چو خواهم که آسمان بینم
سر فرود آرم و زمین نگرم
هوش مصنوعی: وقتی میخواهم آسمان را ببینم، سرم را پایین میآورم و به زمین نگاه میکنم.
پست می بینم از همه کیهان
چون هما سایه افکند به سرم
هوش مصنوعی: من در میان تمام جهان، خود را در جایگاهی پایینتر از همه میبینم، همینطور که پرندهای بزرگ و قوی بر سرم سایه افکنده است.
از ضعیفی دست و تنگی جای
نیست ممکن که پیرهن بدرم
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و تنگدستی، نمیتوانم به راحتی لباس خود را پاره کنم.
از غم و درد چون گل و نرگس
روز و شب با سرشک و با سهرم
هوش مصنوعی: به خاطر غم و درد، مانند گل و نرگس در روز و شب گریه میکنم و با اشک و غم خود زندگی میگذرانم.
یا ز دیده ستاره می بارم
یا به دیده ستاره می شمرم
هوش مصنوعی: یا با اشک چشم خود مانند ستارهها میبارم، یا با چشمم ستارهها را میشمارم.
ور دل من شدست بحر غمان
من چگونه ز دیده در شمرم
هوش مصنوعی: اگر دل من پر از غم است، چگونه میتوانم این احساس را از چشمانم پنهان کنم؟
گشت لاله ز خون دیده رخم
شد بنفشه ز زخم دست برم
هوش مصنوعی: به خاطر رنج و دردهای عمیق، لاله به رنگ خون در آمده و بنفشه نیز از زخم دست من آسیب دیده است.
همه احوال من دگرگون شد
راست گویی سکندر دگرم
هوش مصنوعی: حال و روز من کاملاً تغییر کرده است، راست میگوید سکندر که من دیگر مثل قبل نیستم.
که درین تیره روزی و تاری جای
گوهر دیدگان همی سپرم
هوش مصنوعی: در این روزهای تاریک و سخت، من جای اشکها و درد دلهایم را پنهان میکنم.
بیم کردست در دل امنم
زهر کردست رنج تن شکرم
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس در دل من به وجود آمده، گویا زهر درد جسمی به من افزوده شده است. با این حال، من شکرگزاری میکنم.
پیش تیری که این زند هدفم
زیر تیغی که آن کشد سپرم
هوش مصنوعی: من در مقابل تیرهایی که به سوی من پرتاب میشود، خود را بهعنوان سپر قرار میدهم و هدفم را زیر این تیغها میگذارم.
آب صافی شدست خون دلم
خون تیره شدست آب سرم
هوش مصنوعی: تاریکی و غم در دل من به شدت افزایش یافته و احساسات پاک و شفاف در درونم تبدیل به خون و درد شده است.
بودم آهن کنون ازو زنگم
بودم آتش کنون ازو شررم
هوش مصنوعی: من در گذشته مانند آهن بودم و اکنون زنگزدهام، و زمانی آتش بودم که حالا از آن فقط شرم باقیمانده است.
نه سر آزادم و نه اجری خور
پس نه از لشکرم نه از حشرم
هوش مصنوعی: من نه در قید و بند کسی هستم و نه از کسی پاداش میطلبم، بنابراین نه به گروهی وابستهام و نه به محشری که در آن قرار بگیرم.
در نیابم خطا چو بی خردم
ره نبینم همی چو بی بصرم
هوش مصنوعی: من چون نادان هستم، نمیتوانم خطا را تشخیص دهم و چون نابینا هستم، راه را نمیبینم.
نشنوم نیکو و نبینم راست
چون سپهر و زمانه کور و کرم
هوش مصنوعی: من نه سخن خوب میشنوم و نه حقیقت را میبینم، چون مانند آسمان و زمان، نادیده و نادان هستم.
محنت آگین شدم چنانکه کنون
نکند هیچ شادیئی اثرم
هوش مصنوعی: من به شدت گرفتار درد و رنج شدم بهطوری که اکنون هیچ شادیای در من تأثیری ندارد.
ای جهان سختی تو چند کشم
وی فلک عشوه تو چند خرم
هوش مصنوعی: ای دنیا، من چندین مشقت را تحمل کنم و ای آسمان، تا چه اندازه از زیباییها و شادیها بهرهمند شوم؟
کاش من جمله عیب داشتمی
چون بلایست جمله از هنرم
هوش مصنوعی: ای کاش من هم مانند بلاهایی که بر سر هنرمندان میآید، عیوبی داشتم.
بر دلم آز هرگز ار نگذشت
پس چرا من زمان زمان بترم
هوش مصنوعی: اگر هرگز غم و اندوهی بر دلم نگذشته، پس چرا باید در طول زمان ترس و نگرانی داشته باشم؟
بستد از من زمانه هر چه بداد
راضیم با زمانه سر به سرم
هوش مصنوعی: هر چیزی که زمانه به من داد، حتی اگر بد باشد، من راضیام و با آن کنار آمدهام.
تا به گردن ازین جهان چو روم
از همه خلق منتی نبرم
هوش مصنوعی: وقتی از این دنیا میروم، از هیچکس خواستهای نخواهم داشت و از هیچکس چیزی انتظار نخواهم کشید.
مال شد دین نشد نه بر سودم
رفت هش ماند جان نه بر ظفرم
هوش مصنوعی: مال من شد، اما دین من نه؛ در این مسیر سودی نکردم، اما وحشت و اضطراب با من ماند و جانم نه به پیروزی رسید.
این همه هست و نیستم نومید
که ثناگوی شاه دادگرم
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و نبودنهایم، ناامید نیستم زیرا همیشه به ستایش پادشاهی عادل متعهد هستم.
پادشا بوالمظفر ابراهیم
که ز مدحش سرشته شد گهرم
هوش مصنوعی: پادشاه مظفر ابراهیم که من از ستایش او زیور کلامم را بافتهام.
گر فلک جور کرد بر تن من
پادشا عادلست غم نخورم
هوش مصنوعی: اگر آسمان بر من سخت بگذارد، پادشاه من عادل است و نیازی به نگرانی ندارم.
حاشیه ها
1392/10/18 23:01
ابوشریف
شاهکاری بی بدیل از حبسیات مسعود سعد سلمان, سوزناک, غم انگیز و در عین حال عارفانه و امید بخش
1395/12/04 06:03
کامران
به زیباترین نحو ممکن ایشان از مکافات خویش سخن به میان همی آوردند.
و زان جالب تر ذکاوت شاعر در سه بیت اخر مشهود است، چراکه خوب داند کین اثر به دست حاکم زمان خواهد رسید، و مگر می شود کین اثر را خواند و فعلی انجام نداد؟