شمارهٔ ۱۹۶ - ایضا شکوه و ناله
از دو دیده سرشک خون بارم
چون ز گفتارهات یاد آرم
باز ترسم که آگهی یابند
به ستم خویش را فرو دارم
من خیال تو را کجا بینم
چون همه شب ز رنج بیدارم
بر دو دیده همی به اندیشه
هر شبی صورت تو بنگارم
با مبارک خیال تو هر شب
غم دل زار زار بگسارم
تا بریدم ز تو رفیق غمم
تا جدایی ز عزِّ تو خوارم
به سر تو که زندگانی را
زندگانی همی نپندارم
تا خریداریم همی نکنی
کاسد کاسدست بازارم
منکر نعمتت ندانم شد
که شنیدست هر کس اقرارم
فخر جویم همی به خدمت تو
ورچه هست از همه جهان عارم
صد رها گر زمین تهیست چه شد
چو جهان پر شدست ز آثارم
ور ببندم نمیتوانم رفت
میرود در زمانه اشعارم
از غم و رنج بر دلم کوهیست
تا برین خشک تند کهسارم
خار اندام گشت پیرهنم
موی مالیده گشت دستارم
روزیای دارم اندک و همه سال
در میان بلای بسیارم
گر نگیرم قرار معذورم
که درین تنگ سله چون مارم
نالم و نالهام ندارد سود
ای عجب تندرست بیمارم
از ضعیفی چنان شدم که ز تن
در دل من ببینی اسرارم
آن به من میرسد ز سختی و رنج
که به جان مرگ را خریدارم
چیره شد بر جوانیم پیری
قار شد شیر و شیر شد قارم
نیست هنگام آنکه گویم من
به خطرها دلیر و عیارم
بر بلاها چو باد برگذرم
پای بر غم چو کوه بفشارم
تا سرشته شدم چو گل به عَنا
ز آب دیده میان گلزارم
جان من نقطهایست گویی راست
زانکه سرگشتهتر ز پرگارم
فلک از من دریغ دارد خاک
زو زر و سیم امید کی دارم
که به هر قلعهای و زندانی
در دو گز بیش نیست رفتارم
هیچ کس را هنر گناهی نیست
رنجه زین گنبد نگونسارم
زان همی عاجزم درین کوشش
که نه با چون خودی به پیکارم
دشمن خویشتن منم بیشک
از زمانه همی نیازارم
دی نرفتم به رسم تا امروز
به همه محنتی سزاوارم
همت من همی ز دل خیزد
من به همت ز دل گرفتارم
چه کنم بنده این فضولی را
واجبست ار ز غم دل افگارم
شاید ار زَ اندُهان دو تا پشتم
وز دو دیده به رخ فرو بارم
محض دیوانهام ندارم عقل
کس نگوید همی که هشیارم
شمارهٔ ۱۹۵ - شکوه از گرفتاری، ناله از بدهکاری: روز تا شب ز غم دل افگارمشمارهٔ ۱۹۷ - تیمار خواری: تیر و تیغست بر دل و جگرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دو دیده سرشک خون بارم
چون ز گفتارهات یاد آرم
هوش مصنوعی: وقتی به یاد سخنان تو میافتم، اشکهای خونین از چشمانم جاری میشود.
باز ترسم که آگهی یابند
به ستم خویش را فرو دارم
هوش مصنوعی: ترس من این است که دیگران از کارهای نادرستم باخبر شوند، به همین دلیل تلاش میکنم آنها را پنهان کنم.
من خیال تو را کجا بینم
چون همه شب ز رنج بیدارم
هوش مصنوعی: من چطور میتوانم به یاد تو فکر کنم، وقتی که هر شب به خاطر درد و رنج بیدار میمانم؟
بر دو دیده همی به اندیشه
هر شبی صورت تو بنگارم
هوش مصنوعی: هر شب، در فکر تو هستم و تصویر تو را در چشمهای خود ترسیم میکنم.
با مبارک خیال تو هر شب
غم دل زار زار بگسارم
هوش مصنوعی: من با خیال خوش تو هر شب غم و اندوه دل را دور میکنم و از آن رهایی مییابم.
تا بریدم ز تو رفیق غمم
تا جدایی ز عزِّ تو خوارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که از تو جدا شوم، غم و اندوه من نیز بیشتر میشود و تا زمانی که از تو دور باشم، خود را خوار و بیارزش میبینم.
به سر تو که زندگانی را
زندگانی همی نپندارم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، زندگی را دیگر زندگی نمیدانم.
تا خریداریم همی نکنی
کاسد کاسدست بازارم
هوش مصنوعی: وقتی من خریدار هستم، بازار حال و روز خوبی ندارد و کساد است.
منکر نعمتت ندانم شد
که شنیدست هر کس اقرارم
هوش مصنوعی: نمیتوانم نعمت تو را انکار کنم، زیرا هر کسی که این را شنیده است، به گواهی من پی برده است.
فخر جویم همی به خدمت تو
ورچه هست از همه جهان عارم
هوش مصنوعی: من به خدمت تو افتخار میکنم، هرچند از همه جهان به من عیب میزنند.
صد رها گر زمین تهیست چه شد
چو جهان پر شدست ز آثارم
هوش مصنوعی: اگر زمین خالی و تهی باشد، صدها بار بیفایده است، چرا که وقتی جهان پر شده از نشانههای من، چه ارزشی دارد؟
ور ببندم نمیتوانم رفت
میرود در زمانه اشعارم
هوش مصنوعی: اگر بگویم نرود، نمیتوانم؛ اما شعرهایم در این دنیا همچنان در حال رفتن هستند.
از غم و رنج بر دلم کوهیست
تا برین خشک تند کهسارم
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و رنجی است که همچون کوهی بزرگ بر روی این دشت خشک و تند قرار دارد.
خار اندام گشت پیرهنم
موی مالیده گشت دستارم
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، لباس من به مانند خار شده و عذر و دلایل من به شکل موی بر سرم درآمده است.
روزیای دارم اندک و همه سال
در میان بلای بسیارم
هوش مصنوعی: من روزی کمی دارم و در طول سال گرفتار مشکلات زیادی هستم.
گر نگیرم قرار معذورم
که درین تنگ سله چون مارم
هوش مصنوعی: اگر من آرامش نداشته باشم، میتوانم عذرخواهی کنم، زیرا در این فضای تنگ و محدود مانند یک مار هستم.
نالم و نالهام ندارد سود
ای عجب تندرست بیمارم
هوش مصنوعی: من شکایت میکنم و صدایم هیچ فایدهای ندارد، عجب که من بیمار هستم اما از نظر جسمی سالم به نظر میرسم.
از ضعیفی چنان شدم که ز تن
در دل من ببینی اسرارم
هوش مصنوعی: از شدت ناتوانی به حالتی رسیدهام که اگر به دل من نگاهی بیندازی، میتوانی رازهایم را ببینی.
آن به من میرسد ز سختی و رنج
که به جان مرگ را خریدارم
هوش مصنوعی: از سختی و زحمتهایی که میکشم، به جایی میرسم که با وجود مرگ، آنچه آرزویش را دارم برایم به دست میآید.
چیره شد بر جوانیم پیری
قار شد شیر و شیر شد قارم
هوش مصنوعی: جوانیام به پیری تبدیل شده و حالا احساس میکنم که قدرت و شجاعتم به ناتوانی و ضعف تبدیل شده است.
نیست هنگام آنکه گویم من
به خطرها دلیر و عیارم
هوش مصنوعی: زمانی نیست که بگویم من در برابر خطرها شجاع و بیباک هستم.
بر بلاها چو باد برگذرم
پای بر غم چو کوه بفشارم
هوش مصنوعی: من از مشکلات و سختیها همچون باد عبور میکنم و بر دردها و غمها مانند کوهی ایستادگی میکنم.
تا سرشته شدم چو گل به عَنا
ز آب دیده میان گلزارم
هوش مصنوعی: من از عاطفه و محبت به وجود آمدهام، مانند گلی که در باغی سرسبز و شاداب رشد کرده است.
جان من نقطهایست گویی راست
زانکه سرگشتهتر ز پرگارم
هوش مصنوعی: جان من همچون نقطهای است که راست و مستقیم به نظر میرسد، اما در واقع به اندازهای حیران و سرگشتهام که ناچار از یک پرگار هم بیشتر گیج و سردرگم هستم.
فلک از من دریغ دارد خاک
زو زر و سیم امید کی دارم
هوش مصنوعی: آسمان به من چیزی نمیدهد و از خاک، طلا و نقرهای نمیسازم، پس به چه چیزی میتوانم امیدوار باشم؟
که به هر قلعهای و زندانی
در دو گز بیش نیست رفتارم
هوش مصنوعی: من هیچ کجا را از خودم دور نمیکنم و همیشه در نزدیکی خودم هستم، به گونهای که حتی در هر قفلی یا زندانی، دو قدم بیشتر از خودم فاصله ندارم.
هیچ کس را هنر گناهی نیست
رنجه زین گنبد نگونسارم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند هنر و خلاقیت را گناه به حساب آورد، زیرا این دنیا و زندگی ما پر از مشکلات و چالشهاست.
زان همی عاجزم درین کوشش
که نه با چون خودی به پیکارم
هوش مصنوعی: من در تلاش و کوشش خود ناتوانم، زیرا نمیتوانم با فردی مانند خودم به مبارزه بپردازم.
دشمن خویشتن منم بیشک
از زمانه همی نیازارم
هوش مصنوعی: من خود دشمن خودم هستم و به یقین از زمانه هم آزار میبینم.
دی نرفتم به رسم تا امروز
به همه محنتی سزاوارم
هوش مصنوعی: دیروز به دلیل اشتباهی که کردم، تا امروز با تنبیهی مناسب مواجه هستم.
همت من همی ز دل خیزد
من به همت ز دل گرفتارم
هوش مصنوعی: عزم و ارادهام از دل برمیخیزد و من به خاطر همین اراده از دل، درگیر و گرفتار هستم.
چه کنم بنده این فضولی را
واجبست ار ز غم دل افگارم
هوش مصنوعی: چه کنم، من باید به این کنجکاوی بپردازم، چون غم دل من را آزار میدهد.
شاید ار زَ اندُهان دو تا پشتم
وز دو دیده به رخ فرو بارم
هوش مصنوعی: شاید اگر از دو طرف تحت فشار باشم و از هر دو چشم به چهرهات بنگرم، بتوانم غمش را تحمل کنم.
محض دیوانهام ندارم عقل
کس نگوید همی که هشیارم
هوش مصنوعی: من به خاطر دیوانگیام عقل ندارم و هیچکس نمیگوید که من آدم هشیاری هستم.